
تام مین | Thom Mayne
تام مین، متولد سال ۱۹۴۴، معمار اهل امریکاست. او در سال ۲۰۰۵برندهٔ جایزهٔ پریتزکر شد.میتوان یک بنا را پسندید یا نپسندید، اما باید نسبت آن را با هدفش و زمینهٔ اقتصادی، فرهنگی و سیاسیاش درک کرد.
برای من شهر ژرفترین {یا اساسیترین} آفریدهٔ بشریت است؛ پیوسته تغییر میکند و تکامل مییابد؛ اسرارآمیز است و از این رو از جنبههایی مهم غیر قابل شناختن؛ از جنبهٔ عدم ثبات آن؛ از جنبهٔ شمار خارج از تصور تعاملات، مبادلات، برخوردهای تصادفی {در آن}… از جنبهٔ وسعت بسیار زیاد گوناگونی هوشمندیها {در آن}. در اینجا استعداد یک آفرینندگی حقیقی وجود دارد که در آن خوشبختی و اشتعال خودبهخودی رخ میدهد. به باور من به همین علت است که شهرها سنگر سنتهای آزادیخواهانهٔ این کشور هستند.
شهرهای ما محل بازسازی مستمر و امکانات نامتناهی است که از ما نگرشی گسترده طلب میکند. با این حال ظاهراً در دههٔ اول قرن بیست و یکم خود را وحشتزده مییابیم و درجامانده {و مبهوت} از پیچیدگی واقعیتهایی که از زندگی در حال… در اکنون… نشئت میگیرد؛ به جایش اصرار داریم که جامعهٔ متنوع خود را از طریق عینکی سادهانگارانه، مقاوم در برابر واقعیت ببینیم و در مواجهه با تنوع خواستار یکنواختی هستیم. (در سخنرانی دریافت جایزهٔ پریتزکر در سال ۲۰۰۵)
شهر ژرفترین آفریدهٔ بشریت است.
برای من شهر ژرفترین {یا اساسیترین} آفریدهٔ بشریت است؛ پیوسته تغییر میکند و تکامل مییابد؛ اسرارآمیز است و از این رو از جنبههایی مهم غیر قابل شناختن؛ از جنبهٔ عدم ثبات آن؛ از جنبهٔ شمار خارج از تصور تعاملات، مبادلات، برخوردهای تصادفی {در آن}… از جنبهٔ وسعت بسیار زیاد گوناگونی هوشمندیها {در آن}. در اینجا استعداد یک آفرینندگی حقیقی وجود دارد که در آن خوشبختی و اشتعال خودبهخودی رخ میدهد. به باور من به همین علت است که شهرها سنگر سنتهای آزادیخواهانهٔ این کشور هستند.
شهرهای ما محل بازسازی مستمر و امکانات نامتناهی است که از ما نگرشی گسترده طلب میکند. با این حال ظاهراً در دههٔ اول قرن بیست و یکم خود را وحشتزده مییابیم و درجامانده {و مبهوت} از پیچیدگی واقعیتهایی که از زندگی در حال… در اکنون… نشئت میگیرد؛ به جایش اصرار داریم که جامعهٔ متنوع خود را از طریق عینکی سادهانگارانه، مقاوم در برابر واقعیت ببینیم و در مواجهه با تنوع خواستار یکنواختی هستیم. (در سخنرانی دریافت جایزهٔ پریتزکر در سال ۲۰۰۵)
طرحی غیر متعارف و بسیار بد سلیقه میتواند معرکه باشد، اگر گیرا باشد و با شما حرف بزند.
هم طراحی خوب و هم طراحی واقعاً بد میتواند جذاب باشد. نوع خاصی از بد وجود دارد که عجیب و غریب است و به سختی پیدا میشود. یک جورهایی به شکل جذابی «پرت» است؛ و من عاشق آن هستم.
یک چیز فوقالعاده غیر متعارف و بسیار بد سلیقه میتواند معرکه باشد، و در واقع میتواند تبدیل به طراحی خیلی خوب شود چرا که گیراست و با شما حرف میزند. من به چیزهایی که به گیرایی نزدیک هستند بسیار بیشتر علاقهمندم، فارغ از سلیقهٔ شخصی و این که چگونه با ماهیت ذهنی و پیچیدهٔ زیبایی جور درمیآید.
چنین چیزی در ظاهر میتواند زشت یا متعالی باشد؛ در این ساحت تفاوتی نمیکند، به امری پیچیدهتر ارتباط دارد. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، شمارهٔ ۳، سال ۲۰۱۷)
در مقایسه با محیط دانشگاه، در دفتر معماری خودم و در حین کار میتوانم به طریقی بسیار مستقیمتر آموزش دهم.
طبق آخرین شمارش من، {از طریق فعالیتِ طراحانی که از دفتر ما جدا شدهاند و دفتر خودشان را تأسیس کردهاند} چیزی در حدود پنجاه تا شصت دفتر معماری مختلف از دل دفتر معماری ما بیرون آمده است. من واقعاً، واقعاً به این افتخار میکنم. وقتی افراد مورفوسیس را ترک میکنند من عصبانی نمیشوم، آنها را بغل میکنم و به آنها میگویم که هدفشان را دنبال کنند.
وقتی یک شخص جوان اینجا شروع به کار میکند، دو مسیر وجود دارد که اگر از ما جدا شود یکی از آنها را دنبال خواهد کرد؛ یکی این که وارد دورهٔ تحصیلات تکمیلی شوند، و دوم این که بروند و دفتر خودشان را تأسیس کنند. پیش از هر کدام از این دو مسیر، آنها مرا دعوت به ناهار میکنند و من پیشاپیش میدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد. اگر آنها دو سال اینجا بوده باشند، آنگاه قرار است برایشان توصیهنامهای بنویسم تا به دانشکدهٔ تحصیلات تکمیلی بروند. اگر پنج یا ده سال اینجا بوده باشند، آنگاه قرار است دفتر خودشان را تأسیس کنند و من به آنها تبریک میگویم؛ آنها در حال صعود هستند.
من به این موضوع بسیار افتخار میکنم، چرا که حالا خودم را همچون فردی بسیار فراتر از یک معمار میبینم. در مورفوسیس، من میتوانم به طریقی بسیار مستقیمتر از یک محیط دانشگاهی آموزش دهم. چرا که ما در کنار هم پروژهای را در سطحی بسیار عمیقتر و معنادارتر پیش میبریم، چون این کار واجد واقعیت و مسئولیت آن چیزی است که ما در حال تولیدش هستیم.
پانزده سال پیش، زمانی که دفتر ما در حال بزرگ شدن بود، من شروع کردم به این که خودم را بیشتر در مقام یک رهبر فکری ببینم تا یک طراح، چیزی که هیچگاه پیش از آن در نظر نگرفته بودم. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۸)
سی سال پیش دفتری را راهاندازی کردم به نام مورفوسیس، به معنای توسعهٔ شکلها. در سرتاسر فعالیتم خودم را وقف معماری به مثابه نتیجهٔ یک روند کردهام، که نتیجهاش تولید مادهای اضافه است که در نهایت نتیجه و منابع فکری را به منظور سخن گفتن در اختیار ما قرار میدهد. هیچوقت مجذوب خود نتیجه نبودهام. هیچگاه به معماریای که در خدمت سبک باشد علاقهای نداشتهام. همیشه عاشق کاری بودهام که در نسبت با شرایطی که آن را به وجود آورده بسیار ویژه و خاص باشد. (در گفتگو با Vladimir Paperny در سال ۲۰۰۵، منتشر شده در وبگاه رسمی مصاحبهکننده)
معماری عجیبترین حرفههاست. شما در مقام یک معمار در ابتدای کارتان درگیر یافتن صدای خاص و جایگاه هنری خود هستید. 25 سال آزگار در حال طراحی بناهای کوچک و مسکونی و موضوعاتی همچون کافه و کارهای کوچک دیگری هستید که مردم میتوانند دربارهٔ آنها به شما اعتماد کنند. بعد وقتی به پنجاه سالگی میرسید تازه اولین پروژهی {واقعی} را به شما میدهند. مثل حرکت کردن در یک محدودهی مشخص است. افراد بسیار بسیار اندکی از این محدوده خارج شدهاند. علیالخصوص در امریکا، شما در ۴۵ یا پنجاه سالگی کارتان را آغاز میکنید. قبل از آن درگیر یافتن صدای مخصوص خودتان و درگیر وجه زیباییشناسانهی معماری هستید. (در گفتگو با Emma Robertson نویسندهٔ وبگاه The Talks، سال 2017)
مسئلهای که امروز بیشتر به آن علاقهمندم شهرنشینی است، که در قرن بیست و یکم جانشین ساختمانهای منفرد شده است. مسائل ضروری امروز ما زیربنایی و شهری است. معماری روز به روز در حال میل کردن به سوی مسائل مرتبط با شهرهای در حال رشد ماست. غفلت زیادی در پرداختن به این مسائل در حال حاضر وجود دارد، اما با توجه به ضرورت این مسائل باید آنها توجه کنیم. ما باید بر پیچیدگی و کثرت نیروهای معماری در شهرهای بزرگ تمرکز کنیم که البته هیچ کس درکی از آنها ندارد. (در گفتگو با نویسندهٔ وبسایت Archdaily، سال 2017)