رضا عابدینی

قبل از انقلاب مفهومی به نام فرهنگ مستقل ایرانی در ذهن کسی نبود.

رضا عابدینی

اگر هنر قبل از انقلاب را بررسی کنیم، ناچاریم به این نتیجه برسیم که اگر انقلاب در ایران به وقوع نمی‌رسید، هنر ایران ملغمه‌ای بود از فرهنگ التقاطی غربی که رگه‌هایی از هنر بومی خود را هم در برمی‌گرفت تا هنری توریستی و بامزه ارائه دهد. این شکل غالب رفتاری هنرمندان قبل از انقلاب است. به غیر از استثناها. آنها اینطور تربیت شدند، شرایط زمان اینگونه اقتضا می‌کرد. البته در آن دوره هم کارهای بسیار عمیقی از هنرمندانی چون زنده‌رودی، پیلارام، ممیز، مثقالی و قندریز هم دیده می‌شود، اما فکر می‌کنم قبل از انقلاب مفهومی به نام فرهنگ مستقل ایرانی در ذهن کسی نبود. آرت به معنای اشاره به طیفی بود از رضا عباسی بدون هیچ فاصله تا اندی وارهول. در دانشکده‌ها می‌گفتند هنر اسلامی تجریدی است، و مثلاً کاندینسکی هم همینطور. این غلط مصطلح وجود داشت.

وقوع انقلاب و پدید آمدن تئوریسین‌هایی که هنر اسلامی- ایرانی را به خوبی می‌شناختند، سبب شد این فکر جدی شود که آیا واقعاً هنر ایران ادامه منطقی هنر غرب است و جکسون پولاک همان کاری را می‌کند که رضا عباسی می‌کرد؟ این مفهوم زمان شاه وجود نداشت و انقلاب در پدید آمدن این تفکر بی‌تاثیر نبود. ایزوله بودن ما به مدت ده دوازده سال باعث شد تئوریسین‌ها به این سوال‌ها فکر کنند. بحث‌هایی به طور جدی مطرح شد و نتیجه حاصل این بود که شرق و غرب ادامه منطقی همدیگر نیستند. البته رویهٔ نسل قبل از من ایراد نیست. هر زمانی اقتضای خاصی دارد. من روی شانه‌های ممیز ایستاده‌ام و اگر او گرافیک را آغاز نکرده بود، من و امثال من باید از صفر شروع می‌کردیم. این جبر زمان است، من در زمانی ایستاده‌ام که امکان انجام چنین کارها برای من وجود دارد. ممیز و هم نسلانش بستر فکری توجه به هنر ایرانی در گرافیک را فراهم آوردند. (در گفتگو با شاهین امین و سارا امت‌علی، منتشر شده در روزنامهٔ اعتماد، سال ۱۳۸۵)

ما هیچ ارتباط زنده‌ای با هنر قدیم ایران نداریم.

رضا عابدینی

معتقدم هنر سنتی ایرانی مرده است و ما هیچ ارتباطی با آن نداریم. اگر امروز عنایتی داریم به مینیاتور از دریچهٔ نگاه غرب به آن نگاه می‌کنیم. هیچ ارتباط زنده‌ای با هنر قدیم ایران نداریم. در این شرایط تصور کنید گرافیک دنیا پنج متر است، اگر تنها یک سانتیمتر به این پنج متر اضافه کنیم، هر اسمی بخواهیم می‌توانیم روی آن بگذاریم، چون چیزی به مفهوم گرافیک اضافه کرده‌ایم. چون ما در محل خاصی زندگی می‌کنیم به نام ایران می‌توانیم نام آن یک سانتیمتر را بگذاریم گرافیک ایرانی. برای ایرانی بودن هم باید ایرانی زندگی کرد و ساختار هنر ایرانی را فهمید. همین وضعیت دائم در التهاب زندگی کردن، یعنی ایرانی بودن. این چیزها است که به گرافیک هویتی متمایز می‌دهد. و معتقدم با گذاردن گل و مرغ و اسلیمی و کاشی نمی‌توان ساختار یک اثر را تغییر داد و آن را ایرانی نامید. (در گفتگو با شاهین امین و سارا امت‌علی نویسندگان روزنامهٔ اعتماد، سال 1385)