در مقام یک معمار، میسازم تا مشکلات را حل کنم، نه این که احساسات را برانگیزم. اگرچه، باعث امتنان من خواهد بود اگر مردم از طریق اثر من احساساتی شوند. ما پلها را میسازیم تا از یک سوی رودخانه به سوی دیگر آن برویم. این یک مسئلهٔ فیزیکی است. اما اگر شما پلی با یک سازهٔ زیبا طراحی کنید آنگاه همهٔ بستر آن تغییر میکند و مردم آن پل را بیشتر قدر خواهند نهاد. اما کارکرد حقیقی پل ایجاد امکان عبور از رودخانه است. (در گفتگو با Rakesh Ramchurn، منتشر شده در وبسایت Architects’ Journal، سال ۲۰۱۴)
برچسب: پل
پس از شلوغیهای دانشجویی دهه 60 {میلادی} و دیگر مسائل اجتماعی، فیلسوفان فرانسوی بحث زیادی بر روی نقد انجام دادند. در این دوره است که فوکو نقد قدرت را به میان میکشد. قدرت مالی، قدرت اجتماعی و قدرت طراح حتی. ولی از درون کارهای فوکو یک نکته مهم سر بر میآورد: خود نقد کردن و تحلیل کردن باید کاری هنرمندانه باشد. نقدی که ارائه میشود باید دقیق و هنرمندانه باشد. در حوزۀ معماری، مقوله «از کجا آوردی؟» باید جاری باشد. این طرح را از کجا آوردهای؟ از ماسوله، از آلوارو آلتو؟ از …؟
مهم است که معماری را مثل نقاشی ندانیم. وقتی ساخته میشود، کسانی از آن استفاده میکنند. آیا این معماری به این آدمها پاسخ داده؟ نهایت اینکه، معماری ساختن یک پل نیست. ظرایفی دارد، پیچیدگیهایی دارد. هرچند که پل هم باید معماری داشته باشد. هرچه این پیچیدگیها زیاد باشد، دامنه نقد هم وسیعتر میشود. حافظ اگر این همه دوام دارد و تفسیرهای متفاوت میپذیرد، بخاطر این پیچیدگیها و چالشهای درونی شعر اوست.
در اثر معماری هم باید چنین باشد. باید سعی کنیم بازش کنیم و ببینیم داخلش چی هست. بافتش را بشکافیم و به پیچیدگی درونیاش برسیم. در این واکاوی ممکن است به نکاتی برسیم که خود طراح هم دنبالش نبوده است. گاه، یک اثر چیزی ندارد که دنبال پیچیدگیهایش بگردید. اصلاً حرفی برای گفتن ندارد. به باور من، مهم نیست که اثر حتماً حرف خوبی برای گفتن داشته باشد، بیش از همه مهم است که حرفی برای گفتن داشته باشد. (در گفتگو با بهروز مرباغی نویسندهٔ وبسایت معمارنت، سال 2013)