دسته‌ها
یوجین تسوی

یوجین تسوی: مهم‌ترین ویژگی‌ای که در حرفهٔ معماری باید داشت شخصیتی حواس‌جمع، صمیمی و خوش‌برخورد است؛ شخصیتی که به سرعت ایده می‌گیرد و توانایی ترسیم فوری کانسپت‌ها را دارد

مهم‌ترین ویژگی‌ای که در حرفهٔ معماری باید داشت شخصیتی حواس‌جمع، صمیمی و خوش‌برخورد است؛ شخصیتی که به سرعت ایده می‌گیرد و توانایی ترسیم فوری کانسپت‌ها را دارد. شما باید به آموزش دادن به دیگران، یعنی معلم دیگران بودن، و به این که دست دیگران را بگیرید و چیزی را به آنها توضیح دهید که هیچ درکی از آن ندارند علاقه داشته باشید.

این یک فرایند آموزشی است و هرکس باید صبور و دوستدار و با توانایی تجسم واضح باشد و بتواند دلیل و منطق پشت یک طراحی و فرایند توسعهٔ {طرح} را {به دیگران} توضیح دهد. این یک ویژگی مهم معماری است؛ {لزوم داشتن} شخصیت معمارانه و عشق به تدریس. (در گفت‌وگو با Don Ambrose، منتشر شده در ژورنال Roeper Review، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
ایرج کلانتری

ایرج کلانتری: مدرس معماری باید سعی کند شخصیت دانشجو را پرورش دهد، نه این که شخصیت خود را به او تحمیل کند

به نظر من هر اثر ارزشمند باید واجد دو خصوصیت عمده باشد؛ اول تازه بودن یا نوآوری به نحوی که فراخور زمان باشد و دوم آنکه امکان تاریخی شدن را پیدا کند. چگونه می‌توان این خصوصیات را به دانشجو انتقال داد؟ شک دارم از طریق بحث‌های منطقی بتوان به چنین هدفی رسید. استفاده از تجربهٔ کار حرفه‌ای از ابزار مهم این انتقال است که متأسفانه در نظام آموزشی ما برای این مهم جایی قائل نیستند. اصولاً در زمینهٔ کار حرفه‌ای نیز استفاده از تجربهٔ خود چندان امکان‌پذیر نیست. کندی بسیار در اجرای کار و فاصلهٔ طولانی بین طراحی تا تکمیل بنا امکان ارزیابی طرح از ایده تا اجرا را از معمار سلب می‌کند.

نکتهٔ دیگری که باید به آن اشاره کرد پافشاری اساتید دانشگاه‌ها بر پیش‌فرض‌ها و نظام ارزشی خودشان است. آنها حاضر نیستند در دیدگاه‌های گذشتهٔ خود تجدید نظر کنند. برای مثال کسی که در دورهٔ تسلط مدرنیسم در دانشگاه‌های داخل یا خارج پرورش یافته بر ذهنیت قبلی خود پافشاری می‌کند، در صورتی که دانشجویان شاید به علت جوانی با سرعت بیشتری تغییرات را پذیرا می‌شوند و به گرایش‌های جدید جلب می‌گردند. به عنوان یک تذکر به همکارانی که در زمینهٔ آموزشی فعالیت می‌کنند باید بگویم که سعی کنند شخصیت دانشجو را پرورش دهند نه این که شخصیت خود را به او تحمیل کنند. اگر کسی عهده‌دار تدریس است خود نیز باید جستجوگر باشد و دایماً بیاموزد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴، بهار ۱۳۷۱)

دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: معماری کامل همیشه بازتابی است از حس وجودی یک شخص نه از یک ایدهٔ لفظی

برای من، این که ببینم یک نفر چگونه راه می‌رود به همان اندازه مهم است که بشنوم او چه می‌گوید. و شیوهٔ راه رفتن آن شخص چیز بسیار مهمی راجع به چگونگی وجود او در این جهان می‌گوید. شیوهٔ راه رفتن فروتنی یا غرور شخص را، و همچنین حجب یا تکبرش را برملا می‌کند. بنابراین حوزه‌هایی از دانش وجود دارد که وابسته به بدن است و فقط از طریق همین نوع از بدن‌مندی می‌تواند منتقل شود. می‌خواهم بگویم که هر معمار خوبی، هر معمار متبحری، به جای آنکه با مغزش کار کند با بدنش کار می‌کند. چنین معماری با عادت‌های ناخودآگاه بدن‌مند مهارت خود گره خورده است.

{…} اینجا تأکیدم بر بدن معمار از جنبهٔ وجودی آن است. من واقعا فکر می‌کنم که معماری کامل همیشه بازتابی است از حس وجودی یک شخص، و نه بازتابی از یک ایدهٔ لفظی. (در گفتگو با Scott Wheland Wall، منتشر شده در ژورنال Architectural Education، سال ۲۰۰۹)

دسته‌ها
حسین شیخ زین‌الدین

حسین شیخ زین‌الدین: به جای بررسی وجوه شخصیتی معمار بهتر است به اثرش نگاه کنید

سیحون هزاران وجه دارد. مثل همهٔ آدم‌ها، اما وجه خلاقیتش را نباید با وجه شخصیتش ارتباط داد. تمام وجود انسان را به صورت وحدت دیدن اصولاً بحث منحرف‌کننده‌ای است. من از تاریخ هنر مثال‌های تکان‌دهنده‌ای می‌زنم تا بحثم روشن شود. یکی از نقاشان رنسانس به تعبیر تاریخ نگار رنسانس «جورجیو واساری» کسی است به نام «کاراواجو» که شاید یکی از بزرگ ترین نقاشان رنسانس باشد اما واساری برای نوشتن تاریخ زندگی این شخص جز در کلانتری‌ها و مکان‌های پَست هیچ چیزی پیدا نکرد. معمولاً آنهایی که شخصیت واحد همه‌جانبه‌ای از یک هنرمند درست می‌کنند، پنجاه درصد حقیقت را نمی‌گویند. اگر نقاش فوق‌العاده‌ای باشد، صفاتی به آن اضافه می‌کنند که واقعی نیست. در میان فلاسفه هم همین‌طور است. انسان‌ها وجوهی دارند که با هم نمی‌خواند.

در تاریخ خودمان هنرمند اصلا مطرح نبود. در اروپا هم همین طور است. تا قرون وسطی از هنرمندان سرگذشتی نمی‌بینید. چون جزء طبقهٔ افزارمند دسته‌بندی می‌شدند. خلاقیت آنها در ساختمانی که می‌ساختند یا اثری که تولید می‌کردند دیده می‌شد ولی نمی‌دیدند او افزارمند نیست و یک هنرمند است. تا قرن هجده موسیقی‌دان‌ها مستخدمین دوک‌ها بودند. باخ در زمان خودش اصلا شناخته نشد و به عنوان اُرگ‌زن کلیسا برای اسقف‌ها کار می‌کرد. همه اینها سابجکت یا رعایای این سیستم بودند. از رنسانس به بعد که تحولی ایجاد شد، کم‌کم زندگی هنرمند هم مطرح شد. می‌خواهم بگویم بهتر است به جای اینکه وارد وجوه شخصیتی هنرمند شوید، به اثرش نگاه کنید. وحدت شخصیتی بسیار گمراه‌کننده و دامگاه لغزش‌هاست و بیشتر به درد سخنوران و ناصحان می‌خورد. من سیحون را استاد بزرگی می‌بینم زیرا توجهم به خلاقیت او در معماری است و کاری ندارم موسیقی می‌داند یا نمی‌داند، خوش اخلاق است یا بداخلاق، خوش‌لباس است یا بدلباس. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)