به نظر من هر اثر ارزشمند باید واجد دو خصوصیت عمده باشد؛ اول تازه بودن یا نوآوری به نحوی که فراخور زمان باشد و دوم آنکه امکان تاریخی شدن را پیدا کند. چگونه میتوان این خصوصیات را به دانشجو انتقال داد؟ شک دارم از طریق بحثهای منطقی بتوان به چنین هدفی رسید. استفاده از تجربهٔ کار حرفهای از ابزار مهم این انتقال است که متأسفانه در نظام آموزشی ما برای این مهم جایی قائل نیستند. اصولاً در زمینهٔ کار حرفهای نیز استفاده از تجربهٔ خود چندان امکانپذیر نیست. کندی بسیار در اجرای کار و فاصلهٔ طولانی بین طراحی تا تکمیل بنا امکان ارزیابی طرح از ایده تا اجرا را از معمار سلب میکند.
نکتهٔ دیگری که باید به آن اشاره کرد پافشاری اساتید دانشگاهها بر پیشفرضها و نظام ارزشی خودشان است. آنها حاضر نیستند در دیدگاههای گذشتهٔ خود تجدید نظر کنند. برای مثال کسی که در دورهٔ تسلط مدرنیسم در دانشگاههای داخل یا خارج پرورش یافته بر ذهنیت قبلی خود پافشاری میکند، در صورتی که دانشجویان شاید به علت جوانی با سرعت بیشتری تغییرات را پذیرا میشوند و به گرایشهای جدید جلب میگردند. به عنوان یک تذکر به همکارانی که در زمینهٔ آموزشی فعالیت میکنند باید بگویم که سعی کنند شخصیت دانشجو را پرورش دهند نه این که شخصیت خود را به او تحمیل کنند. اگر کسی عهدهدار تدریس است خود نیز باید جستجوگر باشد و دایماً بیاموزد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴، بهار ۱۳۷۱)