تصور کنید {چه خوب بود} اگر همهٔ کارفرمایان نسبت به جامعهشان سخاوتمندتر بودند و فضاهای سبز جدید، پیادهراههای عریضتر و فضاهای عمومیای از این دست میساختند. ما حکومت خوبی نداریم، پس باید راههای دیگری {به جز تدبیر حکومت} برای بهبود فضاهای عمومیمان بیابیم. معماران ناچارند برای آنچه که حکومت در آن قصور میکند خود چارهای بیابند. البته منظورم معماری نمادین نیست چون از آن متنفرم. اما امیدوارم معماری تبدیل به نمادی از مکانی بامعنا شود که فرصتی خوب برای ارتباط اجتماعی جوامع محلی ایجاد میکند. دغدغهٔ معماری باید آن چیزی باشد که میتواند انجام دهد، نه آن چیزی که میتواند به نظر برسد. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبگاه archdaily، سال ۲۰۱۹)
برچسب: پیادهرو
در تاریخ شهرهای ما همیشه زندگی پیاده وجود داشته است، وقتی ماشین وجود نداشته، خیابانها و کوچهها کوچک بوده و مردم به زندگی پیاده عادت داشتهاند. پیادهراه به عنوان محور تعامل مردم محله همیشه مطرح بوده است، بنابراین نباید ساختن پیادهراه را یک موضوع غریبه، که قرار است از خارج از ایران بیاید بدانیم. {…}
آنچه در برنامهریزی راهبردی کمتر وجود دارد این است که ما بدانیم وقتی صحبت از زندگی پیاده در شهر میکنیم، نیاز به آهندرمانی دارد، یعنی مترو، تراموا، اتوبوس و حمل و نقل عمومی، اگر حمل و نقل عمومی به کمک فرد پیاده نیاید مخصوصاً در شهری به بزرگی تهران، زندگی پیاده غیرممکن میشود. {…} اگر میخواهیم شهر را احیا کنیم باید رفتار آدمها مورد توجه قرار گیرد و برای آن برنامه داشته باشیم. (در نشست «مرگ یا زندگی پیاده در قلب تاریخی تهران»، به گزارش وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
معماری معاصر ایران متأثر از تلاش دو گروه به حرکت خود ادامه میدهد: نخست گروهی که صرف نظر از اختلاف دیدگاهها دغدغهٔ معماری دارد و تلاش میکند افقهای جدید را پیدا کند. {…} گروه دوم که دغدغهاش تولید است، گروهی است که شاید ادعایی هم برای معماری نداشته باشد ولی به سرعت تشخیص میدهد کجا به ساخت و ساز نیاز دارد و به سرعت دست به کار میشود گروهی که آنچنان از اکثریت برخوردار است که حجم تولیداتش ما را متقاعد میکند که بپذیریم شهرها و ساختمانهای ما را گروه دوم ساختهاند و خواهند ساخت. {…}
یکی از مواردی که در سالهای اخیر دربارهٔ آن بسیار صحبت شده بحران هویت است. حال مسئلهٔ اصلی اینجاست که مسئلهٔ هویت در معماری ایران خود بحران جدیدی ایجاد کرده است که شاید بتوان آن را بحران «بحران هویت» نامید. هرچند گروه اقلیت بخشی از تلاش خود را معطوف به مسئله هویت کرده است {…} اما حل این بحران همان طور که از به وجود آمدنش پیداست به تمرکز و توجه زیادی نیاز دارد.
در خارج از این حصارهای تئوریک، شهرهای ما ظرف مدت کوتاهی تغییر شکل میدهد و سیمای آن دگرگون میشود، چراکه گروه اکثریت علاقهای به بحث های تئوریک ندارد بلکه علاقهمند تولید است و این نیاز جامعه است و اینجاست که به نظر میرسد بحران نظام معماری ما در ناتوانی هدایت گروه تولیدکننده است.
گروهی که انتظار دستیابی به هویت از آنان حداقل در شرایط کنونی منطقی نیست اما میتوان از آنها انتظار داشت که ساختمانهای بهتری بسازند و اینجاست که متوجه غفلتی میشویم که در وضع قوانین ساخت و ساز شده است، قوانینی که امروزه به سکویی برای پرش خلافکاران تبدیل شده است و هیچ نظارتی بر نتیجهٔ کار ندارد. قوانینی که نه بضاعت تولیدکنندگان را در نظر میگیرد و نه محصول آنها را. این معماری از نداشتن برنامه و الگو برای پیشرفت رنج میبرد. از نداشتن منظر پیادهرو، از نداشتن ضوابط سازنده و از نداشتن یک سیمانکار خوب و معماری معاصر ایران اگر بتواند خوب ساختمان بسازد بخشی از هویت خود را بازیافته است. (در مقالهای با عنوان «گسستهای پیدرپی»، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۸۴، سال ۱۳۸۵)