من دوست دارم معماری خوب بیشتری ببینم. معماری بد زیاد است، اما این وضعیتی نیست که یک نفر بتواند آن را تغییر دهد؛ تغییر از طریق آموزش، فهم و آگاهی اتفاق میافتد. مثلاً، فکر میکنم نیویورک در حال تغییر است. بناهای مسکونی بهتر میشوند، زیرا مردم متوجه میشوند اگر ساختمان خوبی بسازند، میتوانند پول بیشتری به دست آورند نسبت به زمانی که یک بنای متوسط بسازند. گاهی اوقات، چیزها به علت ضرورت تغییر میکنند، و گاهی اوقات به علت اقتصاد یا منافع سیاسی. شهرهایی مانند شانگهای به این دلیل تغییر میکنند که اقتصاد کشور تغییر کرده و نیاز به فضای کاری و مسکونی بیشتری ایجاد شده است. اکثر شهرهای زیستپذیر و فعال، دستخوش تغییرات مداوم میشوند. این یکی از چیزهایی است که نیویورک را بسیار جذاب میکند. (در گفتوگو با Bernard Friedman در کتاب The American Idea of Home، منتشر شده در سال ۲۰۱۷)
برچسب: معماری بد
هم طراحی خوب و هم طراحی واقعاً بد میتواند جذاب باشد. نوع خاصی از بد وجود دارد که عجیب و غریب است و به سختی پیدا میشود. یک جورهایی به شکل جذابی «پرت» است؛ و من عاشق آن هستم.
یک چیز فوقالعاده غیر متعارف و بسیار بد سلیقه میتواند معرکه باشد، و در واقع میتواند تبدیل به طراحی خیلی خوب شود چرا که گیراست و با شما حرف میزند. من به چیزهایی که به گیرایی نزدیک هستند بسیار بیشتر علاقهمندم، فارغ از سلیقهٔ شخصی و این که چگونه با ماهیت ذهنی و پیچیدهٔ زیبایی جور درمیآید.
چنین چیزی در ظاهر میتواند زشت یا متعالی باشد؛ در این ساحت تفاوتی نمیکند، به امری پیچیدهتر ارتباط دارد. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، شمارهٔ ۳، سال ۲۰۱۷)
چون من معمارم، آدمی خوشبین هستم. ساختن {یک بنا} یعنی ساختن {و مقاومت کردن} در برابر سکون و در برابر چیزهایی که شما را پس میزند؛ مقررات، کمیسیونها، عرصههای آزاد. ساختن یک بنای مزخرف واقعاً دشوار است، ساختن یک بنای خوب فقط کمی دشوارتر است. تمایل {ما آدمها} به این است که در برابر چیزهایی که در کار مخالفت با ماست به سادگی رضایت دهیم. {اما} یک تعریف مفید از معماریِ خوب برابر است با توانایی نه گفتن و همچنان ساختن. این جمله متناقض به نظر میرسد، اما واقعاً نه گفتن مهم است.
همانطور که بروس گراهام به من گفت «معماری کار آدمهای بزدل نیست». و واقعاً همینطور است. معماری کار آدمهای مستحکم است. اگر قرار است یک معمار واقعی باشید، ناچار هستید که واقعا چیزهایی بسازید و آنها را بر اساس بیشترین توانایی خویش بسازید. بهترین بنایی که میتوانید بسازید دشوارترین {بنای ساخته شده به دست شما} خواهد بود، چراکه همهچیز {همچون مانع} در برابر شما ایستادگی خواهد کرد. (در گفتوگو با Brandon Biederman و دیگران در سال ۲۰۱۲، منتشر شده در مجلهٔ Fresh Meat، شمارهٔ ۶، سال ۲۰۱۳، به نقل از وبسایت MAS Context)
من معتقدم که نظام آموزشی بزرگترین اثر را بر این گونه از معماری بسیار بدی دارد که امروز {در هندوستان} شاهدش هستیم. و در حقیقت نه فقط نظام آموزش معماری، که در واقع نظام آموزش از کلاس اول ابتدایی ضعیف است و در آن حساسیتهای {دانشآموزان} به شکلی بسیار بد سرکوب شده است.
از نظر من، حتی اگر نظام آموزشی تا پایان دبیرستان خوب باشد و شما به یک دانشکدهٔ معماری بد بروید، همچنان میتوانید معمار خوبی باشید، چرا که توانایی بنیادین شما برای اندیشیدن رشد کرده است، اما در سناریویی که امروز جریان دارد، چنین مسیری بنبست است.
در آخر، معماری نوعی از بیانگری {اندیشهٔ} خود است. دانشکدهٔ معماری مهارتهای بیانی -همچون زبان خطوط، نقطهها، صفحات- را به شما میآموزد، اما اگر اندیشههای شما شفاف نباشد، میخواهید چه چیزی را بیان کنید؟ به نظر من ترکیب شهود و تحلیل است که طراحی را به ارمغان میآورد. هر دوی اینها در نظام آموزش ما نایاب است. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت Home Review، سال ۲۰۱۳)