مدتی است مدافع این عقیده شدهام که نقش حرفهای معمار باید روزآمد شود. وگرنه این نقش به تدریج مانند بسیاری از حرفههای دیگر، از سقاها گرفته تا افسران سوارهنظام، از میان خواهد رفت. بیفایده خواهد شد. این روزآمد شدن باید در دو عرصهٔ اساسی صورت گیرد. یکی «عادی بودن» رابطهٔ معمار با کارفرماست. کار معمار آن است که به کارفرما خدماتی ارائه دهد. این جنبهٔ اساسی کار اوست. معمار باید «هنر گوش دادن» را بیاموزد، گوش دادن به حرفهای کارفرما، نیازهای او، آرزوهای او و حتی آنچه نمیگوید، آنچه از آن مطمئن نیست.
{…} منظور من این نیست {که حق همیشه با مشتری است}. نکته این است که معمار نباید متجلی کردن شکوه شخصی خود را مقدم بداند یا برای ابراز اندیشههایش سر از پا نشناسد. تحمیل سبک خاص خودش از این دو کار هم بدتر است. یکی از مهمترین چیزهایی که میکوشم در آغاز کار طراحی خود در ذهن داشته باشم این است که با بیطرفی به مسائل نگاه کنم. آدم باید آنقدر فاصله بگیرد که بتواند در مورد خود نیز به گونهای طنزآمیز داوری کند. (در گفتگو با Roberto Fabbri، منتشر شده در مجلهٔ a+u در سال ۱۹۸۹، ترجمه و منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۲۱، سال ۱۳۷۵)