دسته‌ها
محمد کریم پیرنیا

محمد کریم پیرنیا: در میان مکاتب هنر اسلامی مکتب ایرانی از همه وسیع‌تر و پربارتر است

به نظر من، البته حمل بر تعصب نشود، از چهار مکتب معروف هنر اسلامی که سه‌تای آن خیلی هم بارور است مکتب ایرانی اسلام از همهٔ آنها وسیع‌تر است. آن سه مکتب دیگر یکی مکتب مصری است که مرکزش مصر است که بر مبنای معماری قدیمی مصر استوار است، و بنده به خودم اجازه نمی‌دهم که راجع به این مکتب صحبت کنم. دربارهٔ این مکتب بسیار زیاد صحبت شده چه به وسیلهٔ خود مصری‌ها و چه به وسیلهٔ خارجی‌ها که در این زمینه، خیلی کار کرده‌اند. یکی دیگر مکتب شام است که از قسمت غربی ترکیه، یعنی از نزدیک ما، شروع می‌شود و شام قدیم، سوریه و اردن و لبنان و فلسطین را در برمی‌گیرد و تا حجاز پیش می‌رود و در آنجا به معماری مکتب مصر برمی‌خورد. سومی مکتب مغرب است که این هم یک ریشهٔ ایرانی دارد، هم از لحاظ تاریخی و هم از نظر کسانی که این هنر را به مغرب منتقل کرده‌اند. این مکتب تمام مغرب عربی قدیم یعنی مراکش و تونس و لیبی و الجزایر را دربرمی‌گیرد و دو شعبه می‌شود که یک شعبه‌اش، شعبهٔ اندلس است، که آن هم جزو مکتب مغرب می‌باشد که مکتب بسیار وسیعی است و بسیار هم روی آن کار شده است. این مکتب نفوذش را به طرف شرق خیلی پیش نیاورده و همانجا رو به غرب منتشر شده و پربارتر از همه، همانطور که عرض شد، مکتب ایران اسلامی است.

نه اینکه این عقیدهٔ بنده باشد، کتبی که راجع به هنر اسلامی در هر رشته‌ای نوشته می‌شود می‌بینید دو و سه عکس از سوریه و مصر با همهٔ پرباری‌اش هست و مابقی جملگی تعلق به ایران، هندوستان و یا بین‌النهرین دارد. این مکتب اولاً وسعتش از لحاظ جغرافیایی بسیار زیاد است. از بین‌النهرین شروع می‌شود، از ایران فعلی عبور می‌کند، تمام ایران قدیم و خراسان بزرگ را در بر می‌گیرد، از آمودریا و کوه‌های قفقاز بگیرید تا جنوب در مسقط، اثر می‌گذارد. از این طرف هم که می‌دانید افغانستان و پاکستان و هندوستان را تا اندونزی فراچنگ  می‌آورد و طوری است که مثلاً اگر شما کتاب تاریخ هنر هند را مطالعه می‌کنید، دفعتاً از معماری هند که به معماری ایران می‌رود، اصلاً دنیای آن معماری تغییر می‌کند و تأثیر معماری ایران ظاهر می‌شود.‌ و البته منکر این نمی‌توان شد که آثار محلی تأثیری بر آنها گذاشته، چنانکه در شهرهای مختلف ما اثر گذاشته است. مانند شیوهٔ معماری یزد و کاشان و نائین، که خودش جزو یزد است، با هم تفاوت‌های اندکی دارند ولی بطور کلی از لحاظ اصول یکی هستند. (در مصاحبهٔ منتشر شده در مجلهٔ کیهان فرهنگی، ش ۱۵، سال ۱۳۶۴)

دسته‌ها
رضا عابدینی

رضا عابدینی: قبل از انقلاب مفهومی به نام فرهنگ مستقل ایرانی در ذهن کسی نبود

اگر هنر قبل از انقلاب را بررسی کنیم، ناچاریم به این نتیجه برسیم که اگر انقلاب در ایران به وقوع نمی‌رسید، هنر ایران ملغمه‌ای بود از فرهنگ التقاطی غربی که رگه‌هایی از هنر بومی خود را هم در برمی‌گرفت تا هنری توریستی و بامزه ارائه دهد. این شکل غالب رفتاری هنرمندان قبل از انقلاب است. به غیر از استثناها. آنها اینطور تربیت شدند، شرایط زمان اینگونه اقتضا می‌کرد. البته در آن دوره هم کارهای بسیار عمیقی از هنرمندانی چون زنده‌رودی، پیلارام، ممیز، مثقالی و قندریز هم دیده می‌شود، اما فکر می‌کنم قبل از انقلاب مفهومی به نام فرهنگ مستقل ایرانی در ذهن کسی نبود. آرت به معنای اشاره به طیفی بود از رضا عباسی بدون هیچ فاصله تا اندی وارهول. در دانشکده‌ها می‌گفتند هنر اسلامی تجریدی است، و مثلاً کاندینسکی هم همینطور. این غلط مصطلح وجود داشت.

وقوع انقلاب و پدید آمدن تئوریسین‌هایی که هنر اسلامی- ایرانی را به خوبی می‌شناختند، سبب شد این فکر جدی شود که آیا واقعاً هنر ایران ادامه منطقی هنر غرب است و جکسون پولاک همان کاری را می‌کند که رضا عباسی می‌کرد؟ این مفهوم زمان شاه وجود نداشت و انقلاب در پدید آمدن این تفکر بی‌تاثیر نبود. ایزوله بودن ما به مدت ده دوازده سال باعث شد تئوریسین‌ها به این سوال‌ها فکر کنند. بحث‌هایی به طور جدی مطرح شد و نتیجه حاصل این بود که شرق و غرب ادامه منطقی همدیگر نیستند. البته رویهٔ نسل قبل از من ایراد نیست. هر زمانی اقتضای خاصی دارد. من روی شانه‌های ممیز ایستاده‌ام و اگر او گرافیک را آغاز نکرده بود، من و امثال من باید از صفر شروع می‌کردیم. این جبر زمان است، من در زمانی ایستاده‌ام که امکان انجام چنین کارها برای من وجود دارد. ممیز و هم نسلانش بستر فکری توجه به هنر ایرانی در گرافیک را فراهم آوردند. (در گفتگو با شاهین امین و سارا امت‌علی، منتشر شده در روزنامهٔ اعتماد، سال ۱۳۸۵)