من اهل مکزیک هستم و میدانم که میشود معماریای بسیار زیبا و خیرهکننده خلق کرد، بدون این که {با هزینهٔ زیاد} جاذبهٔ زمین را به چالش کشید، و بدون این که هندسهٔ فرمهای پایه را از نو ابداع کرد. من به خلق معماری به روشی بسیار سرراست و ناب معتقدم؛ بسیار آسانتر است که پیام خودم را از این طریق منتقل کنم. وقتی معماری سرراست باشد، فهمیدنش برای همهکس آسان است. معماری ناچار است که آدمهای دیگر را به حساب آورد. ما معماران نمیتوانیم فقط با فکر کردن دربارهٔ خودمان معماری کنیم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۸)
برچسب: معماری زیبا
پنج دهه است که مبحث پایداری در معماری و شهرسازی اهمیت فراوان یافته، اما متأسفانه به یک دکان برای شرکتهای بزرگ مهندسی تبدیل شده است. زیرا پایداری بیشتر به سیستمهای تأسیساتی و برقی معطوف شده است که با هزینههای هنگفت در ابتدا به ساختمانسازی اضافه میشوند، به امید این که در درازمدت به صرفهجویی در انرژی برسند. در این روند همهٔ ارزشهای زیباییشناسی معماری فدای طرحهای تأسیساتی مضاعف شدهاند.
در حالی که در گذشته، معماری بومی ایرانی همواره دارای سیستمهای منفعل تأسیساتی بود که با ارزشهای زیباییشناسی ادغام شده بودند. همان معماری که بادگیر را میساخت، کل خانه را میساخت و اگر از شیشهٔ رنگی استفاده میکرد دلایل کاربردی هم داشت. پایداری هرگز از زیباشناسی جدا نبود. معماری پایدار از ارزشهای ماندگار درون یک فرهنگ خاص منشأ میگیرد و این ارزشهای ماندگار هستند که به معماری و سایر هنرها اصالت میبخشد. (در سخنرانی در کنفرانس معماری پایدار در فرهنگسرای نیاوران، سال ۱۳۹۲، برگرفته از گزارش مجلهٔ معماری و ساختمان از این کنفرانس در شمارهٔ ۳۸، بهار ۱۳۹۲)
همین حالا ما در حال تکمیل یک بیمارستان کوچک جراحی اطفال در اوگاندا هستیم و معتقدم این بنا حتی انقلابیتر از مرکز پمپیدو خواهد بود، چرا که داریم دیوارهای خیلی ضخیم را از خاک میسازیم که انرژی خورشید را جذب میکند و این بنا بسیار زیبا نیز خواهد بود، موضوعی که برای یک بیمارستان بسیار مهم است. {همچنین} طرح ما برای آکادمی علوم کالیفرنیا در سانفرانسیسکو بخاطر استفاده از فنآوریهای پایدارْ انقلابی بود؛ این بنا نخستین بنای عمومی با گواهی پلاتینیوم استاندارد لید در کل کشور بود.
میدانید، من به پمپیدو فکر نمیکنم. آن چه مرا رو به جلو میراند آنچه انجام دادهام نیست، بلکه آن چیزی است که هنوز انجام میدهم. ما خوششانس بودیم که در زمان درست با یک طرح درست به چالش کشیده شدیم. پمپیدو آن زمان را، زمان تغییر بزرگ را، نمادپردازی کرد. فراموش نکنید که آن بنا فقط چند سال بعد از جنبش دانشجویی ماه مه سال شصت و هشت ساخته شد. و در واقع، کسی گفت که طرح ما برای مرکز پمپیدو تنها شاهد بصری از ماه مه سال شصت و هشت میلادی است.
{…} شما راست میگویید {که دیگر نمیشود چنین بنایی ساخت}، آن هم در پاریس! مطمئناً نمیشود. و صادقانه بگویم که فکر نمیکنم فرانسویها واقعاً درک میکردند که چه چیزی نصیبشان خواهد شد. هر زمان که از ما سوالی پرسیده میشد ما به فرانسوی میگفتیم: «حرفتان را نمیفهمیم». [میخندد.]
من مطمئنم که چیزهای جدید همچنان میتواند رخ دهد. فقط نیازمند یک لحظهٔ خاص هستید. با مقداری شانس و کنجکاوی میتواند رخ دهد. همچنین شما باید خطر کنید. اگر فقط ترسیم کنید میدانید که به هیچ جا نخواهید رسید. در معماری تغییر یک اصل است. ما مرکز پمپیدو را طراحی نکردیم که صرفاً یک چیز متفاوت خلق کرده باشیم. این بنا از حیث بصری یک گواه گویای زمانهٔ درحال تغییرش بود. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)
به نظر من بنای سیگرام به واقع یکی از بناهای زیبای جهان امروز است. این بنا با سیمایی کشیده و شکوهمند برپاست، ولی راوی قصهٔ حقیقی معماری نیست. این بنا چیزی سهلالوصول است، جنینی مرده است بر فراز نوعی سکو. معمارانی که به آن حسادت میکنند کافی است نمونهٔ نقرهای آن را بسازند تا هر فوت مربعش به جای هشتاد و هشت دلار دویست دلار قیمت بیابد.
به هر ترتیب، این بنا صادق نیست زیرا نیروی باد در آن هویدا نیست. نیروهای بزرگی در بنا پنهان شده است که نیروی باد را خنثی میکند. بنابراین، این بنا واقعیت وجود چنین نیروهایی را بیان نمیکند. نیروی جاذبه واجد اهمیت نیست و به آسانی محاسبه میشود. ولی فشار باد به سادگی قابل محاسبه نیست و برای مهار آن تمهیدات مفصلی لازم است.
تردیدی ندارم که اگر نیروی باد در این بنا بیان میشد حتی آدم معمولی نیز هنگام گذر از کنار آن بیش از امروز بدان مینگریست، حتی اگر این بیان خامدستانه بود. او میایستاد تا دربارهٔ بنا بیندیشد. دربارهٔ این که چگونه برپا شده است و چگونه کار میکند. ولی دربارهٔ بنای امروز بسیار کمتر میاندیشد. در این بنا همان رویکردی تبعیت شده است که در مثال زرافه با گردن کوتاه ذکر شد. در این رویکرد هر چیز ناگزیر باید شبیه به تصور اولیهٔ طراح از آن به نظر برسد. در رویکرد دیگر شما به سادگی اجازه میدهید که هر چیز همانگونه که میخواهد به نظر برسد، همانگونه که طبیعتْ خارپشت را مجاز میدارد. در این رویکرد شما اجازه میدهید که هر چیز دربارهٔ خودْ چیزی به شما بگوید. دربارهٔ نیروهای حقیقیای که میتوان شیوهای از زندگی را از آن استنتاج کرد. پس مهم است که چنین فرمهایی ظهور و بروز یابد.
نکتهٔ دیگر این است که من عمیقا معتقدم که بنا نباید ناتمام به نظر برسد. به باور من پایانی همچون شیء ارهشده نمادی از جامعهٔ ماست، نوعی نگاه خسته به چیزها. ولی اگر به واقع به اهمیت معماری باور داریم، باید پایانی برای بنا در نظر بگیریم تا روشن باشد قصدی برای افزودن بر آن نیست و قرار نیست هیچگاه کسی چیزی بر فراز آن بنا کند. میدانیم که باید بنا را پایان دهیم. و اگر حس میکنیم که این پایان چگونه باید باشد، بسیار خوب است که بیانش کنیم. (در گفتوگوی پس از سخنرانی در اختتامیهٔ کنگرهٔ اترلو در سال ۱۹۵۹، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیمزاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)