امروز هرچه قابل ساختن باشد، ساخته خواهد شد، اما هیچ استدلال و یا توجیهی واقعی برای این که چرا باید چنین بناهایی ساخته شود وجود ندارد. مطمئناً دانش معماری به فراوانی وجود دارد، اما نقد واقعی کمیاب است، حتی در روزنامهها. هیچکس در پی فهم معنای اجتماعی یک ساختمان نیست. {از همین رو} تاریخدانان نسبت به دیگران فهم بهتری از معماری دارند. (در گفتگو با Edwin Heathcote، منتشر شده در وبسایت Financial Times، سال ۲۰۱۷)
برچسب: نقد دقیق و هنرمندانه
من وقتی به طبیعت نگاه میکنم، طبیعت فقط رنگ و بافت و فرم و حجم نیست؛ بلکه هویت هم هست. یک هنرمند نهتنها باید عالِم و تاریخدان باشد، بلکه باید نماد و سمبلهای فرهنگاش را نیز به خوبی بشناسد. هنرمند کارش گستردهتر از کسی است که در آزمایشگاه روی فسیل کار میکند. برای همین هم هست که ما کمتر کسی را داریم که بیاید کار هنرمندان ما را بنویسد و نقد کند و از طرفی، سلیقه و خواهش درونی خود را در آن دخالت ندهد. خوشآمد و بدآمد در هنر وجود ندارد. به رئیس موزهٔ مدرنآرت گفته بودند که آقا جان اگر کاری دیدی که متوجه شدی نمیتوانی آن را درک کنی و از ارتباط برقرار کردن با آن عاجز هستی، از شغلت استعفا بده. بنابراین، ببینید که این پهنهٔ پذیرش چقدر باید باشد.
وقتی شما میخواهی با یک هنرمند صحبت کنی و درمورد خودش و نمایشگاهش بنویسی، این آگاهی، آگاهی انشاءنویسی نیست. ما هنرنویس زیاد داریم. در خارج هم همینجوری است. بیشتر این آقایانی که میبینیم، هنرنویساند؛ خودشان هم اذعان دارند. اینها یا ادبیات خواندهاند، یا تاریخ و یا امثالهم. در مقابلِ این جماعت، ناقد قرار میگیرد. نقّاد در قدیم کسی بود که میآمد میزان خلوص طلا را معین میکرد. حالا ناقد هنر، کسی است که میآید آن را به محک میگذارد و میگوید که چند درصد از آن اثر، هنر است و چند درصد از آن هنر نیست. (در گفتگو با رضا یاسینی منتشر شده در خبرگزاری ایلنا، سال ۱۳۹۶)
پس از شلوغیهای دانشجویی دهه 60 {میلادی} و دیگر مسائل اجتماعی، فیلسوفان فرانسوی بحث زیادی بر روی نقد انجام دادند. در این دوره است که فوکو نقد قدرت را به میان میکشد. قدرت مالی، قدرت اجتماعی و قدرت طراح حتی. ولی از درون کارهای فوکو یک نکته مهم سر بر میآورد: خود نقد کردن و تحلیل کردن باید کاری هنرمندانه باشد. نقدی که ارائه میشود باید دقیق و هنرمندانه باشد. در حوزۀ معماری، مقوله «از کجا آوردی؟» باید جاری باشد. این طرح را از کجا آوردهای؟ از ماسوله، از آلوارو آلتو؟ از …؟
مهم است که معماری را مثل نقاشی ندانیم. وقتی ساخته میشود، کسانی از آن استفاده میکنند. آیا این معماری به این آدمها پاسخ داده؟ نهایت اینکه، معماری ساختن یک پل نیست. ظرایفی دارد، پیچیدگیهایی دارد. هرچند که پل هم باید معماری داشته باشد. هرچه این پیچیدگیها زیاد باشد، دامنه نقد هم وسیعتر میشود. حافظ اگر این همه دوام دارد و تفسیرهای متفاوت میپذیرد، بخاطر این پیچیدگیها و چالشهای درونی شعر اوست.
در اثر معماری هم باید چنین باشد. باید سعی کنیم بازش کنیم و ببینیم داخلش چی هست. بافتش را بشکافیم و به پیچیدگی درونیاش برسیم. در این واکاوی ممکن است به نکاتی برسیم که خود طراح هم دنبالش نبوده است. گاه، یک اثر چیزی ندارد که دنبال پیچیدگیهایش بگردید. اصلاً حرفی برای گفتن ندارد. به باور من، مهم نیست که اثر حتماً حرف خوبی برای گفتن داشته باشد، بیش از همه مهم است که حرفی برای گفتن داشته باشد. (در گفتگو با بهروز مرباغی نویسندهٔ وبسایت معمارنت، سال 2013)