دسته‌ها
ابراهیم حقیقی

ابراهیم حقیقی: هنر در مدارس ما همیشه به عنوان یک تفریح و سرگرمی مطرح بوده است

آموزش هنر در مدارس ما یک فرع است و به آن به عنوان درسی که نوآموزی می‌باید آن را بیاموزد نگاه نمی‌شود. هنر همیشه در مدارس به عنوان یک تفریح و سرگرمی مطرح بوده است. حتی اگر معلمی هم در این زمینه داشته باشند، تنها تمرین‌های بسیار ساده و ابتدایی نقاشی را انجام می‌دهند؛ بدون این که در مورد آن آموزشی ببینند. اکثراً در ساعات هنر یا معلم ندارند و یا کاری می‌کنند که دانش‌آموزان کمتر شلوغ کنند. این روند به همین شکل ادامه پیدا می‌کند تا دوران دبیرستان.

در دوران دبیرستان هم چه قبلاً و چه حالا به یاد ندارم که درسی به نام هنر و یا حتی تاریخ هنر داشته باشیم. بسیاری از مشکلاتی که در دانشگاه‌ها با آن مواجه می‌شویم در این دوره‌ها قابل جبران هستند. در دوره‌ی دانشگاه می‌توانیم استفاده‌ی بیشتری از زمان بکنیم و دروسی مانند تاریخ هنر و حتی مبانی را که زمان‌بر و اجباری هستند، دانشجو قبلاً در دوره‌ی دبستان یا دبیرستان آموخته باشد. (در گفت‌وگو با فرشاد رستمی، منتشر شده در مجله‌ی رشد آموزش هنر، ش ۱۶، سال ۱۳۸۷)

دسته‌ها
بابک اطمینانی

بابک اطمینانی: برای من تدریس به مثابه یک فرم هنری است

برای من تدریس به مثابه یک فرم هنری است. وقتی درس می‌دهم مثل این می‌ماند که دارم در بیان و در اجرا یک عمل هنرمندانه انجام می‌دهم، یعنی دارم آگاهانه از مواد خام و ابزار برای ساختن فضا و فرم استفاده می‌کنم تا بتوانم «محتوا»یی را منتقل کنم، محتوایی که در واقع همان «ایجادِ ادراکِ مشخص» است. و برای این کار باید تمرین‌هایی طراحی شود که بتواند در کمترین زمان بیشترین اطلاعات را بطور ساده، منسجم و واضح به هنرجو منتقل کند. و طراحیِ این تمرین‌ها یکی از دلمشغولی‌های من است، و همینطور رسانا کردن فضا به وقت آموزش.

ذهن من دوست دارد اطلاعات آموزشی را تولید و دسته‌بندی کند و برای رشد هر کدام برنامه‌ریزی و بسترسازی کند. ذهن من دوست دارد سیستم تولید کند و جزئیات را به کلیات و بالعکس، پیوند بزند و از این میان الگوهایی را تعریف و کشف کند که به سادگی قابل اجرا باشند. ذهن من این کارها را خودش بطور فی‌البداهه انجام می‌دهد و لازم نیست من کاری بکنم. تدریس برای من بخشی از بودن است. (در گفت‌وگو با مریم درویش، منتشر شده در وب‌سایت هنرآنلاین، سال ۱۳۹۶)

دسته‌ها
منوچهر معتبر

منوچهر معتبر: فقط و فقط کار کردن، اشتباه‌ کردن، راهی پیدا کردن، هم‌چنان کار کردن و خرده‌خرده به چیزهایی دست‌ یافتن است که اهمیت دارد

در امریکا آزادی و امکانات بیشتری وجود داشت. اما آن‌جا هم به همین‌شکل {که در دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران وجود داشت} بود؛ کار را می‌گذاشتند، پرتره بود، پوزیشن (چینش) می‌دادند، بچه‌ها می‌نشستند و کار می‌کردند. بعد همه‌ی کارها را جمع می‌کردند، ژوژمان (داوری) می‌کردند و درباره‌ی کارها صحبت می‌کردند. چیز خاصی نبود.

{…} بیش‌تر می‌خواستم بدانم در دنیا دارند چه‌کار و چه‌طور کار می‌کنند. وگرنه {در امریکا هم} فضای خاصی نبود. الآن هرکسی در دهکده هم می‌تواند بنشیند و کار کند. از شبکه‌های اینترنتی استفاده کند و کارش را انجام دهد. فقط و فقط کار کردن، اشتباه‌ کردن، راهی پیدا کردن، هم‌چنان کار کردن و خرده‌خرده به چیزهایی دست‌ یافتن است که اهمیت دارد. (در گفت‌وگوی منتشر شده در وب‌سایت درز، سال ۱۴۰۱)

دسته‌ها
ابراهیم حقیقی

ابراهیم حقیقی: دانشجویان هنر را باید تک‌تک فهمید

در این سی سال که {در دانشگاه} حضور داشتم {…} از روز اول شرط کردم که من هیچ‌گاه حضور و غیاب نمی‌کنم. به دانشجو می‌گفتم اگر علاقه‌مند هستید در کلاس حضور پیدا خواهید کرد اگر نیستید بیهوده آمده‌اید. بیایید بگویید برای چه آمده‌اید. می‌دیدم سن‌شان بالاست، می‌گفتم آمده‌اید که حقوقتان بالا برود؟ می‌گفتند بله، کارمند هستیم، آمده‌ایم که رتبه بگیریم. از آنها خواهش می‌کردم که اگر دلشان نمی‌خواهد تشریف نیاورند. گفتم نمرهٔ قبولی شما تضمین شده است. ورقهٔ حضور و غیاب را سفید تحویل می‌دادم یا همه را حاضری می‌زدم.

از نگاه دانشگاه من کلاهبرداری می‌کردم اما بقیهٔ دانشجویانم را نجات می‌دادم. که یک عده بیهوده نمی‌آمدند که وقت تلف کنند، تمام آن نود درصد باقی‌مانده علاقه‌مند بودند و روزها تا ساعت هشت شب می‌نشستند، کار می‌کردند و بیرون هم نمی‌رفتند.

آموزش هنر با حضور و غیاب و دستورات از بالا فرق می‌کند. آموزش هنر با دانشجو و هنرجو تک‌به‌تک است، کلاس بیش از پانزده نفر نباید باشد، با تک‌تک آنها باید حرف زد. با روحیات‌شان باید آشنا شد. در طول این سی سال باید تمام خلقیات دانشجویانم را می‌فهمیدم. ازدواج کرده؟ نامزد دارد؟ فرزند دارد؟ فرزند شهید است؟ جبهه رفته؟ چه آسیب‌هایی دیده است؟ کار می‌کند؟ چه کار انجام می‌دهد؟ چه حقوقی دارد؟ وقتی دیر می‌آید چرا دیر می‌آید؟ با خانواده‌اش دعوا کرده؟ از خانواده پنهان کرده که دیر می‌آید؟ اینکه اینقدر علاقه دارد کجا و چه چیز را پنهان می‌کند که می ترسد بروز کند؟ پول دانشگاه خود را چگونه تأمین می‌کند؟

من اگر اینها را نمی‌دانستم نمی‌توانستم با یک‌یک آنها مثل نزدیک‌ترین شخص به عنوان یک امانت‌دار ارتباط برقرار کنم و آنها را رشد دهم. دانشجویان هنر را باید تک‌تک فهمید، دستشان را بگیریم تا او را یک طبقه بالا ببریم. اصلاً جمعی نمی‌شود حرف زد. یک چیزی را روی تخته‌سیاه فرمول نوشت و همه آن را از بر کنند و فردا بیایند. (در گفت‌وگو با حمیدرضا صالحیه یزدی، منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۶، سال ۱۳۹۳)