دسته‌ها
الیزابت دیلر

الیزابت دیلر: مهم‌ترین نقش معمار این است که معادل کارگردان سینما باشد

در همین روزها هم حوزه‌های معماری، اوربانیسم و منظر در حال انحلال هستند. در عین حال ما در دنیایی که تدریجاً تخصصی شده زندگی می‌کنیم، دنیایی که افراد دارای دانش عمومی {یا جنرالیست‌ها} دانشی اندک راجع به همه‌چیز دارند، اما دانش‌شان {برای داشتن تخصص} راجع به هیچ‌چیز کافی نیست. مهم‌ترین نقش معمار این است که معادل یک کارگردان سینما باشد.

{…} در یک پروژهٔ فرهنگی معمولی شاید در حدود سی متخصص از حوزه‌های متفاوت وجود دارد؛ از جمله متخصص آکوستیک، مشاور آب‌بندی، مشاور دسترسی‌های عمودی، مشاور نما، {…} و مخصوصاً مشاور کنترل آفات! اما حقیقت این است که یک جنرالیست هیچ‌گاه نمی‌تواند به قدر کافی در حوزه‌هایی عمیق شود که از حیث علمی برای پشتیبانی از پروژه‌های بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از قبل تکامل یافته‌اند، با این حال شما همچنان برای سازمان دادن به متخصصان به معمار نیاز دارید. (در گفت‌وگو با Anthony Vidler، منتشر شده در مجلهٔ Log، ش ۲۸، سال ۲۰۱۳)

دسته‌ها
کامران دیبا

کامران دیبا: ساختار فیزیکی و مسائل کالبدی یک کشور را می‌توان در مدت کوتاهی عوض کرد، اما تغییر اندیشهٔ مردم در زمان کوتاه ممکن نیست

دوره‌ای که داریم حرفشو می‌زنيم {دورهٔ جمع‌آوری آثار هنری موزهٔ هنرهای معاصر تهران}، دوره‌ایه که به حق معروف شده به دورهٔ پترودلار {=دلار نفتی}، دورهٔ مهمیه، سرنوشت‌سازه. توی این دوره، مملکت از نظر فیزیکی و از نظر مادی خیلی ترقی کرد، ولی مسأله اینه که این‌ها با ترقی نهادهایی که در اون جامعه هست هماهنگ نبود. روی این اصل، ایجاد یک شکاف‌ها و نارسایی‌هایی کرد که مثال بارزش فسادهایی بود که به وجود آورد، حیف و میل‌هایی که شد، چون نهادی که بتونه به طور صحیح اینو کنترل کنه نبود.

در ضمن فکر می‌کنم ترقی مادی باید توأم با ترقی معنوی باشه، به عنوان مثال خود آدم رو بگیریم: آدم همین طور که بدنش رشد می‌کنه، پنجاه سانت می‌شه یک متر و هفتاد، مغزشم با همین هیکل در حال رشده. اگه یک دفعه مغز بچه بره در هیکل یک آدم صد و هشتاد سانتی، می‌تونه موجود خطرناکی بشه. ایران هم این طوری شد که یک عدم هماهنگی پیش اومد بین اون نهادها و اون فرهنگ ترقی، برای این که همراه ترقی، یک فرهنگ اجتماعی ترقی هم هست که مردم جای خودشونو می‌شناسن، یک مقدار آگاهی‌های دمکراتیک دارن، یک مقدار احترام به حقوق همدیگه و حقوق بشر و موقعیت زن در جامعه مطرح می‌شه، چیزی که در اروپا بعد از صنعتی شدن اتفاق افتاد و توی ایران فرصت پیدا نکرد. برای این که شما می‌تونید مسایل کالبدی و ساختار فیزیکی رو در مدت کوتاهی عوض کنید ولی فکر مردم رو نمی‌شه در این فاصلهٔ کوتاه عوض کرد، زمان می‌خواد.

تو می تونی یک تئاتر بنا کنی، یک ساختمان خیلی گنده، نهایت در عرض سه سال، ولی تا این ساختمان تئاتر بشه، باید فرهنگی باشه که بازیگر تربیت بکنی، صحنه‌ساز تربیت بکنی، نمایشنامه‌هایی در دسترس داشته باشی که وزین باشن، کارگردان لازم داری و بعد هم تماشاچی لازم داری که بفهمه، وجودش به مجموعه مفهوم بده. (در گفت‌وگو با رضا دانشور، منتشر شده در کتاب «باغی میان دو خیابان» در سال ۲۰۱۰)

دسته‌ها
انتوان پریداک

انتوان پریداک: معماری کردن همچون رقص همراه با کارفرماست؛ مواجهه‌ای شاعرانه

مختص بودن یک طرح به بسترش ارتباطی با سبک معماری ندارد. {طرحی که بخواهد مختص بسترش باشد} باید به «روح مکان»، یا آنطور که اسپانیایی‌زبان‌ها می‌گویند «آلما دلوگار»، توجه کند. وقتی به کار خودم مشغولم، خودم را همچون یک کارگردان یا طراح رقص فرض می‌کنم. زیرا کاری که من می‌کنم رقص همراه با کارفرماست، کار من مواجهه‌ای شاعرانه است. آیا {گفت و شنود با کارفرما در معماری} همچون حرکت به پس و پیش در رقص نیست؟ شما در مقام معمار کارفرمایی دارید که به کار شما معتقد است. اما بیشتر کارفرمایان با من ارتباط برقرار نخواهند کرد اگر به نوعی به کار من معتقد و مؤمن نباشند.

{…} شما در مقام معمار در حال خلق تجربه‌ای چندبخشی، و در عین حال در پیوند با یکدیگر، برای مخاطبان هستید. چنین بنایی بسیار اکتشافی خواهد بود و نیاتی در پیوند با رقص‌پردازی دربارهٔ فضا وجود دارد؛ رقص‌پردازی اتصال نقاط مختلف در فضا به وسیلهٔ بدن {رقصندگان} است. به نظر من معماری امری است همچون طراحی رقص. این نوع از تفکر درک منطقی را به کناری می‌گذارد و مستقیما به سوی انگیزه‌های درونی گام برمی‌دارد. این یک شیوهٔ قدیمی از اندیشه است و کار مرا در همهٔ سطوح فرامی‌گیرد؛ این یک روند فکری شسته و رفته نیست. معماری مطمئناً یک‌جور گردش است. سوار خیال می‌شوید و اجازه می‌دهید اندیشه‌هایتان شما را به گردش ببرد. {اندیشه‌هایتان را آزاد بگذارید} و بیش از اندازه آنها را کنترل نکنید. (در گفتگو با Ana Bogdan، منتشر شده در وب‌سایت The Talks، سال ۲۰۱۷)