دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: مهم‌ترین حس در تجربهٔ معماری نه حس بینایی بلکه حس وجودی ماست

در معماری تصویری زنده وجود دارد، یا باید وجود داشته باشد. منظورم یک تصویر دیداری ساده نیست، بلکه تصویری جسمانی و تن‌یافته است. می‌خواهم بگویم که از این طریق شما خودتان را در یک تصویر نشان می‌دهید. در نظر من، مهم‌ترین حس در تجربهٔ معماری حس بینایی نیست، حس وجودی ماست. ما با معماری از طریق وجودمان مواجه می‌شویم نه از طریق نگاه کردن به آن از بیرون به منزلهٔ یک تصویر دیداری.

آنچه گفتم تغییری بنیادین در اندیشهٔ من بوده است. همچنین من به طور فزاینده‌ای به نقش بدن در هرچه انجام می‌دهیم پی برده‌ام، تا به این حد که حتی زبان و تفکر نیز به شکلی گسترده تن‌یافته و جسمانی هستند. (در گفتگو با Emily Priest، منتشر شده در وب‌سایت ژورنال RIBA، سال ۲۰۱۹)

دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: معماری کامل همیشه بازتابی است از حس وجودی یک شخص نه از یک ایدهٔ لفظی

برای من، این که ببینم یک نفر چگونه راه می‌رود به همان اندازه مهم است که بشنوم او چه می‌گوید. و شیوهٔ راه رفتن آن شخص چیز بسیار مهمی راجع به چگونگی وجود او در این جهان می‌گوید. شیوهٔ راه رفتن فروتنی یا غرور شخص را، و همچنین حجب یا تکبرش را برملا می‌کند. بنابراین حوزه‌هایی از دانش وجود دارد که وابسته به بدن است و فقط از طریق همین نوع از بدن‌مندی می‌تواند منتقل شود. می‌خواهم بگویم که هر معمار خوبی، هر معمار متبحری، به جای آنکه با مغزش کار کند با بدنش کار می‌کند. چنین معماری با عادت‌های ناخودآگاه بدن‌مند مهارت خود گره خورده است.

{…} اینجا تأکیدم بر بدن معمار از جنبهٔ وجودی آن است. من واقعا فکر می‌کنم که معماری کامل همیشه بازتابی است از حس وجودی یک شخص، و نه بازتابی از یک ایدهٔ لفظی. (در گفتگو با Scott Wheland Wall، منتشر شده در ژورنال Architectural Education، سال ۲۰۰۹)

دسته‌ها
فرانسیس بیکن

فرانسیس بیکن: امروز سرتاسر هنر به نوعی سرگرمی تبدیل شده تا حواس آدمیزاد را از خودش پرت کند

به نظر من عکاسی حوزهٔ نقاشی فیگوراتیو را به‌کلی و به صورت بسیار مثبتی تغییر داده است. مثلاً ولاسکز را در نظر بگیرید که چند صد سال پیش تصویری از دربار را کشیده است. او در واقع یک زمان و موقعیت خاص با آدم‌های خاصی را به سادگی فقط ضبط کرده‌است. در حالی که امروز یک هنرمند واقعا درجه‌یک مجبور خواهد بود از همان موقعیت، بازی‌ای خلق کند. او می‌داند که ضبط کردن صحنه می‌تواند توسط یک دوربین فیلمبرداری انجام شود، به همین دلیل آن بخش از فعالیتش بر عهدهٔ چیز دیگری قرار داده شده و تمام چیزی که هنرمند امروز با آن سر و کار دارد این است که از طریق نقاشی‌اش پنجره‌ای به احساس و درک مخاطب بگشاید. علاوه بر این، من فکر می‌کنم امروز انسان متوجه شده که وجود او تصادفی است و موجودیت پوچ و بیهوده‌ای دارد، او فهمیده است که باید این بازی را بدون هیچ دلیلی به پایان برساند. {…} امروز سرتاسر هنر به نوعی سرگرمی تبدیل شده تا حواس آدمیزاد را از خودش پرت کند؛ و شما ممکن است بگویید که همواره همین بوده اما چیزی که تغییر کرده این است که حالا سراسر دنیای هنر سراسر سرگرمی است، و چیزی که مرا جذب می‌کند این است که حالا کار برای هنرمند سخت‌تر از قبل شده چون مجبور است در این بازی هرچه بیشتر عمیق شود تا بلکه به موفقیتی دست پیدا کند. (در گفتگو با دیوید سیلوستر در سال‌های 1963 تا 79، منتشر شده در وب‌سایت The Guardian، سال 2007)

دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: هنر تجربهٔ ما از جهان را شکل می‌دهد و در آخر توجه ما را به سوی خودمان هدایت می‌کند

نقش هنرمندان و معماران در جامعه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با هم دارد. از این حیث مشابه‌اند که که اشکال متنوع هنر اساساً تجلیات وجودی ما هستند؛ به این معنا که هنر چگونگی و تجربهٔ وجودی ما را ابراز می‌کند. هنرها تجربهٔ ما از جهان را شکل می‌دهند و در آخر، توجه ما را به سوی خودمان هدایت می‌کنند.
اما تفاوت اساسی میان هنر و معماری از این حقیقت نشات می‌گیرد که هنر خودِ تجربه است در حالی که معماری نوعی افق فکری یا چارچوب برای تجربه‌های زیستهٔ ما فراهم می‌کند. هنر می‌تواند موضوع و لحن احساسی خودش را انتخاب کند در حالی که از معماری توقع می‌رود حمایت‌گر، یا به قول برنارد بهرنسون، بهبود دهندهٔ زندگی باشد. فارغ از این وضعیت مسلما مثبت، معماری می‌تواند با احساساتی چون اندوه، دلتنگی و مرگ نیز سر و کار داشته باشد. مثلا معماری میکل‌آنجلو معماری غم است در حالی که سیگارد لوورنتز بدون اینکه وحشت بیانگیزد، ما را به مرزهای خودِ زندگی می‌برد. هر دوی اینها اشک مرا در می‌آورند. (در گفتگو با Einar Bjarki Malmquist نویسندهٔ وب‌سایت architecture norway، سال 2010)