
رنتسو پیانو | Renzo Piano
رنتسو پیانو، متولد سال ۱۹۳۷، معمار مشهور ایتالیایی و برندهٔ جایزهٔ پریتزکر است.معماران باید هنر گوش دادن به کارفرما را بیاموزند.
مدتی است مدافع این عقیده شدهام که نقش حرفهای معمار باید روزآمد شود. وگرنه این نقش به تدریج مانند بسیاری از حرفههای دیگر، از سقاها گرفته تا افسران سوارهنظام، از میان خواهد رفت. بیفایده خواهد شد. این روزآمد شدن باید در دو عرصهٔ اساسی صورت گیرد. یکی «عادی بودن» رابطهٔ معمار با کارفرماست. کار معمار آن است که به کارفرما خدماتی ارائه دهد. این جنبهٔ اساسی کار اوست. معمار باید «هنر گوش دادن» را بیاموزد، گوش دادن به حرفهای کارفرما، نیازهای او، آرزوهای او و حتی آنچه نمیگوید، آنچه از آن مطمئن نیست.
{…} منظور من این نیست {که حق همیشه با مشتری است}. نکته این است که معمار نباید متجلی کردن شکوه شخصی خود را مقدم بداند یا برای ابراز اندیشههایش سر از پا نشناسد. تحمیل سبک خاص خودش از این دو کار هم بدتر است. یکی از مهمترین چیزهایی که میکوشم در آغاز کار طراحی خود در ذهن داشته باشم این است که با بیطرفی به مسائل نگاه کنم. آدم باید آنقدر فاصله بگیرد که بتواند در مورد خود نیز به گونهای طنزآمیز داوری کند. (در گفتگو با Roberto Fabbri، منتشر شده در مجلهٔ a+u در سال ۱۹۸۹، ترجمه و منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۲۱، سال ۱۳۷۵)
مدرسهٔ بوزار با تولید معماران مثلاً هنرمند برای مدت طولانی دانشجویان معماری را فاسد کرده است.
وقتی جوان هستید، در قامت یک معمار، همواره این خطر وجود دارد که در دام فضای دانشگاهی بیفتید. {…} فضای دانشگاهی نه فقط در معماری، بلکه در نویسندگی، نقاشی، موسیقی نیز همین است؛ انجام دادن هرچیزی بدون طغیان. و وقتی که شما جوان هستید این خیلی خطرناک است. وقتی من دانشجوی جوانی بودم، نظام ایتالیایی بسیار دانشگاهی بود. فرانسه هم همینطور بود. حالا وضع فرانسه فرق میکند، اما نباید فراموش کرد که مدرسهٔ بوزار با تولید معماران مثلاً هنرمند برای مدت طولانی دانشجویان معماری را فاسد کرده است. در مورد من، سابقهٔ خانوادگیام در زمینهٔ ساخت و ساز باعث شد که در دام دانشگاه نیفتم. و نیز همین سابقه باعث شد به راحتی در دام لذت حاصل از ژست {دانشگاهی بودن} گیر نکنم. (در گفتگو با Marcus Fairs منتشر شده در وبگاه dezeen در سال ۲۰۱۲)
معماران باید عمر طولانی داشته باشند، چون شصت سال از عمر آنها صرف آموختن میشود.
مشکل معماری این است که آموختن آن زمانی بسیار طولانی میطلبد. شما مجبورید از زوایا و جنبههای مختلف در قامت یک سازنده، در قامت یک شاعر و یا در قامت یک سرباز بر معماری بتازید. معماران باید عمر طولانی داشته باشند، چون پنجاه یا شصت سال از عمر آنها صرف آموختن میشود. این گفته صحیح نیست که شما ابتدا همچون یک سازنده وارد این حرفه میشوید و همچون یک شاعر از آن خارج. شما باید در همهٔ اوقات ترکیبی از همهٔ اینها باشید. بنا بر این مسئله پیچیدگی معماری است، این که نباید به تنها یک پاسخ راضی شد و باید به جستجو ادامه داد. (در گفتگو با Rob Gregory نویسندهٔ The Architectural Review در سال 2011)
تا داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید، نمیتوانید ساختمانی خوب بسازید.
بسیار مشکل است که بتوانید ساختمان خوبی بسازید اگر داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید. همچنین زمانی که داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید، نمیتوانید فیلمساز خوبی شوید. به همین شکل نمیتوانید رمان خوبی بنویسید اگر داستان خوبی برای گفتن نداشته باشید. البته که شما باید نویسندهٔ و فیلمساز و معمار خوبی باشید، که همهٔ اینها وابسته به این است که داستان خوبی داشته باشید، در غیر این صورت دچار دردسر میشوید. (در گفتگو با David Plick نویسندهٔ وبسایت The Value of Architecture، سال 2015)
زمانی که شما میخواهید ساختمانی عمومی بسازید، باید بنایی بسازید که با خیابان صحبت کند.
من فکر میکنم ساختمانهای عمومی، مخصوصا ساختمانهایی که برای اهداف فرهنگی ساخته میشوند از جمله ساختمانهایی همچون کتابخانه، مدرسه یا دانشگاه، لازم است نوعی کیفیت در دسترس و باز بودن داشته باشد. چون این نوع از کیفیت در بناها باعث میشود شهر به جایی بهتر برای زیستن تبدیل شود. شهر بر اساس تعامل کاربران و ساختمانها بنا شده است. شهرهایی که مبنای آنها مالکیت حقوقی بناهاست در واقع شهر نیستند. در این شهرها ساختمانها با مردم حاضر در خیابان ارتباط بر قرار نمیکنند. زمانی که شما بخواهید ساختمانی با کاربری عمومی بسازید وضع فرق میکند. شما باید ساختمانی بسازید که با خیابان صحبت کند. باید کیفیتی خلق کنید که نوعی حس ارتباط بین مردم و ساختمان ایجاد کند، حس تعلق به یک جامعهٔ شهری. (مصاحبه با وبسایت The value of Architecture، سال 2016)