
ادواردو سوتو د مورا | Eduardo Souto de Moura
ادواردو سوتو د مورا، متولد سال ۱۹۵۲، معمار پرتغالی برندهٔ جایزهٔ پریتزکر است.طراحی کردن فعالیتی خودخواهانه است.
من برای خودم طراحی میکنم. طراحی کردن فعالیتی خودخواهانه است. طراحی کردن فعالیتی اسکیزوئید است. {اسکیزوئید: مبتلا به روانگسیختگی}. معماری خوب نیازمند اندازهگیری و آزمایش است. آزمایش «خود»ی را میطلبد که همان معمار است. از خویشتنِ من انتقال به کارفرما وجود دارد.
من به دسترسپذیری/ امکانپذیری اشاره کردم، چون وقتی یک اثر تکمیل شود، اگر هویت مناسبی داشته باشد، خودمختار و تطبیقپذیر خواهد بود. این اثر آماده است که به طرق مختلف به کار گرفته شود، بدون این که هویت آن به خطر بیفتد. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ Shijie Jianzhu، شمارهٔ ۲۲۹، سال ۲۰۰۹)
معماری همهاش کپی کردن است، اما فرایند کپی کردن باید ناخودآگاه و غیرعمدی رخ دهد.
معماری همهاش کپی کردن است. ما آن چیزهایی که میبینیم کپی میکنیم. اما آن زمان که فرایند کپی کردن آگاهانه رخ دهد فاجعه است. این فرایند باید ناخودآگاه و تقریبا غیرعمدی باشد.
{…} بگذارید اینطور بگویم که من کتابخانهای از تصاویر در سرم دارم. وقتی دارم کار میکنم این تصاویر خود را نشان میدهند. این فرایند ناخودآگاه است. من چیزی فراتر از راه حل را جستجو میکنم؛ من به دنبال نوعی بیان هستم.
من جملات قصار را نیز گردآوری میکنم. برای مثال این جمله از فروید را دوست دارم که میگوید «از اشتباه تا اشتباه است که کسی کل حقیقت را کشف میکند»، یا این سخن از بکت که «مهم نیست که همیشه تلاش کرده باشید و همیشه شکست خورده باشید، دوباره تلاش کنید، دوباره شکست بخورید، دوباره بهتر شکست بخورید». بنابراین قصد من همیشه همین است، این که تلاش کنم چیزی خاص و شخصی را پیدا کنم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)
میسازم تا مشکلات را حل کنم، نه این که احساسات را برانگیزم.
در مقام یک معمار، میسازم تا مشکلات را حل کنم، نه این که احساسات را برانگیزم. اگرچه، باعث امتنان من خواهد بود اگر مردم از طریق اثر من احساساتی شوند. ما پلها را میسازیم تا از یک سوی رودخانه به سوی دیگر آن برویم. این یک مسئلهٔ فیزیکی است. اما اگر شما پلی با یک سازهٔ زیبا طراحی کنید آنگاه همهٔ بستر آن تغییر میکند و مردم آن پل را بیشتر قدر خواهند نهاد. اما کارکرد حقیقی پل ایجاد امکان عبور از رودخانه است. (در گفتگو با Rakesh Ramchurn، منتشر شده در وبسایت Architects’ Journal، سال ۲۰۱۴)
هدف من در معماری، پیش از هر چیز، بیان راه و نظر شخصی خودم است. من کارفرمای خودم هستم، یعنی اولاً برای خودم معماری میکنم؛ اگر از کارم خوشنود باشم، اگر کارم سودمند باشد، و کارفرما را نیز خوشنود کند پس به هدف خود رسیدهام. معمارانی که میگویند برای دیگران کار میکنند دروغ میگویند. من ناچارم اول خود را راضی کنم؛ اگر بتوانم، آنگاه این احتمال وجود دارد که دیگران هم از کار من راضی شوند. (در گفتگو با Vladimir Belogolovskyنویسندهٔ وبسایت ArchDaily در سال ۲۰۱۷)
از صفر آغاز کردن طرح و نادیده گرفتن دانش پیشین عاقلانه نیست. من معمولاً طرحهای قبلی خود را دوباره استفاده میکنم تا ببینم با اوضاع جدید چگونه سازگار میشوند. این فقط شروع کار است و این طرحها {در روند کار} متحول میشوند. هرگاه طراحی تازهای را آغاز میکنم امیدوارم {طرح قبلی} به چیز تازهای تبدیل شود. اگر چیزی تغییر نکند، پروژه به پایان و جستجو به سرانجام رسیده است. وقتی در حال کار هستم، نیازمند اطلاعات هستم، هرقدر که ممکن باشد. همیشه با فرمها و پلانهایم کلنجار میروم تا ببینم در مواقع بحرانی چگونه به مشکلات پاسخ میدهند. و بدیهی است که همیشه به یک کارفرما نیاز دارم. حتی اگر کارفرما احمق باشد، به حماقت او نیازمندم. من نمیتوانم در خلأ کار کنم. در واقع هیچ روند ثابتی وجود ندارد. و زیبایی زندگی در همین تناقضات است. من به کشمکش نیاز دارم. به قول لوکوربوزیه، «معماری این یا آن نیست، چیزی مابین آنهاست.» (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky نویسندهٔ وبسایت ArchDaily در سال 2017)