
سانتیاگو کالاتراوا | Santiago Calatrava
سانتیاگو کالاتراوا، متولد سال ۱۹۵۱، معمار، مهندس سازه و مجسمهساز اسپانیایی است.آناتومی انسان منبعی غنی از ایدهها و الهامات برای معماران است.
موضوع دیگری که در معماری خیلی مهم است آناتومی و ایدهٔ قرائت ساختارهای بدن انسان یا دیدن جنبهای از معماری در بدن انسان است. هر کاری که ما انجام دهیم، اندازه یا مقیاس یک چیز همواره با بدن ما مرتبط است. معماری، به طریقی بسیار طبیعی، به شکلی ناب با انسان مرتبط است؛ چرا که {یک بنا} برای انسان و به دست او ساخته شده است.
این امر آناتومی را به منبع قدرتمندی برای الهام تبدیل میکند. و این نه فقط در رنسانس که آناتومی انسان پایهای برای قوانین {معماری} و نظامهای تناسباتی آن بود، بلکه در قرن بیستم نیز با مدولار {یعنی نظام تناسباتی لوکوربوزیه} مصداق داشت. آناتومی -یعنی ایدهٔ دست، دست بازشده، ایدهٔ چشم، دهان، استخوانبندی- منبعی غنی از ایدهها و الهامات است. در تکتونیک بدنهای خودمان، میشود منطقی درونی را کشف کرد که در ساختن بناها میتواند ارزشمند باشد. (در سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه MIT در سال ۱۹۹۷، منتشر شده در کتاب Santiago Calatrava: Conversations with Students)
معماری استعدادی ذاتی برای عرضهٔ منافع بسیار به جامعه دارد، منافعی بسیار بیشتر از یک ابزار صرف.
اثر معماری اغلب همچون یک کالا در نظر گرفته میشود، همچون ابزاری صرف برای حل یک مسئله. مردم میگویند جنبهٔ اصلی یک ایستگاه راهآهن کارکردی بودن آن است، یعنی تسهیل حرکت مردم به بیرون و درون. اما کارکرد نمیتواند تنها جنبهٔ اصلی یک بنا باشد. آثار معماری به ما پناه میدهند و به منزلهٔ شواهدی از دورهای که در آن ساخته شدهاند عمل میکنند. آیندگان دوران ما را از طریق بناهایی که ساختهایم خواهند شناخت.
البته که هزینهٔ ساخت بنا مهم است، البته که کارکرد مهم است. اما بسیار انتظارات دیگر نیز هست که یک بنا باید برآورده کند. معماری استعدادی ذاتی برای عرضهٔ منافع بسیار به جامعه دارد، منافعی بسیار بیشتر از این که صرفاً آنها را از یک مکان به مکانی دیگر هدایت کند. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت LEAF Review، سال ۲۰۱۶)
اگر به تاریخ بنگرید خواهید دید که معماری {همیشه} به منزلهٔ نوعی از هنر فرض شده است. اگر تاریخ هنر را بخوانید، ادراکی ناب از این که معماری هنر است در آن میبینید. به نظر من هنر بودن معماری باید مورد به شدت مورد تاکید قرار بگیرد. معماران و مهندسان اعضای یک حرفه هستند، اما تفکیک روشنی میان این دو بخش از حرفه وجود ندارد.
پس اگر معماری را هنر و مهندسی را بخش یا شاخهای از معماری قلمداد کنیم، پس نهایتا مهندسی هم میتواند به منزلهٔ هنر در نظر گرفته شود. (در گفتگو با Rober Ivy، منتشر شده در وبگاه Architectural Record، سال ۲۰۰۰)
{نقش} معمار بسیار جذاب است، زیرا معمار فرمانده است، یعنی معمار کسی است که همهٔ دستاندرکاران {ساخت یک بنا} را فرماندهی میکند. همچنین معمار {همچون} آهنگساز و رهبر ارکستر است. او نمیتواند تکتک آلات موسیقی را بنوازد، اما باید احساس هر بخش از ارکستر را فهم و مجسم کند. معمار دانش زیادی دارد، اما متخصص نیست. مخصوصا با وجود رایانه و فنآوری، دانشی که یک معمار باید حفظ کند مدام بیشتر میشود. اما زیباترین جنبهٔ معماری این است که نهتنها معمار رهبر ارکستر است، که او آهنگساز آن نیز هست. در مقام آهنگساز، معمار حسی از خلاقیت به هر بنا میبخشد. (در گفتگوی منتشر شده در وبگاه Archdaily در سال 2012)
در همهٔ این سالها حتی یک ثانیه عشقم را به حرفهٔ معماری از دست ندادهام. من متعهد هستم کاری را به سرانجام برسانم که به مردم خدمت کند، اما بدیهی است که نمیتوان همه را خشنود کرد و نباید دنبال این باشید که با کار خود همه را راضی کنید. این هنر نیست. و معماری انتزاعیترین هنرهاست. ماهیت معماری شبیه موسیقی است؛ احساسی ناپیدا. معماری سمفونیای فشردهشده در یک لحظه است. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت LEAF Review در سال 2016)
آنچه در هر مدرسهٔ معماری به دانشجویان آموخته میشود خاص همانجاست. اما به طور کلی دانشجویان معماری باید از دو طریق آموزش ببینند. نخست، معماران باید بر فعالیتهایی تمرکز کنند که از طریق آنها دستورالعملها و راهبردها را بیاموزند. مدارس معماری برای همینکار ساخته شدهاند. دوم، جنبهٔ عمومیتر آموزش است. معماران جوان باید معماری را در خیابانها ببینند و از آن بیاموزند، چه این خیابان در رُم باشد و چه در نیویورک، هر دوی این شهرها برای آموزش فوقالعادهاند. معماران باید یاد بگیرند که ببینند و یاد بگیرند که چگونه چشمهایشان را برای آموختن باز نگهدارند؛ زیرا در خیابانها همیشه درسهایی برای یاد گرفتن وجود دارد. (در گفتگو با Karen Cilento نویسندهٔ وبسایت Archdaily، سال 2012)
به نظر من آسایش در معماری تعبیر این دو حرف است: یکی «فضا» و دیگری «نور». فضاهای باریک یا تنگ راحت نیستند. فضاهای با نور کم همچون فضاهای زیرزمینی و فضاهایی که شما آسمان را نمیبینید نیز مایهٔ آسایش نیستند. نور و فضا کلیدهای کشف معماری آینده هستند. من همواره به دنبال فضا و نور بیشتر هستم. آنچه در پروژهٔ گراند زیرو استفاده کردم فضاهای وسیع بود. من معتقدم که معماران باید به وسیلهٔ معماری به مردم امید و خوشبینی هدیه کنند. این بخشی از وظیفهٔ ماست. (مصاحبه با مجلهٔ fortune، سال 2006)