دسته‌ها
کمال کمونه

کمال کمونه: آیندهٔ معماری ایران باید خیلی خوب باشد، البته اگر معماران خودشان را بشناسند و قدر خودشان را بدانند

آیندهٔ معماری ایران باید با این تعداد معمار خیلی خوب باشد، البته اگر معماران خودشان را بشناسند و قدر خودشان را بدانند. به تازگی از کاخ مروارید به من گفتند نقشه‌هایی را برایشان بفرستم. نقشه‌ها را فرستادم. به من می‌گویند آنجا را می‌خواهند مرمت کنند و هفتصد میلیون هم داده‌اند. گفتم طراحی‌اش را چه‌کار می‌کنید؟ گفتند پول طراحی را نداده‌اند. گفتم خب آهنگر صدا کنید تا برایتان انجام دهد. گفتم این نقشه‌ها که برایتان فرستادم همه با دست کشیده شده است. آنها را باید قاب کنید و به دیوارهای ساختمان یک موزه بزنید.

گفتم شما می‌دانید که تابلوی سهراب سپهری دو میلیارد و چهار میلیون تومان به فروش رفت؟ گفتند نه! گفتم تابلوی تنهٔ درخت سهراب سپهری به فروش رفت و این اثر هم به همان قیمت‌هاست. گفتم این نقشه‌هایی که به شما داده‌ام و اهمیتی هم نمی‌دهید، اگر قابش کنید اینها هم به همان قیمت هستند ولی من به شما مجانی داده‌ام.

آیندهٔ معماری ایران هم به همین صورت است، شما باید قدر خودتان را بدانید. شما نباید پشت سر هم حرف بزنید، شما نباید مثل دورانی که ما داشتیم پشت به همدیگر باشید، هر کار خوب و بدی قابل انتقاد است. انتقاد فرق دارد با دشمنی. کارهای افتضاح زیادی هستند که باید گفته شود، ولی باید طوری بگوید که دشمنی نشود.

تعداد دانشجویان معماری و شهرسازی نسل شما بسیار زیاد شده است، فکر کنم حدود چهارصد یا پانصد هزار نفر هستید و این نیرو یک نیروی عظیمی است که می‌توانید به کمک یکدیگر به تمام مسائل رسیدگی کنید. (در گفتگو با فاطمه خسروی، مرجان ملاحسینی و اطلس سبحانی، منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، جلد چهارم، سال ۱۳۹۵)

دسته‌ها
لویی کان

لویی کان: موسیقی بیش از مجسمه‌سازی و نقاشی به معماری مرتبط است

من معتقدم که موسیقی بیش از مجسمه‌سازی و نقاشی به معماری مرتبط است. اگر در موسیقی تعمق کنیم ارتباط تنگاتنگ آن را با معماری درمی‌یابیم؛ من فکر می‌کنم هر معماری باید آهنگ‌سازی بیاموزد. آنچه آهنگ‌ساز را حین خلق موسیقی مفتون خود می‌کند نه زیبایی بصری نتی که می‌نویسد، بلکه صدایی است که از آن می‌شنود. معمار به طرحش نگاه می‌کند و می‌گوید: «آه! چه حیرت‌انگیز! من تصویر بزرگی از این تهیه می‌کنم و در اتاق نشیمن خانه‌ام نصب می‌کنم.» برای آهنگ‌ساز آنچه می‌نویسد چیزی بیشتر از نوشته است؛ این نوشته برای او به منزلهٔ صداست، به معنای ساماندهی صداست.

معمار نیز باید از روی نقشه‌هایش زندگی‌ای را بخواند که در اثرش جریان می‌یابد. قلمرو فضاهای او شبیه همان برگهٔ موسیقی است. چگونگی ستون‌ها، تیرها، و دیوارها باید تقریباً از روی نقشه قابل تصور باشد. باید با خود بگوییم که نور در داخل این فضا ضروری است. زیرا نور برای خلق فضا ضرورت دارد. ما باید گونه‌ای از نظم را در فضا متصور شویم؛ باید در طلب چیزی باشیم؛ باید در نقشه‌هایمان به دنبال خلق فضایی ویژه باشیم. به گمان من برگهٔ موسیقی و نقشهٔ معماری مشابه یکدیگرند. (در سخنرانی در اختتامیهٔ کنگرهٔ اترلو در سال ۱۹۵۹، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیم‌زاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)

دسته‌ها
پل آبکار

پل آبکار: دفتر معماری باید یک مرکز هنری باشد نه یک مغازهٔ نقشه‌فروشی

یادم می‌آید وقتی که سی‌وچند سال پیش که برای اولین بار وارد دانشکده شده بودم تابلویی به این مضمون توجهم را جلب کرد: «شما که می‌خواهید معماری را شروع کرده و بعد از چند سال دیپلمه شوید بدانید که زندگی مردم در نوک قلم شماست».

خیلی‌ها وقتی که دیپلم {=مدرک فارغ‌التحصیلی} معماری را به دست می‌آورند اینطور به نظرشان می‌رسد که مردم احمقند و شروع می‌کنند به سیستم امریکایی، ولی اگر ما این گفتهٔ سقراط را باور داشته باشیم که می‌گوید هر مرد در دنیا هم کمی دکتر است و هم کمی معمار، می‌بینیم که با همکاران خود سر و کار داریم.

به عقیدهٔ من، به عکس، موقعی که ما دیپلمه می‌شویم باید نسبت به شغل خودمان مبتکر باشیم زیرا شغلیست که تمام چیزهای خوب را شامل می‌باشد؛ کمپوزیسیون، نقشه، دکوراسیون، پسیکولوژی {=روان‌شناسی} و یک کلام این شغلیست که باید اختراع کنیم.

برای من معماری زیباترین شغل دنیاست که می‌توانیم داشته باشیم. زیرا این شغلیست که اگر کسی قلباً مشغول آن باشد تمام گرفتاری‌های دنیا را فراموش می‌کند، به حدی که حتی یادش می‌رود که پیر شود. معمار باید حوصلهٔ یک فرشته را داشته باشد تا بتواند برای همنوع خود مفید واقع شود. در ضمن می‌گویم برای وطن خود چون وطن است که با آثاری که بجای می‌گذاریم آبرویش حفظ می‌شود.

پس معماران جوان اگر به کار خودتان ایمان دارید باید دفتر معماری را به صورت یک مرکز هنری داشته باشیم، نه یک مغازهٔ نقشه‌فروشی. به قول فرانسوی‌ها اگر معمار باشید همیشه یک تکه‌نان روی میز نقشه‌کشی شما خواهد بود. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ هنر و معماری، ش ۲، سال ۱۳۴۸)