آن زمان {که موزهٔ هنرهای معاصر افتتاح شد} متأسفانه تمام عکسالعملها مثبت نبود، مخصوصا در بعضی مطبوعات خارجی {…} چیزهایی نوشتند حاکی از این که این کلاه برای سر ما گشاد است. یا یک کار لوکس است که ربطی به جامعهٔ ایرانی ندارد. مثلا ژرژ بودای {…} مقالهای تحت عنوان «مرد خیابان» نوشت در لومند که «این موزه برای کیست؟» چرا اصلا این موزه را بسازند؟ چه ربطی به بچه های ایران دارد؟ فایدهٔ اجتماعیاش مشکوک است، {…} یا سارا مک نیدن {…} در مجلهٔ «هنر در آمریکا» نوشت «یک دستگاه ساخت خارج که ایرانیها هنوز نمی دانند چگونه از آن استفاده کنند». {…}
خارجیها ترجیح میدادند ایران را به چشم یک کشور فولکلوریک که حاجیبابای اصفهانی در حجرهاش نشسته و با بادبزن حصیری رنگارنگ مگسهای سمج بازار را شکار میکند، نگاه کنند. گویی آنها سیل جهانی شدن فرهنگ را درک نمیکردند و معتقد بودند ما باید فقط راوی تاریخ گذشتهمان باشیم و زینتی در یک ویترین شرقی برای توریستهای غرب. اما چیزی که جوانان ما تشنهاش بودند دسترسی به فرهنگ جهانی بود و درآمدن از انزوای فرهنگی. در زمانی که تمام فرهنگ مادی و ظاهری غرب را به ایران وارد کرده بودیم و زندگی شهروندی سبک غرب در ایران ریشه کرده بود و با گسترش دانشگاهها و طبقهٔ تحصیلکرده یک قشر فرهنگی و دوستدار اندیشه و هنر به وجود آمده بود، خارجیها جهش هنری جامعهٔ ایران را که نیازمند به تغذیه از فرهنگ جهانی بود نادیده یا ناچیز میگرفتند. و زشتتر از همه آن بود که منتقدین خارجی، ما را لایق و مستحق مصرف فرهنگ بینالمللی نمیدانستند ولی به عنوان یک بازار فروش تولیدات صنعتی و منبع مواد خام خوب بودیم؛ این نقش را برای ما بهتر میپسندیدند. نگاهی تحقیرآمیز که بوی امپریالیسم میداد و روحیهٔ استعماری در آن محسوس بود.
{…} البته ما یک فرهنگ قدیمی داریم که با فرهنگ قدیمی آنها فرق میکند، بخشی از اعتقادات ما با باورهای آنها متفاوت است اما این همه مواردی تاریخی است و ما میتوانیم همچنان که آنها از گذشتهٔ ما آموختند از آنها بیاموزیم. در موزههای غرب آثار تاریخی ما را نگهداری و مطالعه میکردند اما نمیخواستند ما را در زمان حال ببینند، {…} اما من فکر میکردم ما در قرنی زندگی میکنیم که تمام رویدادهای فرهنگی، سیاسی، تاریخی و هنری آن اهمیتی جهانی دارند و مرزهای گذشته را در مینوردند و ما باید در این قرن حضور داشته باشیم. (در گفتگو با رضا دانشور در کتاب «باغی میان دو خیابان» منتشر شده در سال 2010)