چون خیلی وقت است در ایران زندگی نمیکنم، از بیرون به آن {=معماری معاصر ایران} مینگرم. معتقدم معماران ایرانی هنوز رابطه سنت و مدرنیته را حل نکردهاند. به نظر میآید سنت را در مخالفت با مدرنیته میبینند. من اینطور فکر نمیکنم. اگر معماری سنتی یزد را در نظر بگیرید، میبینید آنها در زمان خودشان خیلی هم مدرن بودند چون مسائل و مشکلات عصر خود را به نحو عالی و با امکانات موجود زمان خود حل کردهاند. وقتی کمبود آب دارند قنات درست میکنند که یک کار عظیم مهندسی است. یا به وسیله بادگیر مشکل گرمای خانههایشان را تا حدی حل کردهاند. این راهحل حتی نماد شهری شده، یعنی با کمترین امکانات و فقط بهوسیله معماری بیشترین بهرهبرداری را کردند. این نکته در استفاده از مواد ساختمانسازی تا شهرسازی صادق است. این طرز فکر در زمان خودش خیلی پیشرفته و مدرن بوده.
مشکل ما اینجاست که معماران مدرن ما مدرن نیستند. یعنی جواب احتیاجات مردم را به طریق مطلوب نمیدهند و این باعث تضاد میشود. مثلا نماهای رومی، یونانی و… را در ایران در نظر بگیرید. یک فاجعه عظیم فرهنگی. وقتی خانههای قدیمی یزد را میبینید احساس غرور میکنید، چون آنها ریشه در فرهنگ معماری خودمان دارند که در زمان خود بسیار پیشرفته بودهاند. اگر 50 سال دیگر مردم به دستاوردهای معماری امروز ایران نگاه کنند، میپرسند چه چیزی از فرهنگتان در معماری شما دیده میشود و باید بگوییم نماهای رومی و یونانی دوهزار سال پیش! امروز ما باید از سنت الهام بگیریم و این بدان معنا نیست که آن را کپیبرداری کنیم. بهنظر من کپی از سنت هم یک اهانت به سنت است؛ چرا؟ چون مشکلات و خواستهای آنها با زمان ما متفاوت است. منظور از الهامگرفتن این است که از طرز فکر آنها الهام بگیریم و با درنظرگرفتن «بستر»، طراحی کنیم، نه اینکه از معماری اروپایی، آن هم یونان و روم باستان، کپیبرداری کنیم، کپیای که از فهم کم ما از معماری در اروپا سخن میگوید. اگر آگاه شویم که مشکلات امروز جامعه ما چیست، میتوانیم جواب درخوری هم برای آن بیابیم. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)