به یاد دارم وقتی را که مذهبیون افراطی سنی در کشور مالی کتابهای خطی قرون گذشتهٔ این دیار را سوزاندند. هیتلر هم کتابهایی را که در چارچوب ایدئولوژی خود نمیپنداشت در معابر عمومی آتش زد. کشور همسایهٔ ما افغانستان هم مجسمهٔ بامیان بودا، یکی از یادگارهای تاریخی این کشور، را با دینامیت منفجر کرد. این ستیزستائی با آثار و شواهد تاریخ ارتباطی به مذهب و یا ایدئولوژی خاصی ندارد، بلکه به واسطهٔ انزواگرایی یا حتی زائیدهٔ عدم اعتماد به خود و ترس از دیگری است. ولی امروز ما آن را وحشیگری و عقبافتادگی مینامیم.
در زمان پهلوی دوم وقتی مقامات بالا موضوع بازگشت آثار خطی، مینیاتورهای مصور در کتابها و یا به صورت انفرادی به ایران را مطرح و شور کردند، دوستان وطنگرا خارجیان را که سالها در بهترین شرایط از این آثار خریداری شده نگهداری کرده بودند به سرقت آثار هنری ایران متهم نمودند. در حالی که به واسطهٔ عدم فرهنگ گستردهٔ موزهداری یا مجموعهداری، آثار هنر ملی ما در زیرزمینهای مرطوب یا در طاقچهٔ خانههای قدیمی در دسترس بازی کودکان در شرایط نامعلومی نگهداری شده و یا منهدم شده بودند.
ولی متأسفانه در کشور ما هنوز بازتابی از این گذشتهٔ تاریخی زنده و پایدار است. یعنی عدم توجه به مجموعهداری یا حفظ منابع تاریخ فرهنگ ملی. متأسفانه این بیتفاوتی یا وابستگی به مد روز و عدم توجه به تاریخ گذشته در فرهنگ مصرفی امروزی نهادین شده است. سابق میگفتند «نو که آمد به بازار، کهنه شد دلآزار». البته در ایران ما آثار قدیمی را تخریب نمیکنیم، اما بیتفاوتی عمومی و عدم آگاهی یا پاسداری از شواهد فرهنگ گذشته عملاً همان تخریب تدریجی آن است. (در مقالهٔ «انتظارات و انتقادات»، منتشر شده در فصلنامهٔ نقد کتاب، سال دوم، ش ۷، پاییز ۱۳۹۴)