دسته‌ها
سرگی چوبان

سرگی چوبان: شهر همچون نمایشی در تئاتر است که بناها در آن نقش بازی می‌کنند. نباید همهٔ بناها بازیگر نقش اصلی باشند

من بسیار سفر می‌روم و وقت فراوانی را صرف ترسیم {کروکی} می‌کنم. من به وضعیت‌های میزانسن سنتی در شهرهای تاریخی، جزئیات ساختمان‌های منفرد، و تضادی که موقع هم‌پوشانی لایه‌های تاریخی و معاصر شهر رخ می‌دهد علاقه‌مندم. این ترسیم‌ها به شکلی طبیعی به طرح‌های من وارد می‌شود.

برای من شهر همچون یک نمایش در تئاتر است و بناهای من نقش‌های مختلفی در آن بازی می‌کنند. {در این نمایشنامه} بناهای معمولی‌ای هست و همچنین بناهای خیلی خاصی که نقش اصلی را ایفا می‌کنند. معماران باید به خوبی بلد باشند که چگونه بناهای معمولی طراحی کنند. {در شهر} باید سلسله‌مراتبی از نقش‌ها وجود داشته باشد. نباید نقش همهٔ بناها نقش اصلی باشد. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
چارلز مور

چالرز مور: اثر معماری باید راجع به وضعیت موجود اظهار نظر کند

از نظر من معمار باید هنرمند باشد. من دربارهٔ این موضوع اخیراً {…} سخنرانی کرده‌ام. آنچه گفتم بر اساس نقل قولی از تی اس الیوت راجع به هنر و هنرمند بود. او راجع به نمایشنامه سخن می‌گفت و این نکته را مد نظر داشت که کارکرد هنرمند این است که به بیننده یا شنونده دیدگاهی نظم‌یافته به واقعیت اعطا کند. برای چنین کاری او می‌باید فرصت داشته باشد تا برای خویش درکی از نظم واقعیت را پرورش دهد.

این نکته به نظر من نقطه‌ای جذاب برای شروع است، چراکه راجع به نظم صحبت می‌کند، آن هم به طریقی که معماران بصورت پایان‌ناپذیر در حال انجامش هستند. اما همچنین راجع به واقعیتی سخن می‌گوید که معماران تقریباً هیچ‌گاه به آن اشاره نمی‌کنند. ادعای من به زبان ساده این است که انتظام دادن معماری به روشی که معماران نیمهٔ اول قرن {بیستم} انجام داده‌اند، معمار را با خطر نامربوط بودن مواجه می‌کند، همچون آن دسته از نمایشنامه‌نویسانی که کارشان نوشتن کمدی‌های مخصوص اتاق نشیمن آن هم در زمانهٔ بحران‌های اجتماعی است. نظم به خودی خود چیز جذابی نیست، مگر آنگاه که با نظم نوعی از واقعیتی که ظاهراً مهم است سر و کار داشته باشد.

از همینجا بود که من استقرا کردم که بناها همچون نمایشنامه‌ها هستند، ابژه‌هایی روایی که می‌توانند همان تنوع شخصیت‌هایی را که نمایشنامه‌ها دارند داشته باشند. از همین حیث بناها می‌توانند {و بایسته است} راجع به وضعیت موجود اظهار نظر کنند، راجع به بسترشان، راجع به مسئلهٔ بیرون نگاه داشتن بیرون و درون نگاه داشتن درون، راجع به مسئلهٔ ساخته شدن خودشان، راجع به مردمی که از آنها استفاده می‌کنند، راجع به مردمی که آنها را ساخته‌اند، راجع به همه‌جور چیزی، که می‌تواند خنده‌دار، غمگین، احمقانه، بی‌صدا یا گنگ باشد.

از نظر من انجام همهٔ اینها برای یک بنا کاری مشروع و درست است، و معمارانی که تلاش می‌کنند همه‌چیز را، هرچند که مقصودش احمقانه باشد، متعالی از کار دربیاوند، کارشان مثل نویسنده‌های کمدی‌های مخصوص اتاق نشیمن {برای سرگرم کردن قشر خاصی از آدم‌ها فارغ از شرایط اجتماعی} است، کاری که انجامش منجر به از دست دادن توجه عموم مردم می‌شود. (در گفتگو با John w. Cook و Heinrich Klotz، منتشر شده در کتاب Conversation with architects در سال ۱۹۷۳)