دسته‌ها
الن گرینبرگ

الن گرینبرگ: کلاسیسیسم جامع‌ترین زبان معماری است که بشر تا کنون پرورش داده است

کلاسیسیسم جامع‌ترین زبان معماری است که بشر تا کنون پرورش داده است. من معتقدم که معماری کلاسیک هنوز هم نیرومندترین، مناسب‌ترین و اصیل‌ترین زبان برای بیان رابطهٔ میان فرد با جامعه در یک دموکراسی جمهوری است. موضوع بنیادین معماری کلاسیک رابطهٔ میان انسان به منزلهٔ یک فرد با جامعه و رابطهٔ میان شهروند و حکومت است. تصادفی نیست که پیدایش معماری کلاسیک با پیدایش آرمان حکومت دموکراتیک در آتن در حدود سه هزار سال پیش همزمان است. (در گفت‌وگو با Philip Langdon، منتشر شده در مجلهٔ The American Enterprise، شمارهٔ ۸، سال ۱۹۹۷)

دسته‌ها
لبیوس وودز

لبیوس وودز: مدرنیسم همان کلاسیسیسم بود در لباسی تازه

باید اقرار کنم که در تحصیلات معماریِ من عظمت {یا مونومانتالیته} و ماندگاری جزو پیش‌فرض‌ها بود، حتی در اواخر دورهٔ مدرن که در پس‌لرزه‌های تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی و فن‌آورانهٔ مدرنیسم قرار داشت. من، در نتیجهٔ آن تجربه و پس از تفکر بسیار، به این باور رسیده‌ام که مدرنیسم جنبشی ناموفق بود، چراکه به وعده‌هایش در زمینهٔ تسهیل تحولات اجتماعی از طریق یک معماریِ تازه عمل نکرد. در عوض، مدرنیسم {همان} کلاسیسیسم بود در لباسی تازه.

جوهرهٔ روزگار مدرن -روزگار معاصر- بی‌ثباتی است. چیزها می‌گذرند، تکامل می‌یابند، آن هم به سرعت. به سختی زمانی برای جذب اسلوب تازه، یک تکنیک تازه، یک مکان تازه، یک موقعیت تازه وجود دارد پیش از این که به دست یک چیز جدیدتر منسوخ شود، چیزی که ما باید با آن سازگار شویم، بدون این که وقتی برای این کار داشته باشیم.

این نوع از بی‌ثباتی، که قبلاً انقلابی نامیده می‌شد و امروز به ندرت به آن توجه می‌شود، نوعی سازگاری و خلاقیت از ما می‌طلبد که از قوانینی بهره می‌برد که یک‌سره با آنچه تاریخ -کلاسیسیسم- قادر به مهیا کردنش است تفاوت دارد. کلاسیسیسم و {معماری} مونومانتال هنوز هم تا به امروز همراه ما هستند. {موزهٔ فرانک گری در} بیلبائو یک مونومان کلاسیک است. معماریِ بی‌ثباتی، معماریِ مدرنیتهٔ حقیقی ما، به ندرت تصور شده است، چه رسد به این که ساخته شده باشد. (در گفتگو با Sebastiano Olivotto، منتشر شده در وب‌سایت شخصی لبیوس وودز در سال ۲۰۱۰)

دسته‌ها
ایرج اعتصام

ایرج اعتصام: اگر هویت را به معنی تقلید از گذشته در نظر بگیریم به هیچ جایی نمی‌رسیم

باید از آن {=جهانی‌شدن} نترسید و با آن و به خصوص با تکنولوژی و مصالح مدرن روبه‌رو شد. به عنوان مثال در شوروی زمان استالین روی مقولهٔ معماری ملی کار می‌کردند. آنها می‌گفتند معماری جهانی که در آلمان و جاهای دیگر مطرح شده است به «سرمایه‌داری» کمک می‌کند در حالی که ما خودمان یک معماری داریم که باید حفظ شود. به همین ترتیب درِ دنیا را به روی خودشان بستند و پردهٔ آهنین معروف را پائین انداختند.

منتها مسئله این بود که آنها زمینهٔ معماری لازم و یا حتی چیزی برای گفتن در این زمینه را نداشتند، (چنانچه اکثر ساختمان‌های خودشان را ایتالیایی‌ها قبل از کاترین بزرگ و با تاثیر از معماری رنسانس ساخته بودند). در نتیجه به معماری کلاسیک یونان پناه آوردند. به همین دلیل وقتی امروز با معماران جوان روسی صحبت می‌کنید می‌گویند ما از چیزی که در آن دوران به وجود آمده شرمنده‌ایم.

البته تعداد معدودی ساختمان‌های خوب مثل دانشگاه مسکو هم وجود دارد که مثال‌های مثبتی هستند ولی کلا روس‌ها در زمان استالین معماری را به طور عجیبی به عقب بردند. مثلاً معماری مسکونی آنها تبدیل به یکی از زشت‌ترین نوع معماری‌های جهان شد. برای اینکه هیچ نمونه‌ای که از معماری خودشان باشد، نداشتند.

حالا اگر ما هم خیلی بخواهیم در قالب ملی‌گرایی فرو برویم و یا هویت را به معنی تقلید از گذشته در نظر بگیریم به هیچ جایی نمی‌رسیم. گرچه معماری گذشتهٔ ما بسیار با ارزش است ولی با تقلید از آن حقیقتاً به هیچ جا نمی‌رسیم.

{…} اگر قدر معماری کهن ایرانی را دانستیم و آن را کپی نکردیم و به آن احترام گذاشتیم، همچنین آن را عمیقاً بررسی و روحش را درک کردیم، در عین حال اگر با مدرن‌ترین تکنیک‌های دنیا هم آشنا باشیم، آنگاه می‌توانیم نوعی معماری به وجود بیاوریم که هم جهان‌شمولی دارد و در دنیا مورد قبول واقع می‌شود و هم روحیهٔ ایرانی را يقيناً در خود خواهد داشت. (در گفت‌وگوی منتشر شده در جلد اول کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، به کوشش اسماعیل آزادی، سال ۱۳۸۹)

دسته‌ها
پیتر آیزنمن

پیتر آیزنمن: معمارستاره‌ها سرگرم می‌کنند، آنها اثر هنری خلق نمی‌کنند

ببینید، وقتی من تدریس را شروع کردم، ما به دانشجویان فرانک لوید رایت را، لوکوربوزیه را، استرلینگ را، آلدو روسی را، ونتوری را درس می‌دادیم. ما کتاب‌های این معماران را روی میزهایمان داشتیم. اما الان هیچ چیز نیست. دانشجویان چنین کتاب‌هایی روی میزشان ندارند. آنها الگوهایی مرجع و مقتدر ندارند.

{…} ما باید به دانشجویان دستورزبان را بیاموزیم، نه یک سبک را، دستور زبان را. ما باید معماری کلاسیک را درس بدهیم. من معماری کلاسیک درس می‌دهم، آنچه امروز رخ می‌دهد را درس نمی‌دهم. من معتقدم که دانشجویان نیاز دارند تا درک کنند که آلبرتی چه کرد، پالادیو چه کرد، برونلسکی، برامانته و دیگران چه کردند.

{…} به معماران برجستهٔ امروز نگاه کنید. آیا هیچ‌کدام از آنها مرجعیتی را که یک زمان ونتوری داشت دارند؟ ونتوری دیگر یک معمار مرجع نیست. فرانک گری، بیارکه اینگلس و… اینها معماران مرجع نیستند. آنها ستاره هستند. دیوید فاستر والاس نویسنده می‌گوید: «هنر باید با سرگرمی متفاوت باشد». معمارستاره‌ها سرگرم می‌کنند، آنها اثر هنری خلق نمی‌کنند. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
رضا دانشمیر

رضا دانشمیر: ارتباط اثر معماری با آثار قبل از آن باید ارتباطی درونی و مفهومی باشد، نه یک ارتباط شکلی

مسلم است من که معماری را آموختم و با دیدن آثار معماری متوجه شدم معماری چیست، چه زبانی دارد، دستور زبانش چگونه است، با چه زوایای دیدی در طول تاریخ چه نوع ساختمان‌ها و بناهایی ساخته شده است، این دستور زبان را یاد گرفتم و دنبال کردم و متوجه شدم که چطور تغییر کرده است. دستور زبان تغییر کرده و نگاه معمار نسبت به مسئله تغییر کرده. فرضیاتش را بر مبنای دیگری گذاشته با توجه به تکنولوژی‌هایی که به دست آمده و توانسته آثار دیگری را پدید آورد.

پس این که یک اثری بخواهد ایجاد بشود بدون این که ارتباطی با قبل داشته باشد به نظر من اصلاً غیر ممکن است. بنابراین ارتباطی میان تمام آثار وجود دارد. حالا باید فهمید ارتباط به چه شکل است. فکر می‌کنم که این ارتباط باید یک ارتباط درونی باشد، یک ارتباط مفهومی، نه یک ارتباط شکلی. چون ارتباطی که از طریق مفهوم برقرار شود خیلی عمیق‌تر و پایدارتر است تا ارتباطی که صرفاً با فرم باشد. وقتی که آن ارتباط برقرار شد تجسم‌های متنوعی به وجود می‌آید که با نیازهای زمان متناسب است.

به نظر من پروژه‌ها به این شکل با هم در ارتباط هستند. معماری کلاسیک هست، معماری قبل از کلاسیک هم هست، مثلاً «شینکل» ارتباط دارد با معماری کلاسیک ولی به نوع دیگری «میس وان دررو» ارتباط دارد با «شینکل» و باز «پیتر بهرنس» ارتباط دارد با «شینکل» به یک نوع یک کسی مثل «آیزنمن» ارتباط دارد با «میس وان دررو» ولی به یک نوع دیگر. و «کولهاس» ارتباط دارد با «میس وان دررو» و جریان به این شکل ادامه دارد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۷۲، سال ۱۳۷۶)

دسته‌ها
کوین روچ

کوین روچ: معماری میس نوعی از معماری کلاسیک است

من {در جوانی} بسیار مشتاق بودم که زیر نظر میس تحصیل کنم. {…} راجع به او در آرکیتکچرال ریویو خوانده بودم و او را به منزلهٔ کسی می‌شناختم که واقعا می‌داند دارد چه می‌کند. {…} او دربارهٔ دیدگاهی که داشت بسیار جدی و بی‌تعارف بود. این ویژگی او بسیار آموزنده بود. از یک لحاظ، دیدگاه او ریشه در کلاسیسیسم داشت. من این را می‌فهمیدم چون که معماری را به شکل کلاسیک آموخته بودم. معماری میس به شیوهٔ خودش نوعی از معماری کلاسیک است. {…}

معماری او کاری به مردم نداشت. همانطور که معماری کلاسیک کاری به مردم ندارد. این نوع معماری برای تجلیل از چیز دیگری است و موضوعش بزرگداشت مردم نیست. مثل باوهاوس این نوع معماری هندسهٔ محض است. این معماری در پی خلق حس اجتماعی نیست و نمی‌خواهد کشف کند چگونه می‌توان زندگی یک شخص را غنی‌تر کرد. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۱۹)

دسته‌ها
محمدرضا نیکبخت

محمدرضا نیکبخت: جامعهٔ نخبهٔ معماری ما برای مردم کار نمی‌کنند

ما کار خودمان را کردیم و با اقبال روبه‌رو شد که این موفقیت هم نسبی است. شروع کار از پروژه مجتمع نگاران در تهران خیابان مقدس اردبیلی بود. خیلی وقت‌ها در ذهنم دنبال این می‌گردم که این مسیر چگونه بود. یادم می‌آید پروژه مخاطبی مبهم داشت، نه شخص خاصی بود، نه مجموعهٔ معماری بود، نه هیئت داوران بود، نه خودم بودم؛ هیچ‌یک از اینها مخاطب طراحی نبود. مخاطب طراحی لایه‌ای پنهان از مردم بود که تقاضایی دارند ولی هرچه می‌گردند پاسخی برای آن تقاضا نمی‌یابند، چون بیشتر بناهای ساخته شده از سنگ‌های گرانیت سرد بود. جزئیات و تزئینات به حداقل رسیده و بناها گویی ناتمام به اتمام رسیده بودند و بیشتر آنها دور از لهجه و ذائقهٔ بومی ما بود. این بنا در واقع یک‌جوری می‌خواهد ببیند آیا می‌شود به نوعی ذائقهٔ این طیف از مردم را پاسخ داد؟ هر گوشهٔ آن چیزی را جستجو می کرد؛ یک‌جا در رنگ، یک‌جا در مصالح، یک‌جا در جزئیات اجرایی، تا حدی هم مورد اقبال قرار گرفت.

تصور می‌کنم خود موضوع مخاطب خیلی مهم است؛ به پیشخوان حجره در بازار می‌ماند. هر چیزی بچینی مشتری آن می آید. آن بساط نشان می‌دهد دنبال چه مخاطبی هستی و آن مخاطب نشان می‌دهد که چه چیزی می‌خواهی بگذاری. اگر مخاطبان ما در زمان طراحی، داوران مجلهٔ معمار باشند، نباید انتظار داشته باشیم این ساختمان را مردم بپذیرند، چون برای آنها طراحی نکرده‌ایم. یکی از دلایل قدرت گرفت شیوهٔ طراحی کلاسیک در شهر ما این است که معماران ما به مردم پشت کرده‌اند. مردم می‌آیند به بازار و می‌بینند فقط کلاسیک‌کارها بساط کرده‌اند. هیچ کس دیگری برایشان چیزی ندارد. طراحی‌های ما برای مردم نیست؛ همه‌اش یا برای خودمان است، یا وارداتی است. جامعهٔ نخبهٔ معماری ما اصلاً برای مردم کار نمی‌کنند و برای همین مردم می‌روند دنبال کسی که برای آنها کار کند. اگر ما هم در کارمان توفیقی داشتیم شاید به خاطر این بود که مردم را مخاطب قرار دادیم. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۸۴، سال ۱۳۹۳)

دسته‌ها
رضا دانشمیر

رضا دانشمیر: وظیفهٔ معماری ایجاد فضاهای جدیدی است که قبلاً سابقه نداشته‌اند

تعریف معماری در قالب یکی دو جمله با توجه به ابعاد گستردهٔ آن بسیار دشوار است. آن هم در انتهای قرن بیستم که به نظر می‌رسد تمامی راه‌های ممکن پیموده شده و نکته‌ای باقی نمانده که ذهن بشر به کنکاش در آن نپرداخته باشد. ولی با تمامی سبک‌ها و نظریات ارائه شده در جهت گسترش فرهنگ معماری باز هم همان مسئلهٔ قدیمی به عنوان سؤال مطرح است: ایجاد رابطهٔ فضایی نوین بین پدیده‌های مختلف مفاهیم معماری در دوره‌های کلاسیک، مدرن، پست‌مدرن، دی‌کانستراکشن و معاصر، هر یک به دنبال رفع نقص دیدگاه قبلی با ارائهٔ راه حل فضایی جدید به وجود آمده‌اند. معماری کلاسیک با الگوهای فضایی سه بعدی خودش و سازماندهی سلسله‌مراتب فضایی، راه حل ارائه می‌داد. این سلسله‌مراتب فضایی برای معماری مدرن که در شرایط اجتماعی اقتصادی سیاسی دیگری زندگی می‌کردند، دست‌وپاگیر و بی‌مورد جلوه کرد. پس آن را کنار گذاشته، فضایی یکنواخت و بدون سلسله مراتب را جایگزین آن کردند، یکنواختی فضای معماری مدرنیسم برای معماران پست‌مدرنیست ملال‌آور شد. پس برای ایجاد فضایی ناهمگون، الگوهای معماری قبل از دوره مدرنیسم را این بار بدون سلسله‌مراتب و منطبق با نیازهای زمان رها کردند ولی فضای جدیدی را ارائه نکردند، دی‌کانستراکشنيست‌ها از این کار بی‌حاصل به تنگ آمده آن را برهم زدند و فضای جدیدی به وجود آمد، ولی سیستمی ارائه نشد. اکنون معماران معاصر به دنبال ارائهٔ سیستمی جدید هستند که فضای تولید شده توسط آن، سیستم قضایی جدید ناهمگون و بدون سلسله‌مراتب بوده، توانایی توصیف و حل و فصل مسائل انسان معاصر را داشته باشد.

به هر حال وظیفهٔ معماری، ایجاد فضاهای جدیدی است که قبلاً سابقه نداشته‌اند، زیرا تنها فضاهای نو هستند که تولید انرژی می‌کنند و تأثیرگذار هستند و از آنجا که معماری فی‌نفسه موضوعیت دارد، دارای مفهومی آبستره است که به طراح امکان این را می‌دهد که جدا از مقولات دیگر به خود معماری بپردازد و حیات مستقل آن را حفظ نموده و تداوم بخشد. (در گفتگو با مریم امینی، منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۷۲، سال ۱۳۷۶)