فضای همگانی خوشطرح، یعنی جایی که همه میتوانیم یکدیگر را ملاقات کنیم و دور هم جمع شویم، شالودهٔ یک جامعهٔ سالم است. ارزشی که چنین فضاهایی به جامعه میافزاید را نمیتوان بر مبنای پول سنجید، از همین رو بسیار مهم است که به این موضوع بیندیشیم چگونه میتوانیم چنین فضاهایی را بیشتر و بیشتر خلق کنیم. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، ش۳، سال ۲۰۱۷)
برچسب: کمیت
با یک نگاه تاریخی این مرحله از معماری ایران را میتوان با دورهٔ بعد از جنگ جهانی دوم اروپا مقایسه کرد. دورهای است که نیاز کمّی و عجله در ساختمان مشخصهٔ اصلی آن است. اگر با این دید واقعبینانه به فعالیتهای ساختمانی پانزده سال اخیر نگاه کنیم، نظرمان منصفانه خواهد بود. اما خوشم میآید که باز هم با تمام مضیقهها هرجا فرصت بوده، برخی معماران ایرانی نمکی به کار افزودهاند. برای بازدیدکنندهای مثل من گشت و گذار در تهران یا اصفهان جالب است. اینکه اینجا و آنجا شاهد احیای صنایعی مثل گچبری یا آینهکاری و اشارههایی به مُثُل معماری گذشتهٔ ایران باشد.
اما واضح است که باید مسیر اصلی معماری در ایران واقعاً تکانی بخورد. نمیتوان تا ابد با تکیه به ایدئولوژیهای فرسودهٔ اول قرن {بیستم}، مثلاً کارکردگرایی، دیوار ساخت و سپس دیوارها را بزک کرد. امروز بعد از آنکه در ایران از نظر کمّی به ناچار با سرعت زیادی ساختمان شده است، باید به خودمان بگوییم که دیگر موقع آن رسیده که معماری ما از دور باطل جهان سومی بیرون بیاید.
منظورم را دقیق بگویم؛ ما هیچ اجباری نداریم که همیشه با ده سال تأخیر تجربههای جهان غرب را تکرار کنیم. اگر تصمیمگیرندگان که بودجهها را در اختیار دارند به معمارانی مراجعه کنند که حیطهٔ عملشان فرهنگی هنری باشد و نه وراجی ایدئولوژیک، اگر از معمار کار خودش را بخواهند و زیبایی و زندگی در رأس تقاضا باشد، نه طومار گزارشها و نوشتههای عبث، آنوقت معماران ایرانی مجبور خواهند بود که به خود بیایند و به کار اصلی معماری بپردازند. (در گفتگوی با فریار جواهریان، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۱۵، سال ۱۳۷۳)
هندسه دستمایهٔ اصلی همهٔ معماران در خلق آثار معماری است. آنچه آثار را تفاوتی معنایی میبخشد نوع و کیفیت رجوع به این الفبای عام زبان معماری است. بدین ترتیب معماری آشکارسازندهٔ هستیشناسی، ارزشها و هویت آن فرهنگی میگردد که معمار بدان تعلق دارد. این موضوع میتواند به بحثی عمیق و محتوایی در تاریخ تطبیقی معماری دامن زند.
معمار مسلمان در عروج خویش با دست یازیدن به هندسه، خاک را به کیمیا بدل مینماید، شاید راز این کیمیاگری آنچنان که در ظاهر به نظر میآید استفاده از اشکال کامل یا کمالگرایی در شکل، به کارگیری نقشمایههای پنهان، به فعلیت رسانیدن تمامی خواص اشکال یا زایندگی شکل (بیرون کشیدن کثرت از درون وحدت)، استفاده از اشکال مکمل و رنگهای متوازن در لطافت و نورانیت بخشیدن به سطوح و احجام، ترکیب متوازن خطوط شکسته و دوار در ترکیب اشکال هندسی و اسلیمی و یا استفادهٔ دقیق و معنایی از نور و ظرایف بسیار دیگر باشد.
اما آنچه موضوع بحث این گفتار است به مقولهای اشارت دارد که آن را «حقیقت نقش» نامیدهایم. نقوش، اشکال و رنگها در معماری نشانه یا رمزی برای القاء معانی پنهان هستند و مخاطب از طریق حضور در فضای معماری به درک شهودی آن معانی نائل میگردد، پس نقوش، اشکال و رنگها واژگانی هستند حامل معنا و آنچنان که شاعر در ترکیب موزون واژگان معنایی دلکش و روحافزا میسازد، معمار نیز با این واژگان سخنی بس عمیق و روحبخش با مخاطب خویش خواهد داشت؛ یا به عبارت دیگر این کمیتهای مقداری که از هندسه زائیده شدهاند، حامل آن کیفیتهای معنایی هستند که از آن سخن می گویند. (در مقالهای با عنوان «حقیقت نقش»، منتشر شده در نامهٔ فرهنگستان علوم، ش ۱۴ و ۱۵، سال ۱۳۷۸)
اکنون دانشگاه به جنبههای کمّی گرایش پیدا کرده است. در صورتی که در اسلام گرفتن پول برای تدریس حرام است، اساتید ترغیب میشوند که برای ارتقاء رتبه، میزان حقوق، و کیفیت بازنشستگیشان مقاله بنویسند. اینها کارهای غلطی است که در دانشگاه انجام میشود و باید سیستم دانشگاه و اساتید ما بری از این مسائل باشد و فقط برای علم و سلامت کار دانشگاهی تلاش کند.
متأسفانه شرایط کنونی اینگونه نیست و ما از یک طرف معماری خودمان را نمیشناسیم و از طرف دیگر با معماری غرب هم کاملا بیگانه هستیم و فقط اطلاعات کمی از طریق چند کتاب ترجمهای دریافت کردهایم یا چند سال به دانشگاههای خارج از کشور رفته و برگشتهایم و میخواهیم مطالب اندکی را که آموختهایم به دانشگاه ارائه دهیم. در هر حال مجموعهی دانشکدههای معماری ما که اکنون وجود دارند در سطح و شأن دانشجویانی که در آنها تحصیل میکنند نیستند، و باید حقیقتا در برنامههای آموزشی آنها، کیفیت مطالبی که ارائه میشود، و نحوهی تحقیقات و مطالعات و ارائهی آنها تغییراتی جدی ایجاد شود تا وضع مطلوبی در معماری پیش بیاید. {…}
در چنین شرایطی دانشجویان باید از اینکه تمام مطالبی را که لازم است بیاموزند از طریق دانشگاه در اختیارش قرار بگیرد صرف نظر کنند. کاری که خود من هم زمان دانشجویی انجام میدادم؛ یعنی دانشجو باید تکالیف و کارهایی که در دانشگاه به او محول میشود را انجام دهد و علاوه بر آن به مقدار خیلی زیادی به دنبال تحقیقات، مطالعات، سفر کردن و دیدن آثار معماری نقاط مختلف کشور، خواندن، نوشتن، نقد کردن و بحث کردن برود و پرورش خود را از این طریق تحقق ببخشد. به گمان من در شرایط موجود، یک فارغالتحصیل دانشگاه باید هفتاد درصد مطالب را از بیرون دانشگاه و سی درصد آن را از دانشگاه فرابگیرد، وگرنه اگر به مطالب دانشگاه بسنده کند دانشجوی موفقی نخواهد بود. باید دانشجویان برای خودشان پروژههایی تعریف کنند و آن پروژهها را انجام دهند و حتی دانشجویان دانشکدههای مختلف معماری این کار را با هم انجام بدهند. این جهادی است که باید از خود دانشجویان شروع شود، البته اساتید هم به آنها کمک خواهند کرد. اگر دانشجویان یک چنین نیازی را احساس بکنند که برای ارتقاء، نیازمند یک حرکت جدی بین خودشان هستند، من فکر میکنم این حرکت دانشجویی سیستم دانشگاه را هم به دنبال خود خواهد کشید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سورهٔ مهر، ش ۵۰ و ۵۱، سال ۱۳۹۰)
از زمانی که ما قوانین و مقررات برای ساختوساز و توسعهٔ شهری وضع کردیم، که آن هم به نیمهٔ دههٔ ۱۳۴۰ برمیگردد، و از همان زمان که ما سازوکارهای مدیریتی را ترتیب دادیم تا مجری این قوانین و مقررات باشند تا همین امروز، عمدتاً تمام توجهات معطوف به جنبههای کمّی بنا و جنبههای کمّی توسعهٔ شهری بوده است. از آن بدتر هر چه زمان گذشته کیفیت تنزل بیشتری پیدا کرده است. طوری که در جریان این سیر، نیمقرن است که کیفیت کمکم از دایرهٔ ساختوساز و توسعهٔ شهری بیرون افتاد. در صورتی که معماری یعنی سامان جنبههای کیفی بنا نه فقط جنبههای کمّی.
وقتی شما مفهوم کیفیت را بیرون از دایره توجه قرار میدهید آنوقت به جایی میرسید که خود مفهوم کیفیت نیز کمّی میشود. مثلاً میپرسیم خیابان خوب چیست؟ میگویید شریانی که ترافیک در آن روان باشد. در صورتی که اگر بخواهید به موضوع نگاه کیفی داشته باشید خیابان خوب، خیابانی است که زندگی شهری در آن جریان داشته باشد. ساختمان خوب کدام ساختمان است؟ ساختمانی که وسعت بیشتری داشته باشد، در طبقات بالاتر باشد، توالتهای بیشتری داشته باشد، کففرش آن سنگ گرانیت باشد، تعداد اتاقهای بیشتری داشته باشد. معیار این چیزها میشود.
نمیتوان هم کیفیت را بیرون کرد و هم صحبت از ایرانی اسلامی بودن کرد. اول باید یک کیفیتی وارد صحنه شود، و اولویت و موضوعیت پیدا کند تا بعد بیاییم و راجع به اینکه شکل و شمایل آن چطور باشد، صحبت کنیم. ابتدای این موضوع مربوط به قبل از انقلاب است. یعنی همان نمونههای نسبتاً واجد کیفیت که مثال زدم در زمانهای طراحی و اجراء شد که قوانین و مقررات و ضوابط موجود آنها را مردود میدانست؛ مثلاً موزهٔ هنرهای معاصر اگر میخواست مطابق ضوابط طرح جامع اول تهران ساخته شود، نمیتوانست به این شکل باشد و به زور قدرتهای مافوق قانون جامهٔ عمل به خود پوشید. (در گفتگوی منتشر شده در نشریهٔ نامه شورا، ش ۸۶، سال ۱۳۹۴)
شهر در گذشته جامهای بوده است به قامت کیفیتی از زندگی، به طوری که داخل خانه هم برای خود کیفیت زندگی را داشت، حمام کیفیت زندگی دیگری داشت و داخل مسجد از کیفیت زندگی مخصوص به خود برخوردار بود. در فضای عمومی شهری هم یک نوع کیفیت زندگی جاری بود؛ کلا شهر جامهای بوده به قامت این زندگی، چنین حیاتی جزء زندگی شهری بوده است. به تعبیر دیگر، بشر موجودی است مدنیالطبع و از این جهت محتاج حیات مدنی است، و در گذشته شهر فضایی برای تحقق چنین کیفیتی از حیات بوده است. در حالی که در زمانهای اخیر نگاه ما به شهر صرف کمی و انعطافناپذیر بوده و آنچه در گذشته در فضاهای شهری تحقق مییافت آن را در حد عبور و مرور تشخیص و تقلیل دادیم، یعنی در چنین شهری زندگی در پلاکهای ساختمانی اتفاق میافتد و ما از یک پلاک ساختمانی به پلاک دیگر نقل و مکان میکنیم، و بخشی از شهر که پلاکهای ساختمانی نیستند وظیفهٔ این نقل و انتقال یا عبور و مرور را بر عهده دارند، و ما سعی کردیم این بخش را سر و سامان دهیم به نظر من، این موضوع از لحاظ نمادین هم جالب است که توسعهٔ شهری {در دوران جدید} در ایران با خیابانکشی آغاز و تا به امروز هم در همان مفهوم خیابانکشی محدود مانده است. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ هفتشهر، ش ۴، سال ۱۳۸۰)
وجه آرتیستی معماری این است که من باید جواب یک سؤالی که صد نفر دیگر دادهاند را با امیال شخصی خودم طوری بدهم که متفاوت از بقیه باشد. آن موقع {در دوران پهلوی} انگیزه رقم زدن این اتفاق متفاوت برای معمارها وجود داشت ولی الان این انگیزه از بین رفته است چون معمار باید عوامل اقتصادی و سرعت کار و همچنین تقاضا و سلیقه سفارشدهنده را هم در نظر بگیرد. این یک پارامتر است و پارامتر دیگر این است که اصولاً در جوامعی که به نوعی در آن دموکراسی برقرار است، قشر متوسط جامعه بزرگ میشود و وقتی قشر متوسط در هرم سنی و وضعیت جامعهشناسی یک جامعه رشد میکند، سلیقه عمومی هم متوسط میشود، در صورتیکه جامعه مصرفی در یک دورهای خودش را به هدایت یک بخشی از الیت جامعه میسپرد. الان مشکلی که در جامعه ما به وجود آمده این است که تمام نظامهای ترجیحی جامعه کمی است و هیچ معیار و شاخصی برای سنجش کیفیت وجود ندارد. یعنی شما حتی اگر بخواهید غذای خوب بخورید هم به جایی میروید که کباب متری به شما بفروشند! در نتیجه اوضاع تحولات تاریخی در جامعه ما طوری شده که بزرگترین آسیبش غلبه کمیت بر کیفیت است. (در گفتگو با سمیه باقری نویسندهٔ وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)