سخن مغالطهآمیزی در فضای حرفهٔ معماری وجود دارد که من میخواهم آن را از بین ببرم؛ این که «اگر میخواهی معمار خوبی باشی، باید تجربهٔ کارگاهی ساختن با دست خودت را داشته باشی.» فکر میکنم ما در مقام معمار وظیفه داریم تا بیاموزیم که چیزها چگونه ساخته میشوند، بیاموزیم که چه معاملاتی باید انجام دهیم تا چیزی ساخته شود. اما کسب دانش جامع از ساخت و ساز ربطی به تجربهٔ کارگاهی {دست اول} ندارد. دانش جامع ساخت و ساز وابسته به توانایی تفسیر قراردادهاست، وابسته به توانایی تصور جایگزینهای استراتژیک برای روشهای مرسوم و فهم راههایی برای بازسازی عناصر ساختمانی معمول است.
مثال این موضوع گنبدی چوبی است که ما برای فضای داخل رستوران مانترا در بوستون طراحی کردیم. ما تخصصی در محاسبهٔ قیمت گنبد نداشتیم، اما به شکل غریزی احساس کردیم قیمتی که از پیمانکار دریافت کردهایم خیلی زیاد است. راه جایگزین این بود که خودمان وارد کار تعیین هزینه و زمان لازم برای گنبد شویم. ما نشستیم و حساب کردیم که چند ورق تخته برای برش نیاز داریم و چقدر طول میکشد تا هر لایه از چوب را بسازیم و دستمزد هر ساعت از کار چقدر میشود. در نهایت به قیمتی دست یافتیم که کسری از قیمت اعلام شده از طرف پیمانکار بود؛ با احتساب سود پیمانکار، تقریبا یک ششم آن. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ Arcade، منتشر شده در سال 2012)