دسته‌ها
داگلاس کاردنیال

داگلاس کاردینال: معماری باید همچون یک زن باشد. باید آدم‌های درونش را پرورش دهد و از آنها محافظت کند

برای من معماری شکلی از هنر است که ملهم از نیروهای طبیعت به محیط و مردمی که به معمار برایشان کار می‌کند احترام می‌گذارد. من معماری را همچون هنر می‌بینم چون می‌خواهم روح مردم را تعالی دهم. وقتی به یک اثر معماری قدم می‌گذارید باید خود را جزئی از آن احساس کنید و آن اثر باید روحتان را تعالی دهد، مثل همان کاری که همهٔ هنرها انجام می‌دهد. مردم باید از معماری لذت ببرند. مردم باید معماری را دوست بدارند. این اصلی‌ترین منظور معماری است. ایده خلق فضایی طبیعی است.

علاوه بر این دوست دارم بگویم که معماری باید همچون یک زن باشد. به عبارت دیگر، معماری باید آدم‌های درونش را پرورش دهد و از آنها محافظت کند. معماری باید به همهٔ آنهایی که به فضایش وارد می‌شوند آسایش بدهد و از آنها محافظت و مراقبت کند. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
سزار پلی

سزار پلی: طراحی کردن شبیه پرورش دادن گیاه است

اگر قراردادی با ما بسته شود، ابتدا از بستر بنا بازدید می‌کنیم و صدها عکس می‌گیریم. کسی را به کتابخانه‌ها و مراکز بایگانی منطقه خواهم فرستاد که تصاویری جمع کند تا شهر {بستر بنا} را بشناسیم، چون خاطرات خیلی مهم است. ما ماکتی از بستر پروژه همراه با توپوگرافی و سازه‌های اطراف آن می‌سازیم و در آن مکعب‌هایی که نشان‌دهندهٔ حجم برنامه باشد را جایگذاری می‌کنیم. بر همین اساس خواهم دانست که این بنا چقدر بزرگ است و چه تاثیری بر عناصر اطراف خود خواهد گذاشت.

{در مرحلهٔ بعد} معمولا {از اعضای گروهم} می‌خواهم که دو یا سه طرح‌وارهٔ بسیار ساده و روشن تهیه کنند، بسته به این که کاربری طرح چیست. زیرا همیشه محدودیت‌های دیگری وجود دارد، مثلا اگر کاربری کلاس باشد در مورد عرض فضا محدودیت خواهیم داشت، یا وسعت بستر، محل ورود، تخلیهٔ بار و غیره. ما دو یا سه طرح‌واره را روی مقوا پیاده می‌کنیم. اینها طرح نیستند، صرفا آزمایش هستند.

فقط بعد از آن زمانی که واقعا بفهمم که ماهیت پروژه چیست، وارد فاز طراحی می‌شوم. طبیعتا تا آن موقع به چند راه حل طراحانه اندیشیده‌ام اما جلوی خودم را می‌گیرم تا اسکیسی از هیچ کدام نکشم. وقتی طرحی را روی کاغذ بیاوری گرفتار آن تصویر می‌شوی. اما مادامی که آنها به شکل‌هایی آزاد درون ذهنم باشند اتفاقی رخ می‌دهد که من به آن می‌گویم پیوند تفکراتم با حقایق پروژه در آن زمان خاص (و این تفکرات تحت تاثیر هرچه در آن لحظه می‌خوانم یا می‌بینم هستند). و بعد از این، من دو یا سه چیز را به گروهم پیشنهاد می‌کنم و بر اساس آنها دو یا سه طرح تولید می‌شود. و از اینجاست که ایده‌ها اجازهٔ رشد پیدا خواهند کرد. طراحی برای من یک ایدهٔ واحد که به‌شکل کامل به ذهن خطور می‌کند نیست. مثل آتنا {الههٔ جنگ در یونان} که با زره کامل به دنیا آمد نیست. طراحی کردن بیشتر شبیه {پرورش دادن} یک گیاه است. شما با یک جوانهٔ کوچک کار را آغاز می‌کنید و به آن اجازهٔ رشد می‌دهید. اگر آن جوانهٔ یک درخت گلابی باشد به آن اجازهٔ بالیدن می‌دهید تا میوه‌های بسیار خوبی به بار آورد. (در گفتگو با Vladimir Paperny در سال 2005، منتشر شده در مجلهٔ Architectural Digest Russia و وب‌گاه شخصی مصاحبه‌کننده)