دسته‌ها
جوزف ریکورت

جوزف ریکورت: بناهای بلندمرتبه فضای اطرافشان را مصرف می‌کنند و آن را هدر می‌دهند

شهرهایی تازه وجود دارند؛ به‌ویژه در {کشورهای اطراف} خلیج فارس. آنها شکل تازه‌ای از سکونت شهری هستند و نویسندگان خاصی همچون جِی. جی. بالارد یا ویلیام گیبسون را مجذوب می‌کنند.

{…} من ترجیح می‌دهم به آسمان‌خراش‌ها و معماران آنها فکر نکنم. ترجیح می‌دهم به معمارانی فکر کنم که آسمان‌خراش‌های افقی طراحی می‌کنند، مثل استیون هال که ساختمانی بزرگ در شنژن، کلان‌شهر بیرون هنگ‌کنگ، با طولی به اندازهٔ ارتفاع ساختمان امپایر استیت طراحی کرده است. من «معمارستاره‌ها» را دوست ندارم، زیرا آنها به سرشت نمایشی شخصیت‌شان متکی هستند، نه به کیفیت آثارشان.

{…} مسئله‌ای که دربارهٔ بناهای بلندمرتبه وجود دارد این است که آنها فضای اطرافشان را مصرف می‌کنند و {آن را} هدر می‌دهند. بلندترین ساختمان در جهان در واقع در جدّه ساخته خواهد شد و این بنا یک کیلومتر ارتفاع دارد. اگر به چشم‌انداز اطراف آن نگاه کنید {دورتادور آن} زمین بایر است. در واقع بنایی است که نمی‌توانید با {استفاده از} پای خودتان به آن وارد شوید، شما مجبورید که با خودرو {یا آسانسور به فضاهای آن} بروید. بنایی حتی بلندتر {از برج جده} برای باکو طرح‌ریزی شده است. اینها بناهایی نیستند که هیچ‌گونه امتیاز معمارانه‌ای داشته باشند. (در گفت‌وگو با Alain Elkann، منتشر شده در وب‌گاه مصاحبه‌کننده، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
کریستیان دپورتزآمپارک

کریستیان دوپورتزامپارک: هیچ‌کس جز یک معمار می‌تواند مشکلات شهر معاصر را حل کند

در سال ۱۹۶۶ یک سال را در نیویورک به سر بردم. آنجا درگیر زندگی هنرمندانه، از جمله اشتغال به نقاشی، موسیقی، تئاتر، مطالعه بودم و به این می‌اندیشیدم که نقاش یا نویسنده شوم. آن موقع می‌خواستم بسیاری از امکانات و احتمالات را بسنجم و تجربه کنم. قرار بود در یک دفتر معماری کار کنم، پل رودولف و ادوارد لارابی بارنز را ببینم، اما در عوض کار کردن در مقام متصدی یک میخانه در خیابان پنجاه و هفتم را انتخاب کردم، چرا که می‌توانستم پول بیشتری نسبت به یک نقشه‌کش در دفتر معماری دربیاورم و از دیدن افراد و بودن در شهر لذت ببرم. دیگر از این که بخواهم معمار شوم دست کشیده بودم، اما علاقه به معماری در من به‌خاطر علاقه به سیاست و جامعه‌شناسی، و دلواپسی‌ام برای مردمی که در محله‌های شلوغ و آپارتمان‌های ترسناکشان زندگی شادی نداشتند دوباره شعله‌ور شد و {از آن زمان تا امروز} هیچ‌گاه از درک فضا به مثابه یک واسطهٔ هنری دست نکشیدم. من فهمیدم که هیچ‌کس جز یک معمار نمی‌تواند مشکلات شهر معاصر را حل کند. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت ArchDaily، سال 2017)

دسته‌ها
منوچهر سید مرتضوی

منوچهر سید مرتضوی: معماری باید داستان خودش را در بستری که در آن احاطه شده بنویسد

کارهایی از نسل {معماران} جوان دیده می‌شود که نوید آینده‌ای بهتر را می‌دهند، ولی تردید دارم که این تعداد انگشت‌شمار معمار کافی باشد. به‌نظر من مشکل اصلی آموزش معماری در دانشگاه‌هاست که تفاوت عظیمی با دانشکده‌های بیرون از ایران دارد. معماری مانند رشته‌های مهندسی دیگر نیست. هدف اصلی تدریس معماری باید آموزش طراحی باشد. برای پیشرفت بیشتر باید پایه مستحکم‌تری داشته باشیم. این پایه باید در دانشگاه به وسیله استادانی که فهم طراحی بالای دارند تدریس شود. هرچه تعداد طراحان با حساسیت بالا داشته باشیم، به معماری و شهرسازی با کیفیت بالاتری می‌رسیم.

{…} گفتم نسل جوان هستند، اما انگشت‌شمارند و این کافی نیست برای جهانی‌شدن. من یک مثال از ادبیات بزنم. یک نویسنده ایرانی مثل محمود دولت‌آبادی می‌تواند در جهان مطرح باشد، چرا؟ چون داستانی که می‌نویسد در بستر جامعه ایران است. فرض بگیریم آقای دولت‌آبادی رمانی در بستر جامعه آلمان بنویسد، خب به نظر خنده‌دار خواهد بود. معمار تفاوت زیادی با یک شاعر یا نویسنده ندارد. معماری باید داستان خودش را در بستری که در آن احاطه شده، بنویسد. وقتی داستان معماری در ایران کپی داستان معماری آلمان یا هر کشور دیگری است لزومی نیست از جهانی‌شدن صحبت کنیم. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)

دسته‌ها
استن الن

استن الن: دانشکدهٔ معماری را همچون آزمایشگاه علمی می‌بینم

درست است که تدریس معماری و نوشتن راجع به آن بخش بزرگی را از آنچه من انجام می‌دهم تشکیل می‌دهد، اما این را همیشه همچون ادامهٔ کاری که در مقام یک معمار حرفه‌ای انجام می‌دهم در نظر گرفته‌ام. شما باید از موضع شک و تردید {به چیزها بنگرید و از آن} بیاموزید. نمی‌توانید ادعا کنید که شما پاسخ همه‌چیز را می‌دانید. همیشه دانشکدهٔ معماری را همچون نوعی آزمایشگاه {علمی} و آنچه در آن انجام می‌شود را ادامهٔ آنچه در دفتر معماری رخ می‌دهد در نظر گرفته‌ام. پس از بیشتر از بیست سال همچنان به این موضوع واقف می‌شوم، و اگر بتوانم با دانشجویان چنان گفتگویی برقرار کنم هر دو طرف از آن بهره‌مند می‌شویم. و همین است که آموزش معماری را ارزشمند می‌کند. (در گفتگو با نادر تهرانی، منتشر شده در مجلهٔ BOMB، ش ۱۲۳، سال 2013)

دسته‌ها
رنزو پیانو

رنزو پیانو: تا داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید، نمی‌توانید ساختمانی خوب بسازید

بسیار مشکل است که بتوانید ساختمان خوبی بسازید اگر داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید. همچنین زمانی که داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید، نمی‌توانید فیلم‌ساز خوبی شوید. به همین شکل نمی‌توانید رمان خوبی بنویسید اگر داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید. البته که شما باید نویسندهٔ و فیلمساز و معمار خوبی باشید، که همهٔ اینها وابسته به این است که داستان خوبی داشته باشید، در غیر این صورت دچار دردسر می‌شوید. (در گفتگو با David Plick نویسندهٔ وب‌سایت The Value of Architecture، سال 2015)