در معماری معاصر ایرانی یک کوتاهی بسیار جدی یا خیلی چشمگیر داشتهایم و هنوز هم داریم. از زمان انقلاب مشروطیت به این سمت، در سایر رشتههای هنری تمام دانستههای خود را روی کاغذ آوردیم و آنها را بررسی و بحث کردیم. بحث شعر شد، آرامآرام بحث موسیقی و نمایش شد که اینها را به تجزیه و تحلیل بردیم. در زمینهٔ معماری این کار را نکردیم. در این زمینه صبر کردیم. سی، سی و پنج سال از مشروطیت گذشت. در این زمینه معمارهای ما کمتر کار علمی کردند. در جو تازهای که بود، کشور ما میباید دانشگاه، بیمارستان، وزارتخانه و ایستگاه راهآهن درونشهری داشته باشد که قبلا نداشت. ما در آن زمان یعنی در سالهای خیزش هنرها و فرهنگها در کشورمان به معماریمان نرسیدیم و چنان که باید به آن توجهی نکردیم.
بعدها یعنی در حدود هفتاد و چند سال پیش، دانشکدهٔ هنرهای زیبا را درست کردیم. این اولین مدرسهای بود که معماری را به صورت مدرن آموزش میداد. یعنی مدرن دیدن معماری را به دانشجویان یاد میداد. بنیانگذار و مدیر اصلی آن فرانسوی بود و معماری ما را هم میشناخت و از جمله آثار معماری را که خودش ایجاد کرده بود، موزهٔ ایران باستان بود که هنوز یکی از موفقترین نمونههای معماری مدرن ایران بهشمار میرود که متکی بر گذشتهٔ آن ساخته شده است. ولی او معلم خوبی برایمان نبود. چون از او بهتر کسی را نمیشناختند، او را در راس یک مدرسه قرار دادند. وی فارغالتحصیلان دیگری از فرانسه آورد. آنان نیز چیزهایی که یاد گرفته بودند به دانشجویان و بعدها به خود من نیز گفتند. آنچه آمد برای این است که باید میگفتم و این داستان تا امروز ادامه دارد. ما کاوشهای معماری ایرانی را به صورت علمی هنوز انجام ندادهایم. (در گفتگو با زهرا آرامون نویسندهٔ مجلهٔ رشد آموزش هنر، ش 26، تابستان سال 1390)