دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: من به نوعی از معماری باور دارم که با تاریخ، زمان، محیط، بناهای موجود و به طور کلی با زندگی گفت‌وگو می‌کند

معماری مدرن به طور خاص بر فرم متمرکز و حتی به شکلی وسواس‌گونه درگیر آن بوده است. از سوی دیگر، اتمسفر ارتباط چندانی با فرم ندارد. فرم‌ها از طریق کیفیات ثابتشان بر ما اثر می‌گذارند. علاوه بر این، معماری مدرن به سوی ادراک متمرکز و فرم متمرکز سوق داده شده، در حالی که اتمسفر ادراکی پیرامونی، غیر مادی و عمدتاً ناخودآگاه است. {…}

اتمسفر از گفت‌وگوی میان بنا و محیط، چشم‌انداز و اقلیم، سیاق فرهنگی و سنت و غیر از آن برمی‌آید. این انتقاد دیگری است که من به معماری مدرن و معاصر دارم؛ آنها تمایل دارند متکلم وحده باشند. موریس مرلوپونتی سخن تأمل‌برانگیزی دارد: «ما نمی‌آییم که یک اثر {هنری} را ببینیم، بلکه می‌خواهیم جهان را از منظر آن اثر بنگریم». این سخن به‌ویژه در مورد معماری حقیقت دارد. معماری اساساً یک شکلِ هنریِ میانجی‌گرانه و گفت‌وشنودی است.

من به معماری‌ای باور دارم که نسبت‌مند است و با تاریخ، زمان، محیط، بناهای موجود و به طور کلی زندگی گفت‌وگو می‌کند. به نظر من ذات معماری، سرشت نسبت‌مند و میانجی‌گرانه آن است. (در گفتگو با Josh Harris، منتشر شده در وب‌سایت ARCHITECTUREAU، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
فرهاد احمدی

فرهاد احمدی: ما باید به سمتی برویم که معماری نکنیم و اولین راهش این است که جلوی این هشتصد دانشکدهٔ معماری را بگیریم

اگر شما بخواهید جامعه‌ای را اصلاح بکنید اولین چیزی که باید در آن اتفاق بیفتد فهم و آگاهی است که باید مردم پیدا کنند. این آگاهی پایه و اساس است. بعد از این آگاهی مفهوم است. بعد از این مسئله شما باید چشم‌اندازی بر اساس این آگاهی پیدا کنید و این چیزی است که ما در جامعه نداریم. ما آنقدر فکر فردای زندگی هستیم که دنبال چشم‌انداز نیستیم. و بینش را یک امر ایدئولوژیک می‌دانیم. فکر این هستیم فقط امروزمان بگذرد به فردا هم فکر نکنیم که چه می‌شود. {…} پایداری مسئله‌اش مسئولیت‌پذیری است و {این} چیزی است که در جامعهٔ ما وجود ندارد و این مسئله در جامعهٔ ما ارزشمند نیست.

هیچ‌کس در کشور فکر اصولی و پایه‌ای نمی‌کند و این موضوعات در کشور به تفکری سوداگرانه منجر می‌شود که با ریزش پول بیشتر، بزرگ‌تر و متکثرتر می‌شود و باعث می‌شود توسعه‌ای به وجود نیاید و آینده‌ای برای مملکت به وجود نمی‌آورد. این مسائل خیلی جدی است، البته خیلی‌ها حرفش را می‌زنند، وزیر خود منتقد است، ولی هیچ‌کسی فکر نمی‌کند و کسی راه حل ارائه نمی‌دهد و برای جامعه و برای این راهکار پافشاری کند و به نتیجه برسد.

به هر صورت من فکر می‌کنم که ما باید به سمتی برویم که جلوی معماری کردن را بگیریم، یعنی معماری نکنیم. راه حل اولش این است که جلوی این هشتصد دانشکدهٔ معماری را بگیریم. مدارس دولتی را نگه داریم، دانشگاه آزاد را کمتر کنیم، یا این که کسانی که از این دانشگاه‌ها بیرون می‌آیند در شرایط خیلی دشواری حق کار داشته باشند، اگر معلومات عمومی‌شان خوب باشد اشکالی ندارد، ولی اگر می‌خواند در کشور اثرگذار باشند، طراحی کنند، امضا کنند، ساختمانی بسازند، این مسئله به این راحتی‌ها اتفاق نیفتد.

مسئلهٔ بعدی این است که جلوی ساخت و ساز‌ها و این تراکم‌فروش در شهرداری‌ها گرفته شود. با دقت در موارد خاص مجوز بدهند. خیلی‌جاها این کار را می‌کنند. اگر شما یک خانه‌ای در فرانسه داشته باشید که خراب بشود، ببینند که ارزش تاریخی ندارد، اجازه دارید عوضش کنید و در همان ارتفاع و همان مساحت بسازید. نمی‌توانید فرانک گری، زها حدید و… بسازید. اگر خواستید که یک پروژه‌ای اتفاق بیفتد، به اندازه‌ای که استاندارد می‌گوید باید واحدهای کوچک را تجمیع کنید. باز هم اجازه دارید کمی بیشتر در آن زمین بسازید، اجازه ندارید که یک تکه زمین را بگیرید و یک برج عجیب بسازید. این قوانین باید عوض شود، جلوی این ساخت و سازها و ازدیاد جمعیت باید گرفته شود. (در گفت‌وگوی منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ۴»، به کوشش علیرضا عظیمی و همکاران، سال ۱۳۹۵)

دسته‌ها
پیتر زومتور

پیتر زومتور: تمایل دارم بناهایم خود را این‌گونه بیان کنند: «آنچه اطرافم وجود دارد را درک می‌کنم»

اکنون با نگاهی به جهان اطرافم این موضوع در من به اثبات رسیده است؛ هرچیزی که می‌بینم مرتبط با تاریخ است. تقریبا هرچیزی که ما را احاطه کرده است از قبیل چشم‌اندازها، دهکده‌ها و شهرهای اطرافمان و همچنین خانه‌ها و اتاق‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم همگی سرشار از تاریخ هستند. ما فقط می‌بایست آنها را ببینیم.

هرچیزی توسط شخصی ساخته شده است، توسط مردمی که من آنها را نمی‌شناسم، مردمی که آنان را ملاقات نکرده‌ام، اکثر آنها سال‌هاست که درگذشته‌اند. به طرز فزاینده‌ای احساس اطمینان‌بخشی وجود دارد که باعث می‌شود که من بخشی از جهان را احساس کنم. من تمایل دارم این‌گونه بیندیشم که با اثرم تکهٔ کوچکی به همهٔ چیزهایی که تاکنون در این دنیا وجود داشته‌اند اضافه کنم.

من تمایل دارم ساختمان‌هایم خود را این‌گونه بیان کنند: من آنچه که اطرافم وجود دارد را درک می‌کنم. من نمی‌خواهم که آنها احساسی از بیگانه بودن و یا خنثی بودن نسبت به مکانی که در آنجا قرار گرفته‌اند داشته باشند. این موضوعی زیبایی‌شناختی نیست و یا حداقل در درجهٔ اول اهمیت قرار ندارد. این موضوع صرفا از طریق ایجاد یک ارتباط فرمی با محیط‌ها آغاز نمی‌شود، بلکه شبیه جستجو برای ایجاد تطابق و همانندی با محیط در قالب یک پیوند احساسی است. یک واکنش احساسی نسبت به محیط که از طریق معماری بیان می‌شود. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیک‌فطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)

دسته‌ها
کنت فرامپتون

کنت فرامپتون: بنایی که با زمینهٔ خود اتحاد داشته باشد در برابر کالایی شدن مقاومت می‌کند

ما همیشه ناچاریم که بنا را درون زمینه‌ای قرار دهیم. این پرسش‌ها که چگونه با زمینه رفتار باید کرد و چگونه باید از زمینهٔ موجود به زمینهٔ جدید بنا گذر کرد همواره جنبهٔ بسیار حساسی {از طراحی} است. به نظر من یکی از جوانب غم‌انگیز مدرنیزاسیون این است که در آن کوشش فراوانی برای تبدیل بنا به یک کالا وجود دارد. و روشن است که شیء آزاد {شیئی که وابسته به زمینه نیست} پیشاپیش به سوی کالا شدن خود در حرکت است. شیئی که با زمینهٔ خود اتحاد داشته باشد در برابر کالا شدن توان مقاومت دارد. و من فکر می‌کنم این موضوع هم برای بناهایی که داخل شهر هستند و هم برای آنهایی که خارج شهرند صادق است. هرچند در مورد چشم‌اندازهای طبیعی این موضوع نمایش بیشتری دارد. (در گفتگو با Ingerid Helsing Almaas و Einar Bjarki Malmquist، منتشر شده در وب‌سایت architecture norway، سال ۲۰۱۱)

دسته‌ها
ماریو بوتا

ماریو بوتا: کار معمار ساختن در بستر نیست، کار او ساختن بستر است

در معماری رابطه با زمینه حیاتی است. خانه یک واقعیت مشتق از جهان ما نیست. زمینه یا سیاق، چشم‌انداز، قلمرو، آسمان، همه بخشی از یک طرح هستند. در واقع اینها خود طرح هستند. کار معمار ساختن {بنا} در بستر نیست، کار او ساختن بستر است. خانه باید بخشی از جغرافی و خاک بسترش باشد. اگر نتوانیم زمینهٔ یک طرح را به سخن آوریم، یعنی حتی نتوانسته‌ایم طراحی را شروع کنیم. (در گفتگوی منتشر شده در نشریهٔ Lobby دانشکدهٔ معماری بارتلت، سال ۲۰۱۵)

دسته‌ها
پیتر زومتور

پیتر زومتور: می‌خواهم ساختمان‌هایم به تاریخ یک مکان متصل باشند

چشم‌اندازها و مکان‌ها خاطرات را در خود نگه می‌دارند. آنها ردپای زندگی‌هایی که مدت‌هاست از بین رفته‌اند را در خود حفظ می‌نمایند. آنچه باعث شگفتی من دربارهٔ این ردپاها و اثرات می‌شود این است که آنها واقعی، منحصربه‌فرد و بی‌همتا و همیشه اصیل هستند. به نظرم چشم‌اندازها مستندات تاریخی می‌باشند. من می‌توانم مکانی را که در آن به عنوان بستری برای یک معماری اقدام به ساخت می‌کنم را بازخوانی و تفسیر کنم. من از طریق طراحی می‌توانم به ایجاد آگاهی کمک کرده و طراحی به‌سان یک ذره‌بین به من کمک می‌کند تا نزدیک‌تر و واقعی‌تر به یک مکان نظاره کنم و اثرات فعالیت‌های انسانی را علی‌رغم این که واضح و مشهود هستند اما نادیده انگاشت شده‌اند را کشف نمایم. {…}

من می‌خواهم ساختمان‌هایم به تاریخ یک مکان متصل باشند. این موضوع برایم امری مهم و ضروری است. آنچه از دیرباز سکوت کرده است، اکنون شروع به حرف زدن کند و منجر به فعال شدن جرقه‌های ذهنی نموده و احساسات را در سطوح مختلف برانگیزاند تا ما آغازگر درک آن شویم. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیک‌فطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)

دسته‌ها
داگ ایکن

داگ ایکن: چه خوب می‌شود اگر متعلقات غیر ضروری و رایج خلق اثر را دور بریزیم

به گمانم فرآیند کار من بسیار متغیر است. من علاقه‌ای به کار کردن در یک استودیوی مکعبی شکل سفید و تروتمیز شبیه آنچه رایج است ندارم. من به دنبال روشی سیال و مختص به هر مکان می‌گردم. بعضی از کارها که خیلی تخیلی هستند نیازمند ساخته و پرداخته شدن به مثابه بخشی از یک واقعیت تازه هستند؛ در حالی که بعضی کارهای دیگر نیازمند بررسی و موشکافی فشرده در چشم‌اندازی خاص هستند. من دوست دارم بقای فرآیند کارم تا حد ممکن موقتی باشد. دوست دارم به نوعی از غیاب اصالت ماده فکر کنم؛ طوری که مثلا تنها چیزهای مورد نیاز یک میز، یک صندلی، یک برگه کاغذ باشد، و حتی کمتر از اینها. چه خوب می‌شود که متعلقات غیرضروری و رایج {خلق اثر} را دور بریزیم. از ریشه کندن و دور انداختن ما را احاطه می‌کند و گاهی اوقات همین‌ها می‌تواند در فرآیند کار ما نیز به چشم بخورد. گاهی اوقات من فقط خودم را رها می‌کنم و در مناظر جذب می‌شوم، اوقات دیگر حس مقاومت و سرسختی می‌کنم. (در گفتگو با Amanda Sharp منتشر شده در کتاب Phaidon monograph، سال 2001)

دسته‌ها
ایپریل گورنیک

ایپریل گورنیک: نقاشی می‌کنم تا بفهمم چرا نقاشی می‌کنم

من در کارم نور و فضا را به تجسم در می‌آورم. من تلاش می‌کنم نقاشی‌هایی خلق کنم که قدرتمند باشند و سرشار از نوع خاصی از حس مکان باشند که باعث می‌شود فردی که شاهد نقاشی است آن حس مکان را تجربه کند. نقاشی‌های من متفکرانه هستند، لزوما آنها را سریع نمی‌کشم. من سعی می‌کنم چیزهای زیادی را در آن‌ها بگنجانم. و البته آن‌ها می‌توانند خیلی ساده منظره هم تلقی بشوند، من هم دوست دارم. و من نقاشی می‌کنم تا بفهمم چرا نقاشی می‌کنم، برای همین هم سخت است بگویم اهدافم چیست چرا که نقاشی برای من به منزلهٔ راهی برای کشف آن اهداف است. (در گفتگو با Betsy Susslerمنتشر شده در مجله ‌BOMB در سال 1988)

دسته‌ها
دیوید هاکنی

دیوید هاکنی: عکس‌ها هیچ‌گاه واقعی یا به حد کافی خوب نیستند

کار عکاسی در واقع ثبت تنها یک چشم‌انداز است، در حالی که هیچ‌گاه تنها یک چشم‌انداز وجود ندارد، همواره هزاران چشم‌انداز مختلف وجود دارد. عکس‌ها هیچ‌گاه واقعی یا به حد کافی خوب نیستند. این دیدگاه که می‌توانیم از طریق عکاسی به بیشترین حد از واقعیت دست پیدا کنیم ساده‌لوحانه است. (در گفتگو با Lita Barrie نویسندهٔ هافینگتون‌پست، سال 2015)

دسته‌ها
دنیس اسکات براون

دنیس اسکات براون: طراحی شهری را نباید با طراحی معماری بزرگ‌مقیاس اشتباه گرفت

طراحی شهری نباید با طراحی معماری در مقیاس بزرگ یا جستجو برای چشم‌اندازهای زیبا اشتباه گرفته شود. ایده‌های طراحی شهری باید از طریق درک فرایندهای شهری و الگوهایی که فعالیت‌های شهری شکل می‌دهند ایجاد شود، و البته معماران نیز باید این دانش‌ها را داشته باشند. (در گفتگو با Stephanie Salomon و Steve Kroeter نویسندگان وب‌سایت Designers & Books، سال 2013)