
ریکاردو بوفیل | Ricardo Bofill
ریکاردو بوفیل، متولد سال ۱۹۳۹ و درگذشتهٔ سال ۲۰۲۲، معمار اسپانیایی بود.زندگی من در مقام یک معمار مبتنی است بر نقد دائمی پروژههای سابقم.
من خانهبهدوشی هستم که در تلاش برای تشخیص منطق چیزها و پرورش همیشگی دیدگاهی انتقادی دنیا را چرخیدهام. معماری به من یاری رسانده تا با این نظامها و سیاستها آشنا شوم. هر مکان سرشت، شخصیت و هویت خاص خودش را دارد، اما نوعی تداوم در همهٔ پروژههای من وجود دارد، چرا که من در پی توسعهٔ یک نظام تعاملی هستم.
من تمایل دارم که پروژههایم را {از ابتدا و بدون پیشفرض} بسازم. زندگی من در مقام یک معمار مبتنی است بر نقد دائمی پروژههای سابقم. این موضع انتقادی مرا قادر میسازد که تعادلی میان آرمانشهر و واقعیت برقرار سازم. همهٔ پروژههای من نشاندهندهٔ جاهطلبی آرمانشهری یک ایدهٔ ملموس است، و این آرمانشهر استعدادش را در ظهور و به تحقق رسیدن ظهور یک پروژه میبیند. (در گفتوگو با Olivier Zahm و Jerome Sans، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ Purple، سال ۲۰۲۱)
تجمل و زیبایی دو مفهوم متمایز و متفاوت هستند.
همهٔ معماران دوست دارند بنای یادمانگونه بسازند، تا از طریق آن سبکی را تولید و برندی را بازتولید کنند. اما من علاوه بر آن به معماری حاشیه علاقهمندم، معماری فقر، معماریِ نداری. معماری بومی مدیترانه نمایندهٔ نخستین علاقهای است که به هرگونه معماری موجود داشتم. خیلی قبلتر، وقتی هنوز شروع به ساختن نکرده بودم، نمونهای از آن را در ایبیزا دیدم، همینطور در شمال افریقا، همینطور در آلمریا در جنوب اسپانیا، همینطور در یونان. این نوع معماری اساساً یک چیز است، نوعی معماری بدوی مخصوص مدیترانه. بعد از آن در پی کشف ریشههای این نوع معماری برآمدم. راه جنوب را بیشتر پیش گرفتم که نهایتاً معماری کویر را یافتم، و همچنین نامعماری طبیعت را. ساختمایهشان سنگ است، انرژیشان باد است و جنگ باد و سنگ به تولید ماسه میانجامد.
این سیاحتی بود از نواحی مدیترانهای به افریقا، به قلمرو عناصر خالص و کمینه. این محیط مردمان طوارق است که هر فرم سادهای را از گردآوری ساختمایههای در دسترس، در میانهٔ صحرای بزرگ افریقا میسازد؛ آن هم بر مبنای طرز خاصی از اندیشه و زندگی که بسیار با فلسفهٔ حیات ما متفاوت است. من این را بسیار میپسندم و به یک معنا، از حیث فرهنگی، نوعی زندگی سطح بالاست. بسیار مینیمال، بسیار ساده، و بسیار فقیرانه؛ چرا که معماری یادمانگونه همیشه با تجمل {=لاکشری} در پیوند است. به نظر من، تجمل و زیبایی دو مفهوم متمایز و متفاوت هستند. (در گفتگو با Thomas Jeppe، منتشر شده در وبسایت SSENSE در سال ۲۰۱۷)
من همیشه گفتهام که لوکوربوزیه همان معماری بود که شهر را کشت. او تاریخ را کاملا نادیده گرفت. او از شهر متنفر بود. او میخواست شهر را تقسیم و به قلمروهایی برای زندگی، کار، تجارت و غیره تجزیه کند. او به شهر و بناها همچون ماشین میاندیشید. اما دیدگاه من همیشه برعکس او بوده. هر شهر مکانی است بسیار پیچیدهتر {از آنچه لوکوربوزیه تصور میکرد}. شهر جایی متناقص و متضاد و مخدوش است.
شهرها را باید تعمیر و درمان کرد، نه این که آنها را بکوبیم و از ابتدا بسازیم. شهرها از دههزارسال پیش ایجاد شدند، اما برای لوکوربوزیه تاریخ وجود خارجی نداشت. بیانیههای او فقط رو به آینده داشت. اما این بدیهی است که مردم ترجیح میدهند در مراکز تاریخی زندگی کنند، نه شهرهای جدید. من تلاش کردم که برای مدرنیسم سادهانگار از طریق بازگرداندن روح شهرهای مدیترانهای جایگزینی پیدا کنم. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily در سال ۲۰۱۶)
معماری رشتهای تخصصی است. چه به لحاظ بنیادی و چه از منظر هنری، موضوع معماری فضاست و رابطه بین زمان و فضا. معماری باید با روح مکان و دیانای بسترش ارتباط برقرار کند. معماری نمیتواند از یک مکان به مکانی دیگر ترجمه شود. معماری باید به بسترش اختصاص داشته باشد.
در نتیجه، کاری که من تلاش میکنم در این حرفهٔ میانرشتهای انجام دهم این است که همیشه طرحهایی تازه و سبکهایی جدید خلق کنم. میخواهم خودم را از نو بسازم. میل ندارم خودم را کپی کنم یا همچون برخی معماران دیگر با ساختن شکلهایی خاص خود را تکرار کنم. دوست دارم خود را با اوضاع و سنتهای بستر طرح وفق دهم. معماری باید آغوشش به روی رشتههای دیگر باز باشد. معماری نمیتواند در خود محصور باشد. از آنجایی که رشتههای دیگر تکامل مییابند، معماری نیز برای تکامل پیدا کردن بایستی ارتباط نزدیکی با سایر رشتهها برقرار کند. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily در سال ۲۰۱۶)