
اریک اوون ماس | Eric Owen Moss
اریک اوون ماس، متولد سال ۱۹۴۳، معمار و استاد دانشگاه امریکایی است.حقیقت کشمکش میان امکانهاست.
آنچه من احساس میکنم و به آن اطمینان دارم این است که همواره چیزهای بیشتری برای دانستن وجود دارد از آنچه که به طور بالقوه میتوانیم بفهمیم. شما نمیتوانید در دم یک شهر را برای سه میلیون نفر بسازید. اینطوری نمیشود. ما همهٔ پاسخها را نمیدانیم. اگر شما نویسنده باشید میدانید که یک جمله چیست؛ جمله با یک حرف بزرگ شروع میشود، باید یک اسم و یک فعل داشته باشد و باید با یک نقطه به پایان برسد.
اما معماری اینطوری کار نمیکند. البته که نیاز به ثبات و استمرار و همچنین ارزشهای محافظهکارانه وجود دارد. من مخالف آن نیستم. اما همیشه کسی وجود دارد که خشمگین شود، چرا که دنیا نابسنده، ناقص و ناکافی است. بنا بر همین است که من میخواهم چیزی بگویم یا لااقل گفتوگویی برقرار کنم یا فرضیهٔ خودم را با دیگران به اشتراک بگذارم. ممکن است اندیشهام حتی درست نباشد، اما شاید هم درست باشد.
به نظر من ما به این کشمکش نیاز داریم. حقیقت کشمکش میان امکانهاست. من مخالف آدمی هستم که به سادگی میگوید این چیز باید متقارن باشد یا آن چیز باید غیر متقارن باشد. یا این که بگوید شما باید سازه را مخفی کنید یا باید سازه را نمایان کنید. یا آن کسی که به من میگوید اگر هیچ {عنصر} سبزی وجود نداشته باشد، طرح شما معماری نیست.
من میخواهم همهٔ اینها را به پرسش بکشم. من علاقهای به پیوستن به گروههای طرفداری ندارم. خیلی مهم است که جستجوگر باشیم. همین {جستجوگر بودن} است که برای من معنای زنده بودن میدهد. این شیوهای برای زندگی کردن است و ربطی به این ندارد که {بر روی یک چیز} توافق یا سازشی وجود دارد. کار من به این چیزها ارتباطی ندارد.
اندیشهٔ من این است که اجازه ندهم به یک قانون یا یک سیستم تبدیل شوم. من مخالف اینم که پیشبینیپذیر شوم. البته حقیقت این است که جامعهٔ ما به سوی راحتی و پیشبینیپذیری و توافق سوق میل دارد، چرا که تغییر برای بیشتر مردم آزاردهنده است. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۲۰)
ایدهای که من میپسندم ایدهای است که قبل از ابزار وجود داشته باشد.
اگر به دفتر ما نگاه کنید، میبینید که ما تمام ابزارها را در اختیار داریم. اما این ایده که یک پروژه چه میتواند باشد، قبل از استفاده از ابزار وجود دارد. این جای بحث دارد. چون زمانی که ابزار را میسازید، افراد با آن کار میکنند و آن را یاد میگیرند و بعد با کمک آن، تصاویر و چیزهایی تولید میکنند. اگر ابزار نباشد، مجبورید اول آن {ابزار} را تولید کنید. خیلی از چیزهایی که ما اینجا در دفتر میسازیم، مثل شیشهٔ خم شده یا سقف فایبرگلس و چیزهای دیگر، بر اساس ایدههایی شکل گرفتهاند که ابزار تولید آنها موجود نبوده. بنابراین باید راهی پیدا کنیم تا بتوانیم طراحی کنیم، چیز بسازیم، یک ساختمان را مهندسی کنیم تا ادراک جدیدی از فرم، فضا و مواد ارائه کنیم.
ایدههای اولیهای که ما را به سوی خم کردن شیشه هدایت کردند، باعث شدند بتوانیم شیشه را خم کنیم. بنابراین برای نفر بعدی مسئله فرق میکند. به خاطر اینکه میداند این کار شدنی است. او یک نرمافزار برای کشیدن دارد. این خطرناک است؛ خطر اینکه چیزی که به عنوان یک ابتکار یا کشف شروع میشود، به یک سیستم قانونی تبدیل میشود. {پاتریک} شوماخر چنین آدمی است. به عبارت دیگر چیزی که در یک زمان ابداع شد، دائماً تکرار شد. چیزی که میدانیم چطور انجام میشود، به کپی تبدیل شد. به جای آنکه تلاش کنیم و عرصهٔ متفاوتی کشف کنیم. ایدهای که من دوست دارم، ایدهای است که قبل از ابزار موجود است. اما این کار همیشه ممکن نیست. بنابراین دستکم باید نسبت به ابزار و کار با آن کمی بدبین باشید. (در گفتگو با پویان روحی در کتاب «روایتهای آوانگارد»، منتشر شده در سال ۱۳۹۴)
همه تمایل و اشتیاق دارند تا به کارشناسان و افراد مشهور گوش بسپارند، به کسانی که انتظار میرود همهچیز را بدانند. اما من سالهاست که یک چیز را آموختهام. من نمیگویم که به حرف کسی نباید گوش داد، یا نباید با کسی صمیمی بود. بلکه میگویم باید فهمید. وقتی قرار است راجع به تصمیمهای فلسفی یا مفهومی سخن بگوییم، باید موضوع را عمیقا فهمید. من فکر میکنم که بیعلت نبود که من تصمیم گرفتم تا بر نظرات شخص خودم اتکا کنم چون فکر نمیکردم که بتوانم به هیچکس دیگر جز خودم اعتماد کنم.
اگر شما به آنچه کودکتان نقاشی میکند یا آنچه میسازد نگاه کنید، به این نتیجه خواهید رسید که یکجور آزادی در ندانستن وجود دارد. نوعی محدودیت و اجبار در دانستن و در فکر به این که میدانید وجود دارد. بر همین اساس، من ندانستن و کوشیدن را بر تجربه و دانستن ترجیح میدهم. (در گفتگو با Yusuke Obuchi منتشر شده در وبسایت انستیتو تحقیقات پنجرهٔ Ykk AP، سال 2016)