فریار جواهریان
فریار جواهریان معمار و پژوهشگر باسابقهٔ ایرانی است.مبحث پایداری تبدیل به یک دکان برای شرکتهای بزرگ مهندسی شده است.
پنج دهه است که مبحث پایداری در معماری و شهرسازی اهمیت فراوان یافته، اما متأسفانه به یک دکان برای شرکتهای بزرگ مهندسی تبدیل شده است. زیرا پایداری بیشتر به سیستمهای تأسیساتی و برقی معطوف شده است که با هزینههای هنگفت در ابتدا به ساختمانسازی اضافه میشوند، به امید این که در درازمدت به صرفهجویی در انرژی برسند. در این روند همهٔ ارزشهای زیباییشناسی معماری فدای طرحهای تأسیساتی مضاعف شدهاند.
در حالی که در گذشته، معماری بومی ایرانی همواره دارای سیستمهای منفعل تأسیساتی بود که با ارزشهای زیباییشناسی ادغام شده بودند. همان معماری که بادگیر را میساخت، کل خانه را میساخت و اگر از شیشهٔ رنگی استفاده میکرد دلایل کاربردی هم داشت. پایداری هرگز از زیباشناسی جدا نبود. معماری پایدار از ارزشهای ماندگار درون یک فرهنگ خاص منشأ میگیرد و این ارزشهای ماندگار هستند که به معماری و سایر هنرها اصالت میبخشد. (در سخنرانی در کنفرانس معماری پایدار در فرهنگسرای نیاوران، سال ۱۳۹۲، برگرفته از گزارش مجلهٔ معماری و ساختمان از این کنفرانس در شمارهٔ ۳۸، بهار ۱۳۹۲)
معماری امروز امارات و قطر در ایران نه تنها آرزوی برخی معماران بلکه سلیقهٔ قشری خاص از پولدارهاست.
ما نباید ببینیم دنیا چه کار کرده است {و همان را بدون فکر در ایران پیاده کنیم}. دانش آن به صورت تئوریک خوب است که شما این اطلاعات را بدانید. نمونهای که برایتان مثال میزنم راجع به کشورهای کوچک اطراف خلیج فارس است، راهی که قطر، ابوظبی و دبی رفتهاند با راهی که عمان رفته کاملاً متفاوت است. در عمان اجازه ندارید ساختمانهای بلند بسازید، مانند تمام کشورها قوانین و مقررات معماری و شهرسازی در آنجا حاکم است. این موضوع باعث شده معماری بومی خود را حفظ کنند و رابطهٔ عمیقی بین فرهنگ و معماری شهرشان -کشورشان داشته باشند. از طرف دیگر شاهد امارات و قطر هستیم که سعی میکنند فرهنگ خود را حفظ کنند و به نمایش بگذارند ولی کاملاً نمایشی و در مقیاس کوچک است. این کشورها برای معماران غربی به حالت یک آزمایشگاه درآمده، کارهایی که در کشور خودشان اجازهٔ ساخت آنها را ندارند، در این کشورها میسازند و به عقیدهٔ من نتیجهٔ آن خوب نیست.
متأسفانه تصویر معماری که ما در کشور امارات و قطر میبینیم در حال حاضر نه تنها آرزوی معماران ایران است بلکه سلیقهٔ یک قشر خاص (پولدارها) در ایران است و ما شاهد این سلیقهٔ نازل در ایران هستیم. (در گفتگو با الهه مایانی و علیرضا عظیمی حسنآبادی، منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، جلد چهارم، سال ۱۳۹۵)
غربیها هر وقت کفگیرشان به ته دیگ خورده به شرق نگاه کردهاند. از رنسانس که غرب شروع به پارکسازی میکنند هیچ الگویی ندارند. دو نوع باغ در شهرهای اروپایی رایج میشود؛ یکی باغهای چینی و ژاپنی که در انگلستان رواج پیدا میکند و یکی باغ هندسی ایرانی در فرانسه و ایتالیا. مرحوم مقتدر درباره باغ فرحآباد نوشته این نقشه اوایل قرن ١٨ از کتابخانه ملی فرانسه سر درمیآورد. تمام شهرهای آمریکایی بر مبنای نقشه باغ ایرانی ماست. توجه به ذن و بودیسم در سبک پستمدرن تحت تأثیر شرق است. پیتر زومتور شیفته ذن است و مینیمالیستی به وجود آورده که حس شرقی ژاپنی در آن مشهود است. البته وقتی شماره مجله اختصاصی جایزه معماری آسیا A2 را مرور میکردم با خود گفتم بدون در نظر گرفتن نام و نشان طراحان به پروژهها نگاه کنم تا ببینم چه اندازه ایرانی است اما متأسفانه تعداد این پروژهها که رنگ و بوی ایرانی داشته باشد بسیار کم بود. بههرحال فناوری از غرب میآید ولی ما تکنولوژیست نیستیم، ما معمار، باغساز و شهرسازیم. باید یاد بگیریم معماری و فرهنگ خودمان را بیافرینیم. (در مراسم رونمایی از شمارهٔ اختصاصی فصلنامهٔ A2 با موضوع جایزهٔ معماری آسیا 2015، اسفندماه 1394، به گزارش روزنامهٔ شرق در شمارهٔ 2532)
در جوامع سنتی اصولاً ما مرتب به پیشینهمان تکیه میکنیم و به آن اتکا داریم. در حوزهٔ هنر هم مرتب گذشته و تاریخ هنر در اندیشهٔ ما هست، همه شعر میدانند و حافظ و مولانا را از بر دارند. این پیوند زنجیروار و نسل به نسل منتقل میشود. اما بعد از جریانات جهانی شدن هنر، ایرانیها تا حدودی جایگاه خود را گم کردهاند و فکر میکنند اگر لزوماً یک کار دکانستراکتیویستی بسازند بهتر از آن است که به اندیشه و تجربهٔ کهن خود رجوع کنند. اما رجوع به گذشتهٔ ایرانی میتواند اتفاقاً حرف جهانی هم داشته باشد. اگر قرار است ما صاحب هنر یا اندیشهای شویم، اول باید فلاسفه و متفکران خود را بشناسیم. علت شکوفایی هنر دوران صفوی وجود سه متفکر بزرگ بود: ملاصدرا، میرفندرسکی و میرداماد. هنر همیشه در دورههایی شکوهمند است که تفکر در کنارش باشد. در مورد هنرمندان ما، ناگهان فلاسفه تبدیل به فلاسفهٔ پستمدرن شدهاند و این به ناگهان ارتباط آنها را با پیشینهشان قطع کرده است. تفکر پستمدرن البته خوب است، ولی مناسبت آن با جامعه باید حفظ شود. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ تندیس، ش ۳۳، سال ۱۳۸۳)
بهنظر من همهٔ هنرمندان دنبال بازآفرینی دوران بهشتی کودکیشان هستند. اتفاقا من در همه مجموعههای آپارتمانی که در تهران ساختم، از یک حیاط مرکزی شروع کردم که قلب تپنده این مجموعهها همان حیاط مرکزی است. همه نورگیرهای لازم را جمع میکنم، در یک پاسیوی مرکزی با خاک طبیعی که بشود در آن درخت کاشت. اولین موردی که برای من اهمیت دارد، مقیاس فضاست. البته میدانیم که به دید کودکان همه چیز بزرگتر میآید. مانند غول… شاید بههمیندلیل است که هیچوقت در کارهایم فضاهای «حداقلی» مثل اتاق 4×3 وجود ندارد. فضاها بزرگ هستند، هم در پلان و هم در مقطع. زیرا هرچه فضا بزرگتر باشد باید سقفش هم بلندتر باشد. تناسباتی که به کار میبرم، تناسباتی است که در معماری خانه پدری مشاهده کردم و در ذهنم حک شده است. دومین مورد کیفیت نور است که برایم اهمیت دارد. اتاقهای خانه پدریام از چند جهت نور میگرفتند. همیشه این حس را داشتم که چه جالب است که صبح یک جور، ظهر جور دیگر و عصر هم جور دیگری است. در اکثر ساختمانهای بساز و بفروشی برای هر فضا فقط یک پنجره در نظر گرفته شده یا از یک جهت نور تأمین میشود و هیچ نوع بازی نور در این فضاها وجود ندارد. خانه پدریام وسط یک باغ بود و از چهار طرف پنجره داشت. بازیهای نور اتاقها را زنده نگه میداشت. مسئله مهم بعدی رابطه بین فضاها بود. یک نقشه ساده و خوانا داشت: یک راهرو بسیار پهن (احتمالا سه متری) که مانند سرسرا بود و همه اتاقها به این سرسرا باز میشدند و دو طرفش- هم شمال و هم جنوب- دو بالکن داشت و همیشه پرنور بود و از هر دو طرف باغ را میشد دید. باغ شمالی ورودی خانه و خیلی منظم و پرگل بود، باغ پشتی پردرخت میوه و کرت سبزیجات بود و یک حوض بزرگ داشت که در کودکی در آن شنا میکردیم. ولی بساز و بفروشها با آپارتمانسازی این الگو را تغییر دادند و فضایی به نام «هال» را ابداع کردند: فضایی مرده و بدون نور که همه درهای اتاقها به آن باز میشدند. (در گفتگو با روزنامهٔ شرق، سال 1394)