در طول سالها {کار حرفهای} معماری من از حیث سبک، ساختمایه و صورت یا فرم تغییر کرده است. تنها چیزی که ثابت مانده این است که معماری من برای انسان طراحی شده است. آثار معماریای که بدون انسان زیباتر به نظر میرسند فراواناند، اما من همیشه خواستهام معماریای را طراحی کنم که با حضور انسانها زیباتر به نظر برسد. هرگاه به معماری فکر میکنم آن را همچون بخشی از لباسی که باید گرداگرد انسان را فرا بگیرد در نظر میآورم. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت dezeen، سال ۲۰۱۴)
برچسب: معماری انسانی
معماری انسانی: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع معماری انسانی قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
معماری پدیدهای است ترکیبی که در عمل عرصهای را دربر میگیرد که ممکن است از یک دیدگاه کارکردی و از دیدگاه دیگر غیرکارکردی باشد. در دهه گذشته، معماری مدرن عمدتاً از دیدگاه فنی کارکردی بوده و تاکید اصلی آن بر وجه اقتصادی فعالیت ساختمانی قرار داشته است. این تاکید البته دلخواه است چراکه ساخت سرپناه خوب برای مردم بسیار گرانتر از برآوردن سایر نیازهای انسان تمام میشود. اگر قرار است معماری ارزش انسانی بیشتری بیابد، گام اول سازمان دادن وجه اقتصادی آن است. اما چون معماری همه عرصههای زندگی انسان را در بر میگیرد، معماری کارکردگرای واقعی هم باید بیش از هرچیز از دیدگاه انسانی کارکردی باشد. چنانچه به فرایندهای زندگی بشر نگاهی عمیقتر بیفکنیم، در مییابیم که فن صرفاً وسیلهای است کمکی و فينفسه پدیدهای مستقل و قطعی نیست. کارکردگرایی فنی نمیتواند معماری قطعی خلق کند. (در مقالهٔ «انسانی کردن معماری» در سال ۱۹۴۹، ترجمه و منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۱، تابستان ۱۳۷۷)
متأسفانه آموزش معماری را دست آدمهایی دادهاند که معلوم نیست چقدر توانایی درک از فضای انسانی و اجرای آن دارند. این در حالی است که ما آمار بالایی از دکتری معماری داریم و مدام میشنویم که فلانی دکتر است. اما من معتقدم که معماری دکتری ندارد زیرا معماری حرفه و فن است. بعضی از معمارانی که دورههای مثلاً تخصصی را در بعضی از کشورهای خارج دیدهاند از حرفه و فن، ویژگیهای فن را از یاد برده، حرفه را نیز به حرف مبدل ساخته و در تعلیم معماری به حرف زدن اکتفا مینمایند که جای تأسف است. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وبگاه هنرآنلاین در سال ۱۳۹۷)
در دهههای گذشته اغلب معماری را با علوم مقایسه کردهاند و تلاشهایی هم شده تا روشهای آن را علمیتر کنند، حتی تلاش شده تا آن را به علم محض تبدیل کنند. اما معماری علم نیست. معماری همچنان همان فرایند ترکیبی عظیمی است که هزاران کارکرد معین انسانی را با هم تلفیق میکند، و همان معماری باقی میماند. نیت آن کماکان ایجاد هماهنگی میان جهان مادی و زندگی انسان است. انسانیتر کردن معماری یعنی بهتر کردن معماری و یعنی کارکردگراییای بسیار فراتر از کارکردگرایی فنی صرف. به این هدف جز با روشهای معمارانه نمیتوان دست یافت: خلق و ترکیب چیزهای فنی گوناگون به گونهای که امکان موزونترین زندگی را برای انسان فراهم آورد.
روشهای معمارانه گاه به روشهای علمی شباهت مییابند و میتوان در مورد معماری همان فرایند پژوهشی را به کار بست که در علوم به کار میرود. میتوان پژوهش معماری را هرچه بیشتر روشمند ساخت، اما خمیرمایهٔ آن هرگز نمیتواند تحلیلی صرف باشد. در پژوهش معماری همواره غریزه و هنر سهم بیشتری خواهند داشت. (در مقالهٔ «انسانی کردن معماری» در سال ۱۹۴۹، ترجمه و منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 1، تابستان ۱۳۷۷)
در توسعه شهر تهران اساساً انسان محوریت نداشته است. بهطورمثال خانه قدیمی بروجردیها در کاشان را نگاه کنید! خانه بروجردیها اتاق، شاهنشین، مطبخ و حیاط دارد؛ در کنار اینها طویله هم دارد. درون طویله وسیله نقلیهشان قرار میگرفته است؛ نقشی که امروز پارکینگها ایفا میکنند همان نقشیاست که طویله در آن دوره داشته است. بیشتر اهالی شهر تهران اکنون در مجموعههایی زندگی میکنند که باید پارکینگ داشته باشد؛ یعنی شهرداری سازندگان ساختمانها را ملزم میکند که به ازای هر واحد، یک پارکینگ بسازند؛ بنابراین در حال حاضر طراح یک مجتمع مسکونی بنا بر سیطره کمیت بر ضوابط و مقررات، ابتدا باید مسئله پارکینگ را حلوفصل کند تا بعد جای ستونها مشخص شود. جای ستونها که مشخص شد ارتباط عمودی مثل پلکان و آسانسور مشخص میشود. بعد از این همه، تازه میتوان وارد طراحی خانه شد. اگر معکوس رفتار کنید و آخر از همه بروید سراغ پارکینگ، نشانه این است که از طراحی، چیزی نمیدانید و ضوابط و مقررات را نمیشناسید؛ مثل این میماند که در خانه بروجردیها ابتدا طویله را ساخته باشند و بر اساس آن بقیه خانه را. {…} معماری امروز ما طویلهمحور است؛ در گذشته انسانمحور بود. طویله در طراحی خانه آخر از همه قرار داشت اما در حال حاضر باید اول باشد.
{…} در دنیا فقط ما نیستیم که از اتومبیل استفاده میکنیم؛ همهجا از اتومبیل استفاده میکنند اما ساختمانهایی که ساخته میشود واجد کیفیت است و بر اساس پارکینگ طراحی نشده. همان حال خراب، ما را به سمتی برده است که تسلیم اتومبیل و اقتضائات آن شویم. اتومبیل در نظر ما تعریف خاصی دارد که بنا به آن تعریف با آن مواجه میشویم. به طور مثال در یک بافت تاریخی میگوییم باید طوری خیابان را طراحی کرد که خودروی آتشنشانی بتواند داخل خیابان شود؛ پس عرض کوچه باید همان اندازه شود؛ در صورتی که همین موضوع آتشنشانی و تکنولوژی جدید خاموشکردن آتش، پدیدهای نیست که فقط به ما اختصاص داشته باشد. بروید ببینید در شهر رم چطور با این موضوع برخورد کردهاند. آیا کوچههای تاریخی را تخریب و تعریض میکنند؟ (در گفتوگو با سمیرا وکیلی، منتشر شده در روزنامهٔ همشهری، سال ۱۳۹۷)
روند طراحی من در همهٔ پروژهها از فضای درونی بنا آغاز و به بیرون آن ختم میشود. هدف من پیوند دادن کاربران بنا و تازهترین خواستههای جامعه در یک زمان و مکان خاص به برنامهٔ پروژه است. پس از در نظر گرفتن این مسائل است که تازه بررسی میکنم که شکل معماری چگونه باید باشد. این روند برای من روندی کاملاً منطقی و یکنوع گفتگوی درونی است. البته بعضی از معماران با من موافق نخواهند بود. من تلاش میکنم تا یک مسیر کاملاً مدرنیستی را دنبال کنم، مسیری که شامل بیان (اکسپرسیون) فرمال یا نمای خارجی اقناعکننده بر مبنای نیازهای انسانی نیز هست. مدرنیسم را باید با دیدی منتقدانه دنبال کرد. این بر عهدهٔ معمار است که تصمیم بگیرد کدام ایده را دنبال کند و کدام را نادیده بگیرد. این همان مدرنیسمی است که من به آن عمل میکنم. (در گفتگو با Philip Drew نویسندهٔ مجلهٔ Architecture Australia، سال 2014)
تعیین مقیاس بنا، همچون بسیاری دیگر از تصمیمات مرحلهٔ طراحی از جمله انتخاب ساختمایهها، شکل و فرم و موقعیت بنا، پاسخی است به مجموعهای از نیازها. برای بعضی از طرحها انتخاب یک سازهٔ بزرگ و بههمپیوسته نسبت به چندین بنای کوچک متعدد انتخاب بهتری است. بهجز این باید بازده بیشتر یک فضای بستهٔ واحد در زمینهٔ اقتصادی و محیطی را در نظر گرفت. بناهای بزرگمقیاس لزوماً غیر انسانی نیستند. هرآنچیزی که ما طراحی میکنیم در مقیاس انسانی خوانا و روشن است. {…} البته، یکنوع جذابیت رسانهای دربارهٔ «بزرگترینها» در هر زمینهای وجود دارد. وقتی یک بنا بزرگترین است، وقتی یک پل طولانیترین است، وقتی یک برج بلندترین است، ناگزیر توجهها را جلب میکند، اما بهازای هریک از پروژههای بسیار بزرگی که طراحی کردهایم، پروژههای کوچکتر و ناشناختهتری نیز طراحی کردهایم که استحقاق توجه فراوان داشتهاند. (در گفتگو با Max Tholl نویسندهٔ مجلهٔ The European، سال 2014)
{به معماران جوان} توصیه میکنم فریب استادان خود را نخورند. در حال حاضر همه مدرک دکترا دارند ولی بیسواد و فرمگرا هستند. گوته میگوید: «فرم مانند مد است»، زمان تولد و مرگ دارد اما پویا و پایدار نیست. به نظرم معماران باید بهجای فرم به اصالت فکر کنند و به اصل خود برگردند چراکه اصل انسان است و ما فضا را برای انسان میسازیم. (در گفتگو با آرزو افشار زاده، منتشر شده در هفتهنامهٔ پیام ساختمان، ش 212، سال 1394)
کسانی معماری را به عنوان یک اثر فیزیکی یا ساختمان در نظر میگیرند، بنابراین معتقدند برای فهم آن باید به جوانب دیگر موثر در شکل گیری آن توجه شود. این رویکرد هنگام قرائت معماری صحیح است نه هنگام انشاء آن. موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان. شکل ساختمان وسیلهای است که به وسیلهٔ آن شکل زندگی انسان تنظیم میگردد. هنگام به وجود آوردن اثر معماری هرکس که بخواهد در مورد معماری مطالعه کند راجع به شکل زندگی (مظروف) که در ظرف آن (معماری) تجلی پیدا میکند تحقیق میکند نه در مورد شکل ظرف. اگر کسی بخواهد که معماری ایران در دورهٔ ایلخانی یا معماری آلمان در دورهٔ معاصر را بشناسد باید به معماری به معنای واقعی آن نگاه کند. یعنی ببیند که مردم چه خواستههایی داشتند و این خواستهها چگونه در فرم فیزیکی تجلی پیدا کرده است. در واقع این ارتباط بین نیازها و خواستهها و تجلی آنها در فرم فیزیکی است که مهم است. در غیر این صورت چنانچه سالها بر روی کالبد به تنهایی یا خواسته و نیازهای انسان به تنهایی کار شود چیزی حاصل نخواهد شد. معماری محل ازدواج بین حکمت و صناعت است. یعنی محلی که بیانگر نحوهٔ تجلی خواستها و نیازها در صورت فیزیکی اثر است. چنانچه با چنین نگاهی به معماری بنگریم صد البته یک بال آن را حکمت خواهیم دانست و برای فهم آن نیز باید شرایط اجتماعی، فرهنگی و … را بشناسیم. مثلا برای شناخت معماری قاجار باید فضای دوره را نیز شناخت. باید هم از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و هم از نوع صناعتی که در آن دوران حاکم بوده است پرسید. خلاصهٔ کلام اینکه ظرف و مظروف هر دو باید با هم دیده و خوانده شوند نه اینکه تنها برویم سراغ ظرف. ظرف یعنی کالبد معماری و مظروف یعنی انسان و زندگی او. هر دو را باید با هم شناخت. (در گفتگوی منتشر شده در وبگاه آسمانه، سال 1395)
آنچه من {در زمینهٔ معماری} آموخته و تجربه کردهام به واسطهٔ میراث تاریخی ایران بوده است، اما فکر میکنم شما نیز میتوانید همان جیزها را یاد بگیرید، مثلا در بعضی از آن کوچههای باریک شهرهای قدیمی ایتالیا. شما میتوانید این چیزها را در جاهایی یاد بگیرید که فضای مصنوع در آن با حساسیت، تناسب و سلیقه به دست آمده و رشد کرده باشد. من فکر میکنم ایران یکی از آن جاهاست. اتفاقاً من در ایران به دنیا آمدهام. ما از ساختمانها، مساجد، کوچهها، مدارس و خانههایی که درونشان زندگی کردهایم و قدم زدهایم آموختهایم. من از آنچه که در بچگی دیدهام و در دوران دانشجویی ازشان کروکی کشیدهام بسیار آموختهام. من به خارج از ایران هم سفر کردم، در سال سوم دانشکدهٔ معماری به اروپا و در سال چهارم به آمریکا. شما به هرجایی که سفر کنید بسیار از آن میآموزید، اما من فکر میکنم آنچه از ایران میآموزید واقعاً عمیق و قابل توجه است. فضای معماری ایران بسیار بسیار جذاب است. شکل و فرم در معماری ایران بسیار تاثیر گذار است، معماری ایران از حیث شکل و حجم بسیار غنی است، مخصوصا حجم. یکی از بزرگترین درسهای معماری ایران توالی حجمهاست، این که چگونه یک فضا، مثلا یک فضای خارجی میتواند به شما احساس محصور بودن بدهد و بعد، شما به یک فضای کوچکتر میآیید یا یک فضای پستتر یا بلندتر. روابط متقابل بین حجمها و تناسبات، زمانی که طول میکشد تا از آنها عبور کنید، حجم نوری که شما در مسیر عبور از آنها تجربه میکنید، بسیار سخت است که همهٔ اینها را در کلمات بگنجانم… اما اگر شما بتوانید این سمفونی حجمها را از طریق عبور از آن ساختمانها تجربه کنید، آنگاه به صورت طبیعی این نوع معماری خودش را بر شما تحمیل میکند و میشود معماری شما، فارغ از این که ریشهٔ شخص شما چیست. حتی حالا، زمانی که ساختمانی را در کالیفرنیا یا در اینجا، ونکوور، طراحی میکنم همان احساس با من است. شما برای مردم و نوع انسان طراحی میکنید، و این موضوع که برای انسانها طراحی میکنید در همهجا ثابت است. (در مصاحبه با مجلهٔ Bidoun (بدون)، سال 2013)