من دیگر به معماران و آنچه انجام میدهند علاقهمند نیستم. تا آنجا که من میدانم معماران، آنطور که هستند و کار میکنند، میتوانند همین حالا از بین بروند، و به نظر من از بین خواهند رفت، چرا که به آنها نیازی نیست. به نظر من معماری به کلی یک حرفهٔ رو به زوال است. {معماران} هرچه زودتر از بین بروند بهتر است، و از بین خواهند رفت، مگر این که از اساس تغییر کنند. در واقع امروز بیشتر به وضعیت حوزهٔ محیط-رفتار توجه دارم، چرا که از معماران ناامید شدهام.
به نظر من معماران باید از اساس تغییر کنند، آموزششان را، ارزشهایشان را، و آنچه انجام میدهند را تغییر دهند و {معماری} همچون پزشکی، مهندسی، علوم مواد و غیره به حرفهای دانشمحور تبدیل شود. پیش از هر چیز، چنین امری مستلزم توسعهٔ مبنایی علمی و نظری است و بدینگونه معماری به رشتهای تبدیل میشود که میتواند آن زمان مسائل و مشکلات عملی را در دستور کار قرار دهد. نیاز است که حوزهٔ مطالعات محیط-رفتار به منزلهٔ شالودهای برای یک حرفهٔ جدید توسعه پیدا کند، حرفهای که در آن مطالعات محیط-رفتار کاربردی میتواند برای شناسایی این که مشکلات کدام است و آنگاه برای حل آنها به کار گرفته شود.
در حوزههای دیگر، آدمها اکتشافاتشان را، پیش از آن که آنها را به کار بگیرند یا همگانیشان کنند، سختگیرانه به آزمون میگذارند. در حالی که معماران الساعه اکتشافات خود را میسازند؛ علاوه بر این، در سایر حوزهها آن اکتشافات به دانش متکی است. آن شالودهٔ دانشی {در معماری} علاوه بر علوم اجتماعی باید بسیاری از رشتههای دیگر را نیز، از جمله علوم شناختی، هوش مصنوعی، علوم تکاملی، روششناسی علمی، منطق و ریاضیات شامل شود. تأکید باید بر چیزهایی جز ترسیم باشد. در واقع، حالا سالها میگذرد از آن زمان که من تعطیل کردن آتلیههای طراحی معماری را به منزلهٔ اولین گام برای حفظ رشتهٔ معماری پیشنهاد دادهام. (در گفتوگوی منتشر شده در ژورنال Architecture & Behaviour، دورهٔ ۸، ش ۱، سال ۱۹۹۲)