گرچه بسیاری از معماران نماد میسازند، اما آنجه میسازند معمولاً نمادهایی هستند که برای خودشان و تعداد کمی از همکارانشان معنادار است. اما چنین شیوههایی از تحققِ خود، نمیتواند تمامِ ماجرا باشد. معماران آن خدایگانی نیستند که قرن نوزدهمِ شیفتهی نبوغ میخواست از آنها بسازد. آنها باید در خدمتِ جامعه و کارفرمایانشان باشند. البته این بدان معنا نیست که باید صرفاً به کارفرمایان خود وابسته باشند. در واقع، آنها نیاز دارند وظایف طراحانهی خود را گستردهتر از آنچه انجام میدهند، تعریف کنند. و بناهای آنها میتواند طیف بسیار گستردهتری از اطلاعات را منتقل کند. (در گفتوگوی منتشر شده در کتاب Talking architecture: interviews with architects در سال ۲۰۰۸)
برچسب: معماری برای معماران
من اهل مکزیک هستم و میدانم که میشود معماریای بسیار زیبا و خیرهکننده خلق کرد، بدون این که {با هزینهٔ زیاد} جاذبهٔ زمین را به چالش کشید، و بدون این که هندسهٔ فرمهای پایه را از نو ابداع کرد. من به خلق معماری به روشی بسیار سرراست و ناب معتقدم؛ بسیار آسانتر است که پیام خودم را از این طریق منتقل کنم. وقتی معماری سرراست باشد، فهمیدنش برای همهکس آسان است. معماری ناچار است که آدمهای دیگر را به حساب آورد. ما معماران نمیتوانیم فقط با فکر کردن دربارهٔ خودمان معماری کنیم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۸)
مردمی که دانش معماری زیادی هم ندارند بیشترین سهم ساخت و ساز در ساختمان را داشتهاند. شاید مهندسان معمار ذرهای به حوزهٔ معماری نزدیک شوند، اما در برخی شهرستانها، یک مهندس عمران است که کار طراحی را انجام می دهد. قدری آن طرفتر که مهندس عمرانی هم در کار نیست، این خود مردم هستند، که اتاق خواب و نشیمن خود را جانمایی و انتخاب میکنند و کسی دیگر، چیزی در کاغذی می کشد و کسی دیگر هم مصالح را میخرد و ساختمان را میسازد. حال اگر بعضاً ضوابط بیشتری وجود داشته باشد، فشار میآورند که به نقشهٔ شهرداری تبدیل شود، ولی اصلاً جامعهٔ معماری نقش زیادی در تولید ساختمان ندارد. مقصر این هم جامعهٔ معماری است نه مردم، زیرا جنس خود را از جنس نخبگان جامعه تلقی میکند و نگاهش به محفلهای خود است و سرش به گروه خود گرم است و با آرمان و آرزوهای خود طراحی میکند. به عنوان مثال من طراحی میکنم تا خواستههای شما را برآورم، من طراحی میکنم تا تأیید شما را بگیرم و برای هم دست میزنیم و با هم یک اکوسیستم را در یک مرداب برقرار کردهایم.
متأسفانه معماری ما معماری محفلی است نه مردمی، به همین دلیل است که مردم ما هم از جامعهٔ معماران فاصله میگیرند. آنها شناختی از معمار و کار آن ندارند. به همین خاطر، جامعهٔ ما دانش معماری ندارد و نمیتواند تشخیص دهد که معماری صحیح از غلط چیست. حتی نمیداند که خودش چه چیزی دوست دارد. یک سری معماران بعضاً به یک سری کارهای دلی نزدیک میشوند، مثلاً گاهی یک کار میبینند و خوششان میآید، اما در همین حد باقی میماند. اما اصولاً ما معماران بیش از آنکه به مردم نزدیک باشیم، به همدیگر نزدیک هستیم. مسابقهها برگزار میکنیم در آنها به گفتوگو مینشینیم، ولی برای آموزش و پرورش هیچ کاری نمیکنیم. برای مدیرانمان هیچ فکر و اقدامی نمیکنیم. به قول معماران، قشر عوام دانش معماری بسیار کمی دارد به همین جهت سیمای شهری ما بدین شکل میشود. (در گفتگوی منتشر شده در کتاب «گفتگو با معماران»، به کوشش جلال حسنخانی و رامین جلیلهوند، سال ۱۳۹۸)
این نوع از فعالیت نخبهگرایانهٔ «طراحی شده توسط معماران، برای معماران» حاصل درست نفهمیدن معماری است. معماری اساساً نوعی از تلاش جمعی مداوم با این هدف است که شهرها و بناهایمان را طوری بسازیم که با شیوهٔ مطلوبمان برای زندگی تناسب و همخوانی داشته باشد. و این در اصل همان کاری است که ما در دفترمان انجام میدهیم.
هر زمان که از ما میخواهند برای یک پروژه طراحی کنیم، ما تلاش میکنیم که آنچه رخ میدهد را ببینیم و بشنویم؛ این که چگونه زندگی شکل گرفته است و ما چطور میتوانیم چارچوبی ایجاد کنیم که آن زندگی را بپذیرد و اجازه دهد تا حیات انسانی به منتها درجهٔ گسترش خود برسد. به این معنا، ما نقش تسهیلکنندگان را داریم. من این اندیشه را دوست دارم که معمار همچون قابلهای است که به جامعه کمک میکند پیوسته خودش را متولد کند. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۲)