دسته‌ها
سرگی چوبان

سرگی چوبان: معماری مادی‌ترینِ هنرهاست

مهم‌ترین چیز {در معماری من} نگرشی هوشیارانه نسبت به مادیت {یا ماتریالیته} است. مادیت است که حجم بنا، برجستگی سطح، بافت، نسبت سطوح باز به بسته و غیره را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ماده {یا ماتریال} مهم‌ترین مؤلفهٔ یک بناست. دست یافتن به جذاب‌ترین فضاها همیشه ممکن نیست، چرا که معماران اغلب در سخت‌ترین چارچوب‌ها محدود می‌شوند، البته که ما باید بر آنها فائق آییم. {گاهی} پیش می‌آید که حتی ایجاد یک فضای با ارتفاع دوبرابر معمول {دابل‌هایت} غیر ممکن است. با این حال مادیت همیشه با شماست. پس نگرشی دغدغه‌مند نسبت به مادیت مهم‌ترین چیز است. و همهٔ آنچه بالاتر ذکر شد در این کانسپت قرار می‌گیرد، {از کلان‌ترین اجزاء} تا برسد به دستگیرهٔ در.

معماری مادی‌ترینِ هنرهاست و مستقیماً به ماتریال‌هایی که معمار به کار برده وابستگی دارد. نگرش هوشیارانه و آشکار نسبت به ماتریال‌ها مهم‌ترین چیز است. در همین راستا، من توجه ویژه‌ای به بناها و دیتیل‌های سه معمار دارم؛ اوتو واگنر، لویی کان و پل رودولف. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۲۱)

دسته‌ها
وحید قبادیان

وحید قبادیان: هر دانشکدهٔ معماری باید بر اساس نیازهای منطقهٔ خود سرفصل درس‌هایش را طراحی کند

من فکر می‌کنم ما در ایران باید توسط وزارت علوم چارچوب کلی تعریف کنیم و هر دانشکده‌ای بر اساس مقتضیات خاص خود سرفصل‌های درسی را طراحی کند. زیرا ممکن است در شهرهایی اجرا مهم باشد اما تئوری کاربرد نداشته باشد. شاید ما در تهران و شهرهای بزرگ دیگر چند نظریه‌پرداز دانشگاهی نیاز داشته باشیم اما در شهرهایی که چندان بزرگ نیستند، معمارانی را نیاز داریم که ساختمان‌سازی کنند. این در حالی است ‌که ما بسیاری از مواقع صرفا معماران نظریه‌پرداز تربیت می‌کنیم. به نظر من وزارت علوم باید بر اساس نیاز و اقتضائات هر منطقه، نیازهای درسی را طراحی کند. بر این اساس یک عده می‌توانند وارد بخش اجرا شوند زیرا ما در این زمینه بسیار ضعیف هستیم. من معتقدم نمره ما در طراحی بیست، در اجرا پانزده و در استفاده از ساختمان هشت است. (در گفتگوی منتشر شده در وب‌سایت هنرآنلاین، سال ۱۳۹۷)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: معماران و برنامه‌ریزان معاصر باید کل تفکر «طرح جامع» را به چالش گیرند

در هر جامعه‌ای نیازی حیاتی به نمادها و نشانه‌هایی وجود دارد که عرصه‌ای با خصلت ویژه ایجاد کند، ساختارهایی که تار و پود خاطرهٔ حیات شکل دهد. در طرد گذشته و نیز آینده، حال جاودان تغییر و دگرگونی باید در یک چارچوب شهری به وحدت رسد تا مشوق خلق آثار معماری تکان‌دهنده، انعطاف‌پذیر و ترکیبی باشد. در عین حال چارچوب مفروض نباید به عنوان یک مانع یا به شکل یک ناهنجاری عمل کند، بلکه فراتر از آن باید همچون فرصتی باشد آبستن مناسبات و تجارب شهری جدید.

{…} لازم است که معماران و برنامه‌ریزان معاصر، کل تفکر «طرح جامع» را با قطعیتی که در خود دارد و آن بلندپروازی گمراه‌کننده‌ای که نسبت به تکرار دائمی یک پاسخ و نسخهٔ تعمیم‌یافته از خود نشان می‌دهد به چالش گیرند. در قدم بعدی باید متدولوژی‌های باز و حتی قابل تغییری را بسط دهند که فرآیندهای تغییر و دگرگونی را تقویت کند و ساز و کار آن تغییر را در نوعی معماری متمایز و کثرت‌گرا به تفصیل بیان کنند. آنها باید سمت و سوی تطور شهر را در گسترهٔ زمان و فضا ترسیم و رهبری کنند؛ شهر هم به مثابه خاطره و هم رویا و به عنوان «خانهٔ هستی» و «سرچشمهٔ امید». (در مقالهٔ «ردپای آینده» در سال ۱۹۹۹، ترجمهٔ مهدی عباس‌زاده، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴۵، زمستان ۱۳۸۳)