چند دهه پیش در حوزهٔ ادبیات معاصر ایران جنگ بین شعر کلاسیک و شعر نو جریان داشت. چیزی تحت عنوان شعر معاصر ایرانی که حامل هر دو صفت ایرانی بودن و معاصر بودن باشد هنوز به طور وسیع جا نیفتاده بود و در مقابل آن مقاومتهای فراوانی صورت میگرفت. در صورتی که امروزه میبینید در حیطهٔ شعر، نیما جایگاه خودش را دارد، فروغ جایگاه خودش را دارد، شاملو جایگاه خودش را دارد. ولی در مقایسه با این حوزهها یا فرضاً حوزهٔ موسیقی باید بپرسیم ابوالحسن صبای معماری ایران که بود؟ یا حداقل جواد معروفی معماری ایران کیست؟
در معماری به دو نکته باید توجه شود: اول آنکه ایران در شرایط تاریخی و جغرافیایی قرار داشته که اصطلاحاً من آن را چهارراه حوادث مینامم. این خاصیت جذبکنندگی، آزادی، نگاه کردن، تعامل و با آغوش باز پذیرفتن کاملاً در آن دیده میشود و محدودیتی در این موارد برای خودش ندارد. در عین تنوعی که در این معماری وجود دارد، یک صفت یا جنسیت مشترک دیده میشود که به این معماری وحدت میدهد. از سوی دیگر، وقتی به این واقعیتها و پرسش ها فکر میکنیم باید توجه داشته باشیم که متأسفانه معماری در مقایسه با شعر، موسیقی، نقاشی و فیلم برای بهوجود آمدن با مشکلات بسیار بیشتری روبهروست. معماری به بودجه، صرف زمان نسبتاً طولانی و به بانی و حمایتکننده احتیاج دارد. نمیشود مثل شعر که ممکن است یکشبه گفته شود یا نقاشی که در منزل یکماهه کشیده میشود، اثر معماری تولید کرد.
به همین دلیل است که بسیاری از حرفها و طرحها در حوزهٔ معماری معاصر ایران ناگفته و ناساخته باقی ماندند و هیچگاه امکان بروز پیدا نکردند. اگر بسیاری از این طرحها، نتیجهٔ کنکاش طراحشان با مسائلی از قبیل معاصر بودن و ایرانی بودن به وجود آمده و ساخته شده بود، شاید امروز معیارها و چشمانداز وسیعتری برای پاسخ گفتن به سوال هویت ملی در معماری امروز در اختیار داشتیم. (در سخنرانی با عنوان «جستجوی هویت ملی در معماری امروز، آری یا نه؟» منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 27، مهر و آبان 1383)