من به شگردهای فضایی و بصریای علاقهمندم که میتوان آنها را در راستای تقویت تجربهٔ انسان به کار گرفت. در دورهٔ باروک تکنیکهایی وجود داشت همچون دستکاری مقیاس و پرسپکتیو تحمیلی برای ایجاد توهم و احساسات پویا از فضا و نور، باز یا بسته بودن فضا، انقباض یا انبساط، حرکت رو به بالا، یا {به منزلهٔ مثالی دیگر} مفهوم معاصر بیوزنی.
مثلاً در فولد هاوس تلاش کردم توهم معماری ناپدید شونده و بیوزن را از طریق یک ورق فلزی واحد ایجاد کنم تا حس بودن در یک باغ، در یک فضای بیمرز را تقویت کنم. برخلاف معمارانِ «صادقِ» مدرنیست، من نمیخواستم که صادق باشم. افسانهٔ صداقت یا به اصطلاح «اخلاق» کارکردگرایی منجر به از دست رفتن توانایی معماری برای سرزندگی و شادی، یا فریبندگی مفید در زمینهٔ مقیاس و مادیت شد. پیش از جنبش مدرن، معماران بدون احساس گناه همهٔ انواع شگردهای بصری و تکنیکهای مادی را برای دستیابی جلوههایی خاص استفاده میکردند.
من معتقدم که نقش معماری این است که ادراکات ما از فضا، نور و حرکت را تقویت کند و از طریق فضاهای غیر منتظره، یا شکلهای هندسی، و مصالحی که برای جامعهای که به آن خدمت میکند معنا یا اثربخشی دارد، زندگی روزمره را پرمایه کند. من چنین فضاهایی را «مکان آرزو» مینامم. پس من به صادق نبودن اعتقاد دارم. [میخندد.] چراکه صداقت در معماری نقیضگویی است. هیچکس در معماری واقعاً صادق نیست. ما همواره تلاش میکنم که چیزهایی غیر از آنچه هستند خلق کنیم. ما تلاش میکنیم چیزها را بهتر کنیم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)