رابرت ونتوری | Robert Venturi
رابرت ونتوری، متولد ۱۹۲۵ و درگذشتهٔ ۲۰۱۸، معمار و نظریهپرداز امریکایی و برندهٔ جایزهٔ پریتزکر بود.اندیشهٔ یک معمار همواره از معماری او جلوتر است.
اندیشهٔ یک معمار همواره از معماری او جلوتر است، چرا که یک اثر معماری مدتی طول میکشد تا به تحقق برسد. ممکن است شما در کسری از ثانیه به یک ایده دست بیابید، اما شاید پنج سال طول بکشد تا آن ایده تبدیل به اثر معماری شود. پس معماری ما در مقایسه با آنچه میگوییم ملالانگیز و خستهکننده است. علاوه بر این، ما {=ونتوری و اسکات براون} سعی میکنیم معماری را به حامل صرف ایدههای خودمان تبدیل نکنیم؛ بنابراین عمداً تناظر دقیقی نیز میان این دو {گفتهها و معماریمان} وجود ندارد. (در گفتگو با John w. Cook و Heinrich Klotz، منتشر شده در کتاب Conversation with architects در سال ۱۹۷۳)
این اوضاع طعنهآمیزی است که ما {به علت شرایط موجود} نمیتوانیم آنچه دربارهاش حرف میزنیم را عملی کنیم؛ این که اگر شما یک متفکر جلوتر از زمان خود، یا یک معمار با ایدههای غیر معمول باشید، ممکن است دربارهٔ ایدههای خود بنویسید، سخنرانی یا گفتگو کنید، یا آنها را تدریس یا ترسیم کنید، اما در اغلب اوقات شانس بسیار کمی دارید که ایدههای خود را «عملی کنید». به ما کار تجاری چندانی پیشنهاد نمیشود، به نظر میرسد مشتریهای تجاری فکر میکنند به این خاطر که ما مینویسیم و تدریس میکنیم نمیتوانیم متناسب با بودجه از پس کار برآییم، اما ما میتوانیم. با توجه به این موضوع بیشتر آثار ما مربوط به ساختمان دانشگاهها یا کمپهای سنتی امریکایی است (کمپ در لاتین به معنای فضای باز است). این یعنی ما در بیشتر اوقات در نواحی باز و در میان محیط طراحیشده ساختمان میسازیم، جاهایی که ارتباط بسیار ضعیفی با شهرها دارد. و در این نوع پروژهها فرصت برای گفتگویی مستحکم با شهر با هدف برقراری ارتباط، آنطور که ما مطالعه کردهایم وجود ندارد. (در گفتگو با Andrea Tamas در سال ۲۰۰۹، منتشر شده در وبگاه Archdaily)
علت این که ما {ونتوری و همسرش دنیس اسکات براون} بسیار مینویسیم این است که نمیتوانیم آنچه فکر میکنیم را انجام دهیم. اگر شما از زمان خود جلوتر باشید، که من فکر میکنم من و همسرم هستیم (در این مورد کمی مغرورم!) بسیار مشکل است که کارفرمایی پیدا کنید که آنچه شما میخواهید را بسازد. یک نقاش هرچه بخواهد انجام میدهد. او ممکن است که به علت فروش نرفتن تابلوهایش گرسنگی بکشد، اما حداقل میتواند خواستهاش را انجام دهد. اما یک معمار نمیتواند. بر همین اساس معمار ناچار است بنویسد تا ایدههایش را عرضه کند. ما همواره معمارانی جنجالی یا رادیکال در نظر گرفته شدهایم، بنا بر این مقداری بیشتر از معماران معمول برای پیدا کردن کار دردسر داشتهایم. (در گفتگو با Vladimir Paperny منتشر شده در مجلهٔ Architectural Digest Russia در سال 2005)
من ارجاعات تاریخی را به مثابه راهی برای تجزیه و تحلیل و آموختن {از گذشته} به کار گرفتهام. من تقلید از ساختمانهای تاریخی را مطرح نکردهام. اما تاریخنگاران معماری، برای مثال ریچارد کراوتهایمر، معماری من را همان تاریخیگرایی که معماران ابتدای قرن بیستم با آن مبارزه کرده بودند تفسیر کردند. کراوتهایمر دیده بود که مدرنیسم، به مثابه یک انقلاب، زمانی آغاز شد که، در حدود سال ۱۹۱۰، اروپاییها ساختمانسازی صنعتی امریکایی را چون پایهای برای یک معماری تازه قرار دادند.
ما {پستمدرنیستها} نیز به معماری صنعتی علاقه داشتیم و هنوز هم داریم. ما با لوکوربوزیه نیز همداستان بودیم. با وجود این، خرابیهای جنگ و تجدید خشونت پس از آن باعث شد معماران تاریخ را ببینند و در دههٔ ۱۹۵۰ بود که آنها شروع کردند به جستجوی سبکی در میانهٔ نویی و کهنگی. (در گفتگوی آندریا تاماس با رابرت ونتوری و دنیس اسکات، سال 2009، منتشر شده در وبسایت Archdaily)