یکی از بدبختیهای هنر از روزگاران دور همین بوده که تنها در زمان رفاه به آن پرداخته شده است. برای مثال در ایتالیا، «مدیچیها» که افراد پولدار و هنردوستی بودند با صرف هزینه و بودجههای هنگفت برای رافائلها و میکلآنژها دورهای پرفروغ را در خلق آثار هنری به وجود آوردند.
بد نیست تجربهای شخصی را در این زمینه نقل کنم. همین چند هفتهٔ پیش قرار بد تابلویی را در یکی از پارکهای تهران شروع کنم که در آن شعرای کلاسیک روی یک دیوار و شعرای معاصر روی دیوار مقابل آن نقاشی میشد. بدین ترتیب در این پارک فضایی به وجود میآمد تا مردم در حین عبور از بین این دو دیوار دربارهٔ مردان بزرگی که زادهٔ این خاک هستند تأمل کنند. کارگزاران این امر در شهرداری زمانی که با کمبود بودجه مواجه شدند -از زبان شهردار تهران- اظهار داشتند که از این پس قرار است برای عمران و توسعه هزینه کنند و به این ترتیب بودجهای برای هنر تخصیص نمییابد.
متأسفانه این گونه نگرش در کشور ما غلبه دارد. اما من در برابر این گونه برخوردها همیشه گفتهام «دریغ که نمیدانند چه سرمایهای در هنر نهفته است». وقتی که پارکهای ما از هنر خوب خالی شد مثل این است که از اکسیژن خالی شده باشد و از نشاط و از عشق نیز. وقتی که این بودجه را قطع میکنند گویی اصلا متوجه نیستند که زیبایی را از بین میبرند و به تبع آن حتی به اقتصاد پارک نیز آسیب میرسانند. (در گفتگو با ایرج اسدی، منتشر شده در مجلهٔ شهرداریها، ش ۴۵، بهمن ۱۳۸۱)