پایگاه اجتماعی معمارِ امروز بسیار متفاوت از قبل است. علاوه بر این، حضور زنان در معماری همچون دیگر رشتهها جدید است. معمار امروز باید یک اژدهای دوازدهسر باشد، باید بتواند با سیاستمدارها، با بخش خصوصی، با انجمنهای محلی، با همهٔ مهندسان، مشاوران و پیمانکاران زن و مرد پروژهاش گفتگو کند، نحوهٔ اجرای همهٔ مصالح ساختمانی جدید را بداند و … . معمار باید روشنفکری باشد که ابزار تغییر دادن دنیا را در اختیار دارد. این تغییر شکل چیزی نیست که اغلب مردم فکر میکنند به آن نیاز دارند یا آن را میخواهند. تنها معماری که فکر میکنم راهی برای غلبه بر این مشکلات پیدا کرده رم کولهاس است. معماران جوانی هم هستند که کارهای جالبی ارائه میدهند که در حاشیهٔ معماری قرار دارند، اما نمیدانم میتوانم آنها را روشنفکر بدانم یا نه. آخرین برندهٔ جایزهٔ پریتزکر، ونگ شو، احتمالاً روشنفکر نیست، اما یک چینی اهل قلم است. پس شاید این امید وجود دارد که در نهایت آنچه را من «سالهای معماری دیسکو» مینامم در آینده پشتسر خواهیم گذاشت. (در گفتگو با محمد محمدزاده، ترجمهٔ آزیتا ایزدی، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۷۷، سال ۱۳۹۱)
برچسب: پیمانکاران
پیمانکاران: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع پیمانکاران قرار گرفته است. دستهبندیهای بیشتر در صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار.
به نظر من یک معماری معمولی با جزئیات خوب ممکن است قابل قبول و حتی زیبا به نظر برسد، ولی معماری دارای ایده و طرح خوب اگر در جزئیات ضعیف باشد بسیار بد است. جزئیات در معماری بسیار مؤثرند، البته نقش سازندهٔ بنا هم در شکلگیری معماری با جزئیات خوب بسیار مهم است. پیش از قبول هر پروژه سعی میکنم بفهمم مجری آن کیست و آیا میتوانم در مرحلهٔ نظارت حاضر باشم یا نه. چنانچه این شروط محقق نشوند کار را قبول نمیکنم. {…}
واقعیت این است که بسیاری از معماران معروف دوران مدرن معماران فاز یک بودهاند. معروف است یکبار به فرانک لوید رایت گفتند سقف خانهای که طراحی کردی چکه میکند. رایت در پاسخ گفت این را به پیمانکارش بگویید، من معمارم. لوکوربوزیه نیز جزئیات ساختمان را به صورتی غیر فنی طراحی میکرد و حالا امروز ساختمانهایش مشکل نگهداری دارند. ولی من فکر میکنم معمار واقعی حتما باید مسائل فنی ساختمان را در نظر بگیرد. (در گفتگو با کامران افشار نادری، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۶۸، سال ۱۳۹۰)
سخن مغالطهآمیزی در فضای حرفهٔ معماری وجود دارد که من میخواهم آن را از بین ببرم؛ این که «اگر میخواهی معمار خوبی باشی، باید تجربهٔ کارگاهی ساختن با دست خودت را داشته باشی.» فکر میکنم ما در مقام معمار وظیفه داریم تا بیاموزیم که چیزها چگونه ساخته میشوند، بیاموزیم که چه معاملاتی باید انجام دهیم تا چیزی ساخته شود. اما کسب دانش جامع از ساخت و ساز ربطی به تجربهٔ کارگاهی {دست اول} ندارد. دانش جامع ساخت و ساز وابسته به توانایی تفسیر قراردادهاست، وابسته به توانایی تصور جایگزینهای استراتژیک برای روشهای مرسوم و فهم راههایی برای بازسازی عناصر ساختمانی معمول است.
مثال این موضوع گنبدی چوبی است که ما برای فضای داخل رستوران مانترا در بوستون طراحی کردیم. ما تخصصی در محاسبهٔ قیمت گنبد نداشتیم، اما به شکل غریزی احساس کردیم قیمتی که از پیمانکار دریافت کردهایم خیلی زیاد است. راه جایگزین این بود که خودمان وارد کار تعیین هزینه و زمان لازم برای گنبد شویم. ما نشستیم و حساب کردیم که چند ورق تخته برای برش نیاز داریم و چقدر طول میکشد تا هر لایه از چوب را بسازیم و دستمزد هر ساعت از کار چقدر میشود. در نهایت به قیمتی دست یافتیم که کسری از قیمت اعلام شده از طرف پیمانکار بود؛ با احتساب سود پیمانکار، تقریبا یک ششم آن. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ Arcade، منتشر شده در سال 2012)
این ایده که معماران از قدرتهای ماورایی برخوردارند در جامعهٔ حرفهای نهادینه شده است. این کاملاً به ضرر ماست چرا که هر نوع گفتمان واقعی میان معمار و جامعه را از بین می برد. وقتی خودمان را بالا ببریم باعث میشود هرگونه برخورد با دیگر جنبههای حرفه تقریبا ناممکن شود. چون من به ارتباطات علاقمندم و به نوشتن نیز، دوست دارم بفهمم که مشکلات واقعی و شرایط متغیر چه هستند. شرایط برای معماری در سی سال گذشته بیشتر از دو قرن گذشته تغییر کرده است اما ما همچنان طوری رفتار میکنیم که انگار همان حرفهٔ سابق است. خیلی از چیزها تغییرات بنیادینی کرده مثل قدرت کامپیوتر و مهندسی و ارتباط بین معمار و کارفرما، اما هنوز هم وانمود میکنیم که همان نجیبزادگان پیپبهدست سابق هستیم. در دهه 60 و دهه 70 بخش عمومی اقتصاد بسیار قدرتمند بود اما در دهههای اخیر جای خودش را به شکلهای مختلف اقتصاد بازار داده است. این مساله به شدت بازار معماری را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در وهلهٔ اول، از معمار انتظار میرفت به نفع عموم جامعه کار انجام بدهد. اما حالا انتظار میرود منافع افراد خاص و شرکتها را در نظر بگیریم. برای همین هم اگرچه هنوز ارزشهای اساسی و بلندپروازیهای معمارانه را حفظ کردهایم اما این تغییرات، کار معمار را از بیخ و بن دگرگون کرده است. (در گفتگو با اندرو مکنزی نویسندهٔ مجلهٔ Architectural Review، سال 2014)
هرچه یک پروژه از حیث ارتباط با حوزههای دیگر دانش پیچیدهتر باشد، متخصصان بیشتری درگیر آن میشوند. بر خلاف نظر کسانی که نقش معمار را کمرنگ میبینند، شما میبینید که در اینگونه پروژهها حضور معمار بیش از سایر مواقع ضروری است. زیرا معمار تنها متخصصی است که باید ارتباط جانبی را در بین همهٔ دیگر متخصصان برقرار کند. قرار نیست تخصص همهٔ همکاران حرفهای در یک پروژه روی هم تلنبار شود، بلکه همهٔ این متخصصان گرد هم آمدهاند تا در کنار یکدیگر کار کنند و همکاریشان سبب ارزش افزوده شود. (در گفتگو با مجلهٔ The Architectural Review، سال 2014)
تصميم گيرندگان نه معماران هستند و نه شهرسازان. طرح جامع تفصيلي که در سال 1346، با همکاري مهندس فرمانفرماييان و ويکتور گروئن نوشته شد، ايراداتي داشت، ولي بالاخره يک طرح و برنامه اي بود که توضيح مي داد شهر تهران چگونه بايد گسترش پيدا کند. متاسفانه بعد از انقلاب نيروهاي اقتصادي آن قدر قوي شدند که طرح تفصيلي به هم ريخت. بيشتر سرمايه است که آشفتگي را به وجود آورده. کارفرما خيلي وقت ها وابسته به قدرت است و مي رود تراکم مي خرد. اينکه در کوچه هشت متري، برج بیست و پنج طبقه مي سازند يک واقعيت است. ما معماران وابسته به کارفرما هستيم و اگر زورمان برسد يک مقداري اثر مي گذاريم، اگر نه، کارفرما دنبال کس ديگري مي رود. شايد کم کاري ما هم باشد، اما يک سري برج سازاني به ميدان آمده اند از پيمانکاران، مهندسان مشاور و کارفرما و راه هايي بلدند که براساس کميسيون ماده پنج قانون درجاهايي برج مي سازند که نبايد ساخته شود. (گفتگو با روزنامهٔ شرق، سال 1394)