یکی از تکاندهندهترین لحظات در زندگی من از معمولیترین لحظات آن بوده است. با دوستی در دانمارک بودم. داشتیم توتفرنگی با چای میخوردیم که من متوجه شدم او توتفرنگی را خیلی خوب و تقریبا مثل کاغذ ورقهورقه میکند. البته این کار بیش از حد معمول طول میکشید. به همین خاطر از او پرسیدم چرا این کار را میکند. گفت وقتی توتفرنگی میخوریم مزهٔ آن را از آن مقدار از سطح توت که با زبان تماس پیدا میکند احساس میکنیم. هرچه این سطح بیشتر باشد مزهٔ آن را بیشتر احساس میکنیم. بنا بر این هرچه آن را بیشتر ورقهورقه کنم سطوح بیشتری در اختیار خواهم داشت.
زندگی او همهاش همینطور بود. این به قدری معمولی است که بیان آنچه در عمق آن نهفته دشوار است. در این نوع زندگی همچون زندگی جانداران دیگر هرکاری که انجام میگیرد کامل و بدون زواید است. این گونه زیستن سادهترین کار در عالم است. اما برای انسانی که سرش پر از خیالهاست دشوارترین کار در عالم است. آنچه در آن لحظه دربارهٔ ساختن آموختم طی ده سال ساختمان کردن نیاموخته بودم.
وقتی تا این حد معمولی باشیم و در فعالیتهایمان هیچ چیزی جز آنچه لازم است انجام ندهیم میتوانیم شهرها و بناهایی بسازیم که بینهایت متنوع و آرامشبخش و همچون خود زندگی طبیعی و بکر باشند. همچون علفزاری با علفهای پریشان در باد.
همه در طبیعت آرامش دارند. در شنیدن صدای امواجی که به ساحل میخورد، در کنار دریاچهای آرام، در مرتع، در علفزار پریشان رنگ رنگ. روزی که باز راه بیزمان را آموختیم همین حس را در شهرهایمان نیز خواهیم داشت. در شهرهایمان نیز به همین اندازه آرامش خواهیم داشت. همانطور که امروز در ساحل اقیانوس قدم میزنیم. یا در میان علفهای بلند علفزاری دراز میکشیم. (در کتاب معماری و راز جاودانگی: راه بیزمان ساختن، سال 1979 {ترجمهٔ مهرداد قیومی بیدهندی})
دستهها
کریستوفر الکساندر: وقتی چیزی جز آنچه لازم است انجام ندهیم میتوانیم بناهایی آرامشبخش بسازیم
وقتی چیزی جز آنچه لازم است انجام ندهیم میتوانیم شهرها و بناهایی متنوع و آرامشبخش بسازیم.