
سزار پلی | Cesar Pelli
سزار پلی، متولد سال ۱۹۲۶ و درگذشتهٔ سال ۲۰۱۹، معمار آرژانتینی متخصص طراحی برجهای بلند بود.مفیدترین نوع نقد نقدی است که بتوانم به کمک آن چیزهایی را ببینم که پیشتر ندیده بودم.
مفیدترین شکل از نقد آن است که منتقد بینشهای تازهای را به کار من یا کار دیگر معماران اضافه کند، یعنی زمانی که {به کمک آن} بتوانم چیزهایی را ببینم که پیشتر ندیده بودم. مهم نیست که آن نقد مثبت است یا منفی. همانطور که میبینید مسئله این نیست. {آنچه مهم است} شیوهای است که نقد به درک عمیقتر من نسبت به معماری یا یادگیری من کمک میکند. چنین اتفاقی معمولاً رخ نمیدهد: به ندرت اتفاق میافتد. اما من آن دسته از منتقدانی که قادر باشند چنین کنند را بیشتر قدر میدانم.
اما این فقط یک وجه {از اهمیت انتقاد در معماری} است. منتقدان همچنین قادرند که یک اثر را برای دستهٔ بزرگتری از مردم تشریح کنند، تا فهم {مردم} نسبت به معماری را، فهم نسبت به یک اثر خاص معماری را، توسعه دهند. نقادی معماری از طریق تحسین اثر خوب و نقد اثر ضعیف کمک میکند که کیفیت معماری بالاتر برود.
منتقد معماری یکی از دستاندرکاران اصلی ایجاد یک معماری، نه یک نمونهٔ خاص از معماری، بلکه معماری در مقیاسی وسیع است. فکر میکنم که این موضوع در همهٔ هنرها صادق است. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت ژورنال Veery، سال ۱۹۹۳)
فهمیدن این {که در فرآیند طراحی چه زمانی باید از تولید گزینههای مختلف طراحی دست کشید} بسیار مشکل و بسیار مهم است. بعضی اوقات خودتان متوجه میشوید که فلان طرح همانی است که باید باشد. بعضی اوقات باید دست بکشید چرا که {اگر ادامه دهید} وقتتان تمام میشود. مسئله پول نیست، چرا که پول همیشه خواهد آمد، اما شما ناچارید که برای خود زمان پایانی در نظر بگیرید. اگر در حال طراحی برای مسابقه هستید میتوانید تمام شب را کار کنید، اما بالاخره صبح میشود و باید کار را تمام کنید. {…}
{در فرآیند طراحی در دفتر ما} همهٔ تصمیمات را خودم میگیرم. اما همیشه به همکارانم به دقت گوش میکنم و گاهی هم تصمیمم را تغییر میدهم. همیشه یک نفر باید باشد که حرف آخر را او بزند. ما هیچگاه بحث نمیکنیم. همه میتوانند نظرشان را بگویند، اما در آخر منم که تصمیم خواهم گرفت. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)
اگر قراردادی با ما بسته شود، ابتدا از بستر بنا بازدید میکنیم و صدها عکس میگیریم. کسی را به کتابخانهها و مراکز بایگانی منطقه خواهم فرستاد که تصاویری جمع کند تا شهر {بستر بنا} را بشناسیم، چون خاطرات خیلی مهم است. ما ماکتی از بستر پروژه همراه با توپوگرافی و سازههای اطراف آن میسازیم و در آن مکعبهایی که نشاندهندهٔ حجم برنامه باشد را جایگذاری میکنیم. بر همین اساس خواهم دانست که این بنا چقدر بزرگ است و چه تاثیری بر عناصر اطراف خود خواهد گذاشت.
{در مرحلهٔ بعد} معمولا {از اعضای گروهم} میخواهم که دو یا سه طرحوارهٔ بسیار ساده و روشن تهیه کنند، بسته به این که کاربری طرح چیست. زیرا همیشه محدودیتهای دیگری وجود دارد، مثلا اگر کاربری کلاس باشد در مورد عرض فضا محدودیت خواهیم داشت، یا وسعت بستر، محل ورود، تخلیهٔ بار و غیره. ما دو یا سه طرحواره را روی مقوا پیاده میکنیم. اینها طرح نیستند، صرفا آزمایش هستند.
فقط بعد از آن زمانی که واقعا بفهمم که ماهیت پروژه چیست، وارد فاز طراحی میشوم. طبیعتا تا آن موقع به چند راه حل طراحانه اندیشیدهام اما جلوی خودم را میگیرم تا اسکیسی از هیچ کدام نکشم. وقتی طرحی را روی کاغذ بیاوری گرفتار آن تصویر میشوی. اما مادامی که آنها به شکلهایی آزاد درون ذهنم باشند اتفاقی رخ میدهد که من به آن میگویم پیوند تفکراتم با حقایق پروژه در آن زمان خاص (و این تفکرات تحت تاثیر هرچه در آن لحظه میخوانم یا میبینم هستند). و بعد از این، من دو یا سه چیز را به گروهم پیشنهاد میکنم و بر اساس آنها دو یا سه طرح تولید میشود. و از اینجاست که ایدهها اجازهٔ رشد پیدا خواهند کرد. طراحی برای من یک ایدهٔ واحد که بهشکل کامل به ذهن خطور میکند نیست. مثل آتنا {الههٔ جنگ در یونان} که با زره کامل به دنیا آمد نیست. طراحی کردن بیشتر شبیه {پرورش دادن} یک گیاه است. شما با یک جوانهٔ کوچک کار را آغاز میکنید و به آن اجازهٔ رشد میدهید. اگر آن جوانهٔ یک درخت گلابی باشد به آن اجازهٔ بالیدن میدهید تا میوههای بسیار خوبی به بار آورد. (در گفتگو با Vladimir Paperny در سال 2005، منتشر شده در مجلهٔ Architectural Digest Russia و وبگاه شخصی مصاحبهکننده)