دسته‌ها
الیسن بروکس

الیسن بروکس: برخلاف معماران مدرنیست نمی‌خواهم در معماری «صادق» باشم؛ هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست

من به شگردهای فضایی و بصری‌ای علاقه‌مندم که می‌توان آنها را در راستای تقویت تجربهٔ انسان به کار گرفت. در دورهٔ باروک تکنیک‌هایی وجود داشت همچون دستکاری مقیاس و پرسپکتیو تحمیلی برای ایجاد توهم و احساسات پویا از فضا و نور، باز یا بسته بودن فضا، انقباض یا انبساط، حرکت رو به بالا، یا {به منزلهٔ مثالی دیگر} مفهوم معاصر بی‌وزنی.

مثلاً در فولد هاوس تلاش کردم توهم معماری ناپدید شونده و بی‌وزن را از طریق یک ورق فلزی واحد ایجاد کنم تا حس بودن در یک باغ، در یک فضای بی‌مرز را تقویت کنم. برخلاف معمارانِ «صادقِ» مدرنیست، من نمی‌خواستم که صادق باشم. افسانهٔ صداقت یا به اصطلاح «اخلاق» کارکردگرایی منجر به از دست رفتن توانایی معماری برای سرزندگی و شادی، یا فریبندگی مفید در زمینهٔ مقیاس و مادیت شد. پیش از جنبش مدرن، معماران بدون احساس گناه همهٔ انواع شگردهای بصری و تکنیک‌های مادی را برای دستیابی جلوه‌هایی خاص استفاده می‌کردند.

من معتقدم که نقش معماری این است که ادراکات ما از فضا، نور و حرکت را تقویت کند و از طریق فضاهای غیر منتظره، یا شکل‌های هندسی، و مصالحی که برای جامعه‌ای که به آن خدمت می‌کند معنا یا اثربخشی دارد، زندگی روزمره را پرمایه کند. من چنین فضاهایی را «مکان آرزو» می‌نامم. پس من به صادق نبودن اعتقاد دارم. [می‌خندد.] چراکه صداقت در معماری نقیض‌گویی است. هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست. ما همواره تلاش می‌کنم که چیزهایی غیر از آنچه هستند خلق کنیم. ما تلاش می‌کنیم چیزها را بهتر کنیم. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: هر کس در معماری خود به دنبال معنا باشد برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است

هر بنایی را که پس از {ساختن} نخستین بنایم، یعنی موزهٔ یهود در برلین، پیش بردم -چه موزه‌های سان‌فرانسیسکو و دنور و درسدن، چه خانه‌ای در کنتیکت، یا مرکز هنرهای نمایشی در دوبلین، و یا مگی‌سنتر جدید در لندن- همین نوع گرایش را داشته که اجازه ندهم معماری خودش را منجمد کند و در خواب فرو رود، نگذارم که معماری صرفاً تبدیل به گونه‌ای از کار تجاری شود، این که فقط چیزی بسازم. چرا که من واقعاً علاقهٔ بسیار اندکی به صرفاً ساختن چیزها دارم.

ساختن چیزی که معنا دارد {مورد علاقهٔ من است} و شاید دیکانستراکتیویسم همین باشد؛ واقعاً همین است. دیکانستراکتیویسم معماری‌ای است که به دنبال معناست. این همان چیزی است که من فکر می‌کنم ما را به معنای فلسفی دیکانستراکشن در فلسفه یا ادبیات نزدیک می‌کند؛ همان دیکانستراکشنی که به دنبال آشکار کردن چیزی است که در جایی وجود دارد اما در هیچ‌کجا با چراغ‌های چشمک‌زن در پیش چشمان ما به آسانی قابل دست‌یابی نیست.

بنابراین، بله، من آن حرف آخر را خواهم گفت، برای من، در حالی که دارم در اینجا صحبت می‌کنم، {سخن آخر} این است که معماری در تکاپو برای معناست. و البته معنا می‌تواند گم شود، می‌تواند مبهم شود، می‌تواند فراموش شود، درست مثل حقیقت، زیبایی یا خیر. اما به نظر من جست‌وجو برای معنا آن چیزی است که مهارت معماری را به هنر تبدیل می‌کند. و فکر می‌کنم هر کس که {در معماری خود} به دنبال آن معنا باشد، برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است. (در گفت‌وگو با Lizzie Crook، منتشر شده در وب‌سایت dezeen، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
برنارد خوری

برنارد خوری: ما معماران باید از شجاعت کافی برای گلاویز شدن با واقعیت‌های بیرون از حرفه‌مان برخوردار باشیم

ای کاش جمعیت‌های {دست‌اندرکار در حوزه‌ها و رشته‌های} خلاق به جای بازنمایی و زیباجلوه‌دادن آنچه شاهدش هستند شروع کنند به تولید معنا. ژست‌های هنری اغلب بر شالودهٔ انتزاع‌های ساده‌انگارانه ساخته شده است. من به کنش‌های هنری‌ای که نسبت به موضوعاتشان فاصلهٔ امن را رعایت می‌کنند علاقه‌ای ندارم.

اغلب قریب به اتفاق هنرمندان، طراحان و معماران تمایل دارند که حوزهٔ کاری خویش را همچون رشته‌ای خودمختار {و مستقل از اتفاقات پیرامونی} در نظر بگیرند. این زمانی رخ می‌دهد که هنر خودش را به بازنمایی ابتدایی وقایع پیچیده‌ای که بر آن مقدم است محدود می‌کند.

من همچنان معتقدم که معماری باید کنشی سیاسی باشد. ما باید شجاعت و دلبستگی {کافی} برای دستکاری و گلاویز شدن با سایر واقعیت‌هایی که از قلمرو بسیار محدود کنش‌های خاص خودمان بیرون می‌زند داشته باشیم. (در گفتگو با Nadine Khalil، منتشر شده در مجلهٔ Canvas، ش ۹۴، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبکسیند: افزایش جمعیت جهان مردم را ناچار به زندگی در کنار یکدیگر می‌کند. پس به جای بالا بردن دیوارها و جدا کردن مردم باید آنها را کنار یکدیگر جمع کنیم

زیبایی نیویورک در این است که می‌توانی بروی به ویلیامزبرگ و یهودی‌های حسیدی را در کنار افریقایی-امریکایی‌ها بببینی. ممکن است اینها همدیگر را دوست نداشته باشند، اما یاد گرفته‌اند که چگونه با یکدیگر مدارا کنند. نیویورک از بسیار مردم متفاوت با دین‌های متفاوت تشکیل شده است.

افزایش جمعیت جهان مردم را مردم را ناچار به زندگی در کنار یکدیگر می‌کند و این امر جهان را تغییر خواهد داد. پس به جای بالا بردن دیوارها، ایجاد حصارها و جدا کردن مردم، باید آنها را کنار یکدیگر جمع کنیم.

انسان‌ها در همه‌جای دنیا تقریباً نیازهای اساسی یکسانی دارند. دسترس داشتن به مکانی موقر، زیبا و حقیقی آرمان جهانی مدرنیسم است که حالا در شکلی تازه بروز یافته است.

آنچه معماری را جذاب می‌کند -و همچنین از تغییرات سریع آن جلوگیری می‌کند- این است که اساس معماری بر انباشت خاطره است، انباشتی که تا حد زیادی در ناخودآگاه آدمی قرار دارد. می‌توانیم شهر را با ذهن انسان قیاس کنیم. ما همگی {همچون شهرها} لایه‌های بسیار از تاریخ ناپیدا را با خود حمل می‌کنیم، اما فقط به نوک این کوه یخ دسترس داریم.

خاطره در آینده بسیار مهم‌تر {از امروز} خواهد شد. اطلاعات -که می‌شود آن را از طریق گوگل و کلیک کردن بدست آورد- اهمیتی ندارد، معنا مهم است. معنای اساسی را نمی‌شود از اطلاعات نتیجه گرفت. (در گفت‌وگوی منتشر شده در شمارهٔ ۱۲۳ مجلهٔ Frame در سال ۲۰۱۸، به نقل از نسخهٔ تلخیص شده در وب‌سایت این مجله)

دسته‌ها
هادی ندیمی

هادی ندیمی: معماری آشکارسازندهٔ هستی‌شناسی، ارزش‌ها و هویت فرهنگی است که معمار بدان تعلق دارد

هندسه دستمایهٔ اصلی همهٔ معماران در خلق آثار معماری است. آنچه آثار را تفاوتی معنایی می‌بخشد نوع و کیفیت رجوع به این الفبای عام زبان معماری است. بدین ترتیب معماری آشکارسازندهٔ هستی‌شناسی، ارزش‌ها و هویت آن فرهنگی می‌گردد که معمار بدان تعلق دارد. این موضوع می‌تواند به بحثی عمیق و محتوایی در تاریخ تطبیقی معماری دامن زند.

معمار مسلمان در عروج خویش با دست یازیدن به هندسه، خاک را به کیمیا بدل می‌نماید، شاید راز این کیمیاگری آنچنان که در ظاهر به نظر می‌آید استفاده از اشکال کامل یا کمال‌گرایی در شکل، به کارگیری نقش‌مایه‌های پنهان، به فعلیت رسانیدن تمامی خواص اشکال یا زایندگی شکل (بیرون کشیدن کثرت از درون وحدت)، استفاده از اشکال مکمل و رنگ‌های متوازن در لطافت و نورانیت بخشیدن به سطوح و احجام، ترکیب متوازن خطوط شکسته و دوار در ترکیب اشکال هندسی و اسلیمی و یا استفادهٔ دقیق و معنایی از نور و ظرایف بسیار دیگر باشد.

اما آنچه موضوع بحث این گفتار است به مقوله‌ای اشارت دارد که آن را «حقیقت نقش» نامیده‌ایم. نقوش، اشکال و رنگ‌ها در معماری نشانه یا رمزی برای القاء معانی پنهان هستند و مخاطب از طریق حضور در فضای معماری به درک شهودی آن معانی نائل می‌گردد، پس نقوش، اشکال و رنگ‌ها واژگانی هستند حامل معنا و آنچنان که شاعر در ترکیب موزون واژگان معنایی دلکش و روح‌افزا می‌سازد، معمار نیز با این واژگان سخنی بس عمیق و روح‌بخش با مخاطب خویش خواهد داشت؛ یا به عبارت دیگر این کمیت‌های مقداری که از هندسه زائیده شده‌اند، حامل آن کیفیت‌های معنایی هستند که از آن سخن می گویند. (در مقاله‌ای با عنوان «حقیقت نقش»، منتشر شده در نامهٔ فرهنگستان علوم، ش ۱۴ و ۱۵، سال ۱۳۷۸)

دسته‌ها
کاترین اسپریدونف

کاترین اسپریدونف: آنچه هویت را ایجاد می‌کند اقلیم و باور است

آنچه هویت را ایجاد می‌کند اقلیم و باور است. شما به عنوان یک ایرانی، رفتارتان ایرانی بودن‌تان را نشان می‌دهد نه لباس یا کفشی که پوشیده‌اید. اگر لباس یا کفشی ایتالیایی بپوشید، آن کفش و لباس شما را ایتالیایی نمی‌کند. رفتار، باورها و سلایق‌تان هویت شما را می‌سازد. در وضعیت جهانی که در حال بمباران اطلاعات هستیم، باید سر اینکه چه چیزی را وارد سیستم‌مان کنیم یا نه، اطلاعات را انتخاب کنیم.

اگر شما به همین پروژه سینمایی پارک ملت از زاویهٔ هویت ایرانی نگاه کنید، باغ ایرانی، نسیم، عبور باد از میان درخت‌ها، همه و همه معنا و مفهومی ایرانی دارند. شما در این فضا حرکت می‌کنید. داخل باغ قدم می زنید، اگر خواستید وارد فضاهای فرهنگی پردیس سینمایی می‌شوید، اگر نخواستید از زیر آن عبور می‌کنید. شبیه یک کوشک است، هیچ چیز را به شما تحمیل نمی‌کند. از طرف دیگر، ما از لحاظ تکنولوژیکی این روزها امکانات بسیاری داریم.

محدودیت‌های تکنولوژیک قدیم وجود ندارد، بنابراین چسبیدن به برچسب‌های ظاهری تحت عنوان هویت، کار غلطی است. مهم معنا، مفهوم و روح اثر است. سازه باید روح و زندگی داشته باشد. ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که تکنولوژی سخت، راحت‌تر شده، اما روح و مفهوم اثر همان است که بود. (در گفتگو با پرویز براتی پیرامون پردیس سینمایی پارک ملت، منتشر شده در ضمیمهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)

دسته‌ها
دیوید اجی

دیوید اجی: معمارِ امروز بیشتر شبیه یک رهبر ارکستر است تا یک هنرمند

معماری به لحاظ کمی در حال گسترش است، چون تعداد آدم‌ها بیشتر شده و آنها به معماری نیاز دارند. معمار امروز نوعی سامان‌دهندهٔ فنی است، بیشتر شبیه یک رهبر ارکستر است تا یک هنرمند، کسی که گروه‌هایی را تشکیل می‌دهد و از دل آنها معنا خلق می‌کند. (در گفتگو با Alain Elkann در سال ۲۰۱۶، منتشر شده در وب‌گاه شخصی مصاحبه‌کننده)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: بهتر است آدم هدفی نداشته باشد، در عوض مسیری را برگزیند

باید مسیر و مسلکی داشته باشید. باید مسیری را دنبال کنید. من هیچ‌گاه هدفی نداشته‌ام. بسیاری از مردم فکر می‌کنند که باید هدفی داشت و بعد برای رسیدن به آن رفت و را به دستش آورد. من فکر می‌کنم که بهتر است آدم هدفی نداشته باشد، در عوض مسیری را برگزیند. قدم در مسیر گذاشتن از این حیث که ممکن است به چپ و راست منحرف شوی ترسناک و آبستن خطرات است، اما اگر در محدودهٔ باریک و مستقیم مسیرتان باقی بمانید چیزی از جنس حادثه، چیزی از جنس معنا برایتان اتفاق خواهد افتاد. من مسیرم را اینگونه دنبال می‌کنم. {…} آنچه دوست دارید را دنبال کنید. آنچه شدیدا عاشقش هستید را دنبال کنید. آنچه دوست دارید انجامش دهید را، که ممکن است دیگران آن را بی‌اهمیت بدانند، دنبال کنید. زمانی که من مجموعهٔ طراحی‌هایم را شروع کردم – و از همین طریق معماری‌ام را توسعه دادم – شاید به نظر دیگران انتزاعی یا دیوانه‌وار می‌رسید، اما برای من این طرح‌ها از همان ابتدا معماری بود. همین حالا هم معماری است، چون هنوز از آنها در کار فعلی‌ خود استفاده می‌کنم. طراحی برای من یک مسیر بود. (در گفتگو با نویسندهٔ وب‌گاه  The Talks، سال 2014)

دسته‌ها
منصور فلامکی

منصور فلامکی: معماری اصلاً آن فراوردهٔ سفت‌شده‌ای نیست که به صورت یک ساختمان درمی‌آید

بیایید به معماری آرام‌تر نگاه کنیم. معماری اصلاً آن فراوردهٔ سفت‌شده‌ای نیست که به صورت یک ساختمان درمی‌آید. اگر ما به دانشجویان بگوییم معماریِ یک ساختمان چیزی است که از ساختمانی که ملموس است درمی‌یابند یا می‌فهمند درست است و اگر بگوییم یک ساختمان جلوه‌ای معمارانه دارد که می‌تواند در مقیاس‌های متفاوت فهم شود – یعنی یک ساختمان را از دور ببینیم یک معنا می‌دهد و از نزدیک، معنای دیگری دارد – حرفمان درست است. ساختمان از جمله ابزارهایی است که معماری به آن متوسل می‌شود. معماری خیلی پیچیده‌تر و مرموزتر از آن است که ما خیال می‌کنیم و در روزمرگی با آن روبه‌رو هستیم.

من به مناسبتی مربوط به نوشتن کتابی، تا جایی که توانم اجازه داده به سراغ نظامی گنجوی و «هفت پیکر» وی رفته‌ام، به این قصد که بعضی نکات که معماران فرصت ندارند ببینند، من برایشان بنویسم و بازگو کنم. نظامی خیلی گذرا در مصرعی بی‌آن‌که بر آن تأکید کند، با کمال آرامش و فروتنی، مانند هزاران نکته و حکمت فاخر دیگر برایمان می‌گوید: «اگر انسان بخواهد به راز برسد، باید پرده از رمز بردارد». رمز پوشانندهٔ راز است به وسیلهٔ پرده‌ای خاص. حالا به نظر من اگر آدمیزاد بلد باشد معمارانه فکر کند – نه همانند کسانی که معماری را ساده می‌بینند و به جای آن ساختمان می‌سازند – یعنی بلد باشند اجزا، عناصر، چوب، آهن و گچی که موجودیت هنری را تحقق می‌بخشند، زیر کاوش شخصی خودشان ببرند و با نگرشی انتزاعی اینها را ببینند، یعنی صرفاً به کاربردهای روزمره و مکانیکی آنها نگاه نکنند و بتوانند به عمق قضایا بروند و بتوانند به ساز و کاری که آن بنا را به وجود آورده است، نه به صورت ساختمان، بلکه اثر یا قطعهٔ هنری و مانند یک اثر موسیقیایی، یک سعر و … بنگرند، به خیلی از معناها و مفهوم‌هایی می‌رسند که متعالی‌اند. پرقدر هستند و به انسان امکان می‌دهند که در جهان معناهای ناب و زیبایی دست یابند. (در گفتگو با زهرا آرامون نویسندهٔ مجلهٔ رشد آموزش هنر، ش 26، تابستان سال 1390)

دسته‌ها
ماریو بوتا

ماریو بوتا: معماری رشته‌ای است که با روح و روان بشر و امیدهای او سر و کار دارد

معماری در ذات خود دارای معنویت است. معماری رشته‌ای است که با روح و روان بشر و امیدهای او سر و کار دارد. تجربه‌ام در زمینهٔ طراحی فضاهای معنوی باعث شد تا عناصر عمدهٔ آفرینش معماری را بشناسم و عمق ببخشم. مفهوم جاذبه، نور به مثابه مولد فضا، آستانه به مثابه فضایی برای گذر میان درون و بیرون، دیوارها به مثابه محدود کنندهٔ فضا و در عین حال کلیدی برای خوانش فضای لایتناهی. به همین علت باور دارم هر چه فضایی ساده‌تر باشد، تاثیرگذارتر است، به ویژه در مقایسه با پیچیدگی دیگر موضوعات عصر حاضر. معماری نمی‌تواند روی اعمال مذهبی تاثیر بگذارد اما می‌تواند منش متفکرانه را ترویج دهد. (در گفتگو با مجلهٔ The Ground، سال 2016)