دسته‌ها
فرانک لوید رایت

فرانک لوید رایت: کار من در معنای عمیق فلسفی شرقی است

آدم‌های بسیاری از نوعی کیفیت شرقی که در آثار من می‌بینند در شگفت شده‌اند. من فکر می‌کنم درست است که وقتی از معماری ارگانیک صحبت می‌کنیم، از چیزی صحبت می‌کنیم که بیشتر شرقی است تا غربی. پاسخ این است: کار من، در آن معنای عمیق‌تر فلسفی، شرقی است. این آرمان‌ها {که در کار من وجود دارد} برای کل مردم مشرق‌زمین مشترک نبوده است. اما {در آنجا} مثلاً لائوتسه وجود داشت. جامعه ما {در غرب} هرگز ذهن عمیق تائوئیستی را نشناخته است. {…} بنابراین، این انجیل معماری ارگانیک هنوز هم بیش از هر چیز دیگری که غرب بدان اعتراف کرده، با تفکر شرقی همدلی و اشتراک دارد.

غرب در قامت «غرب» هرگز چیز زیادی در این باره نمی‌شناخت یا علاقه‌ای به دانستن آن نداشت. یونان باستان شاید نزدیک‌ترین به آن باشد اما نه خیلی نزدیک؛ و از آنجایی که تمدن‌های غربی بعدی در ایتالیا، فرانسه، انگلیس و ایالات متحد به شکلی احمقانه در معماری‌شان یونانی شدند، غرب نتوانست به راحتی یک معماری ارگانیک بومی را {در خود} ببیند. اساس تمدن‌های هند، پارس، چین و ژاپن همگی یک منبع اصلی الهامات فرهنگی -عمدتاً بودایی- است که از الهام اولیه ایمان او ریشه گرفته. (در نوشته‌ای با عنوان A Testament در سال ۱۹۵۷، منتشر شده در کتاب Frank Lloyd Wright: Writings and Buildings)

دسته‌ها
احمد وکیلی

احمد وکیلی: هنر شعاری و در خدمت تبلیغ دوران کوتاهی از تاریخ را فرامی‌گیرد و مرگ آن زودرس است

اگر بخواهیم نظری اجمالی بر نقاشی، به ویژه نقاشی شکل گرفته در دوران انقلاب داشته باشیم، می‌توان گفت: دوران پرشور انقلاب و زیر سوال رفتن فرهنگ متمایل به غرب قبل از انقلاب و متحول شدن نگرش ایدئولوژیک روی بیشتر نقاشان تربیت شده در آن دوران اثر گذاشت و آنها نسبت به هنر متعهد و به جامعه مسئول بار آمدند. در نتیجه نمی‌توان شخص و یا اشخاص مشخصی را تاثیرگذار دانست و تنها همین بس که اولین تعریف من از نقاشی تعهد در قبال جامعه و زبان نقاشی بود و این که برای چه و با که حرف می‌زنم. اعتقاد دارم هرکس با کمی احساس مسئولیت در آن دورهٔ پرشور قرار می‌گرفت، نسبت به جامعه، هنر و جایگاه هنرمند بی‌تفاوت نبود. در نتیجه هیچ منت و یا احساس برتری بر سر کسی و یا چیزی ندارم. اعتقاد من این است؛ هنر و هنرمند نسبت به جامعه مسئول است. از آن تغذیه می‌کند و باید با تمام وجود نسبت به مسایل آن متعهد باشد. البته دامنهٔ این بحث بسیار گسترده است. در مقاطع مختلفی از تاریخ، هنرمندانی وجود داشتند که شاید از دید عام، تنها به گل و محیط خانه و یا فیگورهای برهنه می‌پرداختند. اما در درون، تحولی بسیار بزرگ را در ساختار نقاشی ایجاد و خدمت بسیار بزرگی را نسبت به هنر کردند. به هر جهت با قاطعیت می‌توانم بگویم هنر نسبت به جامعه تعهد دارد. اما قابلیت انعطاف بسیاری را هم داراست و جایگاه آن از شعار به دور است و هنر شعاری و در خدمت تبلیغ در هر زمینه‌ای دوران کوتاهی از تاریخ را فرامی‌گیرد و مرگ آن زودرس است. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ چیستا، ش ۱۶۲ و ۱۶۳، سال ۱۳۷۸)

دسته‌ها
قباد شیوا

قباد شیوا: هنر گرافیک زاییدهٔ ایران است

ما ملتی هستیم که به جای موکت فرش داریم. این اوج زیبایی است. ما عاشق زیبایی هستیم. پوسترهای من نمی‌تواند به این زیبایی بی‌توجه باشد. این یک روند شرقی است. ما ملتی هستیم که روی آفتابه هم استادکاران‌مان حکاکی می‌کنند. پوسترمان هم باید همین باشد. تا به حال شده در حفاری‌ها یک تابلوی نقاشی بیرون بیاید؟ هرگز. چون هنرمندان نژاد پارسی معتقد بودند که هنرشان را جایی مصرف کنند که در زندگی مردم باشد. پس هنر ما رفته روی قالی و کاسه. غرب بعدها به این رسید. الان معلم ما می‌رود سر کلاس و به دانشجوهایش می‌گوید گرافیک از غرب آمده. اشتباه می‌کند. تمام هنرهای ما از قدیم به معنای امروز گرافیک است. گرافیک به عنوان یک رسانه از غرب آمده.

آثار ما باید متناسب با فرهنگ ما باشد. ما شرقی هستیم. ما غربی نیستیم. گرافیک زاییده ایران است. بروید کوزه‌ها و کاسه‌ها را ببینید. تابلو نقاشی زمان صفویه به غلط آمد. کمال‌الملک رفت ته موزه لوور و آمد اینجا گفت نقاشی یعنی این. در حالی که نقاشی‌های زمان قاجار ما خیلی زیباتر است. به همین دلیل نقاشی‌های قاجار در کلکسیون‌های تمام دنیا هست، اما یک کار کمال‌الملک در موزه‌های دنیا نیست. او استاد بود، در این شکی نیست. اصلا دلش می‌خواسته زنبور بکشد، اما آن سیستمی که سرمایه‌گذاری می‌کند روی او خیلی مهم است. نقاشی قاجار در حین توسعه مینیاتور، طعم غرب را هم دارد. به همین دلیل نقاشی‌های قاجار در موزه‌های دنیا هست.(در گفتگو با سجاد روشنی منتشر شده در روزنامه جام جم، سال 1393)

دسته‌ها
فریده لاشایی

فریده لاشایی: نوع نقاشی‌ای که در ایران تولید می‌شود بازتولید هنر غربی است

نقاشی مثل هنرهای دیگر، تنها به دنبال اقتدار سیاسی و اقتصادی است که می‌تواند جایگاه خود را در شکل‌گیری فرهنگ جهانی باز کند، مرکزیت یابد و یا به حاشیه رانده شود. هنگامی که از هنر معاصر جهان حرف می‌زنیم، بیشتر هنر معاصر قرن برایم تداعی می‌شود، چرا که «هنر معاصر جهان» به خاطر هژمونی فرهنگ و زبان جهان غرب، با آن به ناچار یکی گرفته می‌شود. این است که هنر غیر غربی تنها در صورتی جایگاه خود را در هنر معاصر جهان باز می‌کند که با زبان غربی بیان شود. امروز نه‌تنها نقاشی ایران جایگاه تعیین‌کننده‌ای در هنر معاصر جهان ندارد، بلکه اصلا زبان نقاشی در حال حاضر زبان اصلی هنر معاصر به شمار نمی‌آید. طی بیست سال گذشته هرچه بیشتر هنر ویدئویی، چیدمان و مجموعه کارهای متشکل از چند «مدیوم» مختلف، مورد توجه قرار گرفته است. (گرچه طی این دو سه سال اخیر دوباره نقاشی در نمایشگاه‌های مطرح جهانی عرضه شده‌است.)

نکته دیگر این که به علت مرکزیت یافتن هنر غربی به دلایل سیاسی و اقتصادی، نوع نقاشی‌ای که در ایران تولید می‌شود به نحوی بازتولید هنر غربی است. در مجموع آثار «سبک‌ساز» و خاص ایرانی کمتر تولیده شده‌است. فکر می‌کنم تلاش‌های کادر اخیر موزه هنرهای معاصر ایران و شخص آقای سمیع‌آذر در معرفی نقاشی و هنر ایران در نمایشگاه‌ها و مراکز بزرگ عرضه هنر معاصر جهان وضعیت جدیدی را برای هنر و نقاشی ایران در عرصه جهانی نوید می‌دهد. (در گفتگو با کوروش صفی‌نیا منتشر شده در ماهنامه هفت، شماره ۱۹، سال ۱۳۸۴)