
بیارکه اینگلس | Bjarke Ingels
بیارکه اینگلس، متولد سال ۱۹۷۴، معمار دانمارکی و مؤسس دفتر معماری BIG است.معمار همچون قابلهای است که به جامعه کمک میکند خودش را متولد کند.
این نوع از فعالیت نخبهگرایانهٔ «طراحی شده توسط معماران، برای معماران» حاصل درست نفهمیدن معماری است. معماری اساساً نوعی از تلاش جمعی مداوم با این هدف است که شهرها و بناهایمان را طوری بسازیم که با شیوهٔ مطلوبمان برای زندگی تناسب و همخوانی داشته باشد. و این در اصل همان کاری است که ما در دفترمان انجام میدهیم.
هر زمان که از ما میخواهند برای یک پروژه طراحی کنیم، ما تلاش میکنیم که آنچه رخ میدهد را ببینیم و بشنویم؛ این که چگونه زندگی شکل گرفته است و ما چطور میتوانیم چارچوبی ایجاد کنیم که آن زندگی را بپذیرد و اجازه دهد تا حیات انسانی به منتها درجهٔ گسترش خود برسد. به این معنا، ما نقش تسهیلکنندگان را داریم. من این اندیشه را دوست دارم که معمار همچون قابلهای است که به جامعه کمک میکند پیوسته خودش را متولد کند. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۲)
ما اعتقاد داریم چارلز داروین تنها کسی بوده که میتوانسته به بهترین نحو کار ما را نشان دهد. درخت تکاملی مشهور او میتوانست دیاگرامی از روش کار دفتر ما باشد؛ ایدهها در طول چندین نشست طراحی کامل میشوند. اما داروین فقط طرح یک ایدهٔ مفرد را تشریح نمیکند. گاهی اوقات زیرگونهها منشعب میشوند و ما اغلب ایدهٔ خوبی پیدا میکنیم که در موقعیت خاص ما کار نمیکند، اما برای یک کارفرمای دیگر، در یک فرهنگ دیگر، میتواند پاسخ مناسبی به یک پرسش کاملاً متفاوت باشد.
در نتیجه ما هیچگاه چیزی را دور نمیاندازیم. دفتر ما آرشیو راهحلهای معمارانهٔ متنوع است، چون شما هیچوقت نمیدانید در آینده ممکن است به چه ایدهای نیاز داشته باشید. کاری که یک معمار در طول زندگی حرفهایاش انجام میدهد {غالباً} نتیجهٔ فرصتهای اتفاقی و شانس است. معمارها به ندرت میتوانند زندگی حرفهایشان را برنامهریزی کنند، یا تصمیم بگیرند کجا چه چیزی را بسازند. ما منابع مالی یا قدرت سیاسی نداریم تا پروژهها را به تنهایی پیش ببریم. ما باید به وسیلهٔ بداههسازی فرصتطلبانه و تغییر ناگهانی و انتقال ایدهها، پاسخگوی چالشهای تصادفی باشیم و اغلب داستانی که ما میگوییم محصول توجیه عقلانی یا ادراک چیزی است که واقع شده. چگونگی تحول چیزها از طریق تصادف و سوء تفاهم برای ما بسیار جالبتر است. (در گفتگو با محمد محمدزاده، ترجمهٔ آزیتا ایزدی، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۷۷، سال ۱۳۹۱)
معماری، درست همانند علم، یک آزمایش استنتاجی فرضیهای است. شما در مقام معمار از فکر خود برای تحلیل و پیشنهاد و برساختن یک چهارچوب مفهومی استفاده میکنید. آن زمان که دیگر با استفاده از فکر نمیتوانید به سطح بالاتری برسید، از جهش غریزی و حسی، یا یک حدس، استفاده میکنید. شما میتوانید چیزهایی را پیشنهاد دهید و آنها را آزمایش کنید. اما {باید توجه داشته باشید که} پیش از پرش غریزی خود، هرچه سطح {فکری و استنتاجی} بلندتری ساخته باشید، بعد از پرش غریزی به ارتفاع بلندتری دست پیدا خواهید کرد. (در گفتگو با David Basulto، منتشر شده در وبگاه ArchDaily در سال ۲۰۱۴)
معماری هنر و علم بازسازی مداوم سطح سیارهٔ زمین است برای تطبیق آن با شیوهای که ما میخواهیم زندگی کنیم. وقتی زندگی رشد میکند، لازم است بناها و شهرهای ما نیز رشد کند، تا چارچوبی مادی و درخور سبک زندگی ایدهآلمان داشته باشیم، نه اینکه مجبور باشیم به طریقی زندگی کنیم که از طرف سازههای منسوخی که از گذشته باقیماندهاند به ما تحمیل شده است. معماری هدف نیست، بلکه پلی است برای رسیدن به هدف. هدف این است که فرصتها را برای گسترش دادن زندگی انسانها به حداکثر برسانیم. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه archi-ninja در سال 2009)