دسته‌ها
موشه سفدی

موشه صفدی: من استاد دانشگاه هاروارد هستم و خود را آدم کتاب‌خوانده‌ای به حساب می‌آورم؛ اما کتاب‌های معماری بسیاری بیرون آمده‌اند که من آنها را نمی‌فهمم

من نمی‌توانم با اندیشه‌های جریان اصلی امروز معماری ارتباط برقرار کنم. صراحتاً بگویم، آنچه در حال حاضر نوشته می‌شود برایم معنا ندارد. لری ریچارد در کنیدین آرت و کسی به نام ترور بادی در کنیدین آرکیتکچر راجع به گالری {ملی کانادا اثر موشه سفدی} نوشته‌اند. می‌دانید، من استاد دانشگاه هاروارد هستم و ادبیات {مربوط به معماری} را دنبال می‌کنم. من خودم را آدم کتاب‌خوانده‌ای به حساب می‌آورم. اما نمی‌توانم بیشتر آنچه آنها دارند می‌گویند را متوجه بشوم.

من حتی جملات را تقطیع می‌کنم و همچنان نمی‌توانم آنها را بفهمم. کتاب‌های بسیاری درباره‌ی معماری در این چند وقت بیرون آمده‌اند که من آنها را نمی‌فهمم. و از مردم می‌پرسم: «آن جمله چه معنایی دارد، یا معنای آن کلمات چیست؟»

بادی چیزی را در جمله‌ی اول ابداع می‌کند و سپس بارها و بارها به آن برمی‌گردد و راجع به آن بحث می‌کند. اما معنای آن چیست؟ یک سخن جعلی از ذهن خودش؟ واقعاً این سخنان برای من هیچ معنایی ندارد. هر بازی‌ای که این دسته از آدم‌ها مشغولش هستند شامل حال من نمی‌شود. (در گفت‌وگو با Dan Turner، منتشر شده در کتابچه‌ی Safdie’s Gallery: An Interview with the Architect در سال ۱۹۸۹)

دسته‌ها
نسرین فقیه

نسرین فقیه: ما مجبور نیستیم که همیشه و با ده سال تأخیر تجربه‌های جهان غرب را تکرار کنیم

با یک نگاه تاریخی این مرحله از معماری ایران را می‌توان با دورهٔ بعد از جنگ جهانی دوم اروپا مقایسه کرد. دوره‌ای است که نیاز کمّی و عجله در ساختمان مشخصهٔ اصلی آن است. اگر با این دید واقع‌بینانه به فعالیت‌های ساختمانی پانزده سال اخیر نگاه کنیم، نظرمان منصفانه خواهد بود. اما خوشم می‌آید که باز هم با تمام مضیقه‌ها هرجا فرصت بوده، برخی معماران ایرانی نمکی به کار افزوده‌اند. برای بازدیدکننده‌ای مثل من گشت و گذار در تهران یا اصفهان جالب است. اینکه اینجا و آنجا شاهد احیای صنایعی مثل گچ‌بری یا آینه‌کاری و اشاره‌هایی به مُثُل معماری گذشتهٔ ایران باشد.

اما واضح است که باید مسیر اصلی معماری در ایران واقعاً تکانی بخورد. نمی‌توان تا ابد با تکیه به ایدئولوژی‌های فرسودهٔ اول قرن {بیستم}، مثلاً کارکردگرایی، دیوار ساخت و سپس دیوارها را بزک کرد. امروز بعد از آنکه در ایران از نظر کمّی به ناچار با سرعت زیادی ساختمان شده است، باید به خودمان بگوییم که دیگر موقع آن رسیده که معماری ما از دور باطل جهان سومی بیرون بیاید.

منظورم را دقیق بگویم؛ ما هیچ اجباری نداریم که همیشه با ده سال تأخیر تجربه‌های جهان غرب را تکرار کنیم. اگر تصمیم‌گیرندگان که بودجه‌ها را در اختیار دارند به معمارانی مراجعه کنند که حیطهٔ عملشان فرهنگی هنری باشد و نه وراجی ایدئولوژیک، اگر از معمار کار خودش را بخواهند و زیبایی و زندگی در رأس تقاضا باشد، نه طومار گزارش‌ها و نوشته‌های عبث، آن‌وقت معماران ایرانی مجبور خواهند بود که به خود بیایند و به کار اصلی معماری بپردازند. (در گفتگوی با فریار جواهریان، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۱۵، سال ۱۳۷۳)