در هیچ جای این شهر، شهری که من برای شما ساختهام یا بهتر است بگویم دوستان من برای شما ساختهاند، جایی پیدا نمیکنید که حادثهای و واقعهای در آن رخ داده باشد، که بتوان گفت این نبش کهنهٔ دیوار یا این گذر و این خیابان، جایی است که خاطرههای زمینیمان به هم گره میخورند. پس مکان انباشت خاطرههای ما کجاست؟ مکان انباشت خاطرههای ما در آن چیزی است که گذشته باشد. مکان صور خیال مردمان شهر کجاست؟ ما این شهر را آشناییزدایی کردهایم.
به هر حال شاید مخالفان من در این جا زیاد باشند ولی ما نه تنها آشنایی زدایی کردهایم، بلکه مرتب در حال آشناییزدایی کردن هستیم و این روند را به سرعت ادامه میدهیم. کجا را مثال بزنم؟ شیراز را، خیابان بینالنهریناش را؟ یا شما را به بزرگراه صدر اشاره بدهم که در واقع قلهک را از هم جدا میکند و یا به مشهد به اطراف حرم حضرت رضا (ع)، شما را اشاره بدهم؟ به کجا اشاره بدهم؟ به کجا اشاره ندهم؟ که چگونه آگاهانه و به طریق فاوست گوته، همه چیز را پاک کردیم.
تصور این بوده که گذشته را پاک کنیم و حال نوینی را تشکیل بدهیم، در حالی که حال نداریم، بیحالیم و چیزی نیست که آن امتداد تاریخی و ذهنیت تاریخی را برای ما نگه دارد. به عبارتی با فروپاشی هر نبشی و دیواری در شهر، بخشی از ذهن ما فرو میریزد و دچار سرگشتگی میشویم و ذهن شهروند را مغشوش میکنیم. چرا؟ چون مکانهای مرجع را از بین میبریم. مکان مرجع حتماً نشانه نیست، مکان مرجع ذهنی و خیالی است. به طور حتم این مکانهای مرجع را از بین میبریم. فضای شهر را پاک میکنیم و به عبارت دیگر، فضای شهری را از بین میبریم، فضای شهر را پاک میکنیم و وقتی چنین اتفاقی افتاد، آن وقت برای نسل آتی هیچ صورت خیالی از شهر وجود ندارد. فضای آشنایی برایش وجود ندارد و بنابراین بیهویت میشود، و میتواند هر جایی باشد و هر جایی مکان بگیرد و واقعهای به زمان حال نخواهد افزود و حیات واقعی خودش را هم نمیتواند تجربه کند، چون مکانش نیست، چون مکانش در اختیارش نیست. ما در چنین حال و هوایی و در چنین شهر بیخاطره و بیحافظهای زندگی میکنیم؛ کاری که باز عرض میکنم من به عنوان معمار و شهرساز با شهر شما کردم و شهر بیحافظه و بیخاطرهای به وجود آوردم. (در سخنرانی با عنوان «صور خیال شهر را پاک کردیم» در سال ۱۳۸۴، به گزارش مجلهٔ معماری و ساختمان، شمارهٔ سوم)