اسکار نیمایر | Oscar Niemeyer
اسکار نیمایر، متولد سال ۱۹۰۷ و درگذشتهٔ سال ۲۰۱۲، معمار شهیر اهل برزیل بود.وقتی به اطراف نگاه کنی و مصیبت را همهجا ببینی نمیتوانی به معماری به منزلهٔ چیزی اساسی فکر کنی.
وقتی راجع به معماری صحبت میکنم همیشه توضیح میدهم که معماری مهمترین چیزی نیست که وجود دارد. زندگی مهمترین چیز است؛ {یعنی} کنار آمدن مردم با یکدیگر. همبستگی {آدمها با هم} یک ضرورت است. به نظر من معماری صرفاً مکملی است برای چیزهای مهمتر. وقتی به اطراف نگاه میکنی و مصیبت را همهجا میبینی نمیتوانی به معماری همچون چیزی اساسی فکر کنی.
وقتی من برای ساختن یک زندگی از خانه خارج شدم -من فرزند خانوادهای کاتولیک بودم- فهمیدم که دنیا ناعادلانه است. من طرف چپها را گرفتم و تا به امروز بر موضع خود هستم. ما باید دنیا را تغییر دهیم. من همیشه به شاگردان میگویم که کافی نیست که دانشکده را در مقام یک حرفهمندِ کاردرست ترک کنند، آنها باید پای خود را روی زمین بگذارند. آنها باید کشور و دنیای خود بشناسند. من معتقدم وقتی آدمی به آسمان برود و بفهمد که چقدر کوچک و بیاهمیت است دنیا تغییر خواهد کرد. (در گفتوگو با Brian Mier، منتشر شده در مجلهٔ Index، سال ۱۹۹۹)
{روش کار من این است که} ابتدا خودم را با مسئله آشنا میکنم؛ با برنامهٔ ساختمان، شرایط محلی، امکانات فنی موجود و بودجه. بعد مقداری کار مغزی به دنبال آن میآید. وقتی من شروع میکنم به طراحی، عناصر اصلی طراحی در جلویم حاضر است. نقشههای ابتدایی معمولاً بسیار کوچک هستند: با مقیاس 1:500 و معمولاً با یک شرح مختصر همراه است. اگر شرح موضوع قانعکننده نبود متوجه میشوم که در خود طراحی ایرادی وجود دارد. موقعی یک پروژه راضیکننده است که من حس کنم چیزی، هرچند کوچک، به اندوختهٔ معماری بشر اضافه شده است. {در ادامه} یک مدل (ماکت) از طرح ساخته میشود که به وسیلهٔ آن بتوانم احجام و فرمها و فضاها را کنترل کنم. (در مصاحبه با مجلهٔ L’architecture d’aujourd’hui ، ترجمهٔ فرخ حسامیان، منتشر شده در مجلهٔ هنر و معماری، ش ۲۹ و ۳۰، سال ۱۳۵۴)
در دفتر ما مهندسان {سازه} در طول سالها دردسرهای زیادی از طرف من متحمل شدهاند، اما همیشه با من راه میآیند. من همیشه خواستهام که بنا تا حد ممکن سبک باشد، تا زمین را با ملایمت لمس کند، تا فرود بیاید و اوج بگیرد، تا شگفتزده کند. معماری اختراع است؛ همزمان با داشتن عملکرد صحیح، باید خوشایند نیز باشد. اگر شما {در مقام معمار} فقط دغدغهٔ عملکرد داشته باشید، نتیجهٔ کارتان نفرتانگیز میشود. بسیاری از آنچه من طراحی کردهام، بناهای یادبود سیاسی یا شهری بودهاند، اما شاید بعضی از آنها توانسته باشد در مردم عادی و فرودست جامعه حس لذت و دلخوشی ایجاد کرده باشد. آنچه معماران توانایی انجامش را دارند همین است و بس. (در گفتگو با Jonathan Glancey نویسندهٔ The Guardian، سال 2007)
توصیهٔ من به آنهایی که میخواهند معمار شوند این است که هیچگاه اجازه ندهند که ملاحظات فنی معماری باعث تضعیف قدرت کشف و شهود نوآورانهشان شود یا آن را تحت تاثیر منفی قرار دهد. همچنین هیچگاه اهمیت مطالعه را دست کم نگیرند. بر معماران واجب است که مطالعه کنند، علیالخصوص در موضوعات مرتبط با حرفهٔ معماری. (در گفتگو با وبسایت Archdaily، سال 2011)
معماری نمیتواند شبیه آنچه باهاوس میخواست باشد، یعنی «ماشینی برای زندگی». معماری باید از هیچ متولد شود. لزومی ندارد معماری طوفان به پا کند. یک زمان معماری بسیار باهوش به من گفت: «ما معماری مدرن و تاریخی نداریم. ما فقط معماری خوب و معماری بد داریم.»
در حال حاضر، فکر نمیکنم معماری آن چیزی باشد که قرار است دنیا را نجات دهد اما معتقدم معماران باید مطالعه کنند، باید آگاه باشند. برای مثال، پنج سال است که در دفتر معماری ما کلاسی برگزار میشود و معلمی میآید و راجع به فلسفه و عالم وجود صحبت میکند. چقدر دانستن خوب است! (مصاحبه با مجلهٔ Vice، در سال 2009)