
برنارد خوری | Bernard Khoury
برنارد خوری، متولد سال ۱۹۶۸، معمار تأثیرگذار اهل لبنان است.ما معماران باید از شجاعت کافی برای گلاویز شدن با واقعیتهای بیرون از حرفهمان برخوردار باشیم.
ای کاش جمعیتهای {دستاندرکار در حوزهها و رشتههای} خلاق به جای بازنمایی و زیباجلوهدادن آنچه شاهدش هستند شروع کنند به تولید معنا. ژستهای هنری اغلب بر شالودهٔ انتزاعهای سادهانگارانه ساخته شده است. من به کنشهای هنریای که نسبت به موضوعاتشان فاصلهٔ امن را رعایت میکنند علاقهای ندارم.
اغلب قریب به اتفاق هنرمندان، طراحان و معماران تمایل دارند که حوزهٔ کاری خویش را همچون رشتهای خودمختار {و مستقل از اتفاقات پیرامونی} در نظر بگیرند. این زمانی رخ میدهد که هنر خودش را به بازنمایی ابتدایی وقایع پیچیدهای که بر آن مقدم است محدود میکند.
من همچنان معتقدم که معماری باید کنشی سیاسی باشد. ما باید شجاعت و دلبستگی {کافی} برای دستکاری و گلاویز شدن با سایر واقعیتهایی که از قلمرو بسیار محدود کنشهای خاص خودمان بیرون میزند داشته باشیم. (در گفتگو با Nadine Khalil، منتشر شده در مجلهٔ Canvas، ش ۹۴، سال ۲۰۲۰)
معمارانی که آنها را از طریق رویکرد فرمالشان میشناسیم در عصر حجر گیر کردهاند.
برخی از مردم هستند که به شکلی خطرناک تعریف بسیار سادهای دارند از این که زمینهٔ ما یا شهر ما چطور چیزیست. مردمی که کارتپستالهای فریبنده را میبینند، در حالی که اینها سادهسازیهای خطرناکی از تاریخ هستند. من روی زمین سمی {لبنان} زندگی میکنم و نفس میکشم و لااقل آن را میفهمم و میشناسم. این همان سیاقی است که کار من در آن قرار گرفته است. به نظر من معمارانی که شما آنها را {صرفاً} از طریق رویکرد فرمالشان، یا زیباییشناسیشان یا ترکیب معمارانهشان، میشناسید {همچون} دایناسورها هستند. آنها در عصر حجر گیر کردهاند چرا که هنوز در مرحلهٔ فرم گرفتارند. ما امروز در عصری زندگی میکنیم که معنا از طریق ابزاری بسیار بسیار پویاتر به صورت بسیار خودبهخودیتر توسعه مییابد و خلق میشود، درحالی که متأسفانه معماری همچنان در ماده گیر کرده است. من اما در آن گرفتار نیستم. من دوست دارم فکر کنم که ساختمانهایم شبیه به یکدیگر نیستند. (در گفتگو با Aidan Imanova، منتشر شده در وبسایت identity، سال ۲۰۲۰)
من در مورد لبنان صحبت میکنم، اما این مساله برای جهان عرب، و شاید هندوستان، به طرقی بسیار فاجعهآمیزتر مصداق دارد. به مبالغهٔ پیرامون شهرهای بزرگ خلیج فارس (دوبی، ابوظبی، کویت) نگاه کنید که ظاهراً مدرنیته را در آغوش کشیدهاند. به عقیده من، توسعهٔ این شهرها روندی فاجعهبار دارد.
اگر به بازسازی پس از جنگ در بیروت بازگردیم، روند آن این طور بود که «اگر میخواهید مدرن باشید، باید آن را وارد کنید.» مدرنیته از درون جامعه ریشه نمیگرفت. اگر پدران و پدربزرگهای ما به سادگی باور داشتند که آنها بخشی از یک پروژه آرمانی بزرگ هستند، پسران یا نوههای آنها به فضولات مدرنیته تبدیل شدند. در واقع ما تسلیم تاریخی شدهایم که دستی در نوشتن آن نداریم.
اگر کسی بخواهد از طریق ساختمانی که میسازد بیانیهای صادر کند، کافی است که یک معمار غربی استخدام کند تا برایش کار را انجام دهد. اما به جای اینکار، آنها {=سرمایهداران جامعهٔ عرب} چیزی را انتخاب میکنند که برای اهداف و زمینههای دیگری توسعه یافته است، سپس عناصر اسلامی را به آن اضافه میکنند و آن را در جایی میسازند که هیچ معنایی نمیدهد. به نظر من این یک نوع ورشکستگی سیاسی و فرهنگی است و فکر میکنم میتواند پیامدهای سیاسی و اجتماعی بسیار خطرناکی داشته باشد. اگر شما یک مرکز خرید در حومه هوستون داشته باشید و کورکورانه آن را به کویت وارد کنید و تصور کنید که همان سیستمها، همان گونهشناسی و همان منطق در کویت نیز کار خواهد کرد، باید خود را برای یک فاجعه آماده کنید. (در گفتگو با Suchitra Deep، منتشر شده در وبسایت The WIRE، سال ۲۰۱۷)